آواے عاشقے
بیخیالهمهیدلهرهها، چهرهیحیدریتمایهی آرامشماست🙂🤍 #مقام_معظم_دلبری
•|♥️🌿|•
اگرتمامدنیایکطرفباشندو
آقایسیدعلیخامنهایهمیکطرف
منبازسمتاومیروم!🚶🏿♂
"حاجقاسم"
صداهایِ اطرافشان نمیگذاشت صدایِ شکستنِ قلبِ مهدی را بشنوند
میدانید با قلبِ او چه کردیم!
آواے عاشقے
_
از همه بیشتر بهت توهین بشه بازم
صف اول خدمت و کمکرسانی باشی!
(بسیج،سپاه،طلبه)
آواے عاشقے
#چریک_تنها #پارت_بیستویکم .|زندگیپرماجرا|. خانم کبری سیل سپور(همسر شهید) هنگامی که در خانه
#چریک_تنها
#پارت_بیست و دو
.|زندگیپرماجرا|.
خانم کبری سیل سپور(همسر شهید)
ایشان به مادرم گفت:《من کسی را ندارم. شما که دخترتان را به من میدهید باید برای من هم مادری کنید.》 ما نمیدانستیم، گفتیم بنده خدا لابد کسی را ندارد مهریه من در سال ۱۳۴۹ حدود هفت هزار تومان بود. مدتی مانده به تولد حضرت زهرا(س) که عقد کردیم.
یک ماه عقد کرده ماندم و روز تولد حضرت زهرا(س) به خانه بخت رفتیم. ایشان خانه ای در چیذر رهن کرد. مستأجر بودیم با دو اتاق. ایشان ابتدای آشنایی ما لباسش از آن کتهای بلند بود که طلبه ها به تن می کردند؛ اما وقتی عقد کردیم لباس روحانی پوشیدند.
یک روز که به نظرم عید مبعث بود آقای فلسفی برای شرکت در یک روز جشن عید به حوزه علمیه چیذر آمد و مراسم عمامه گذاری بود که چند طلبه عمامه گذاری کردند که یکیشان هم شهید اندرزگو بود که به دست آقای فلسفی عمامه گذاشت و به نام شیخ عباس تهرانی معروف شد.
آقا سید مهدی را خدا در همان خانه به ما داد. زندگی آرام و خوبی داشتیم در کنار، درسش منبر هم میرفت و در مسجد رستم آباد نماز می خواند.
در منزل یک کمد داشتیم که ایشان مدام درب آن را قفل میکرد گاهی خیلی تند می آمد و به طوری که من متوجه نشوم چیزهایی داخل آن میگذاشت یا برمیداشت و درش را قفل میکرد!
وقتی میپرسیدم داخل این کمد چیست؟ می گفت:《امانات و وسایل مردم است که نمیخواهم کسی به آنها دست بزند.》
_نوشتهشدهدرگروهفرهنگیشهیدابراهیمهادی_
••⸾⸾🎬📡'
اینڪھبگیمانقلابۍ،
یعنۍیہفردمظلوموگوشہگیرڪاملاغلطہمشتۍ
انقلابۍیعنۍفعالپرانرژے
وبھترینفرددرهرزمینہاےکھدر
چھـٰارچوبدینواخلاقباشہ..(:🕶✌️🏿'!
‹ #آرھِحاجـۍاینطوریاس ›
#محرم
#امام_حسین
مافرزندانمدرسهایهستیم،
کهدرآنجایادگرفتیمآزادزندگیکنیم،
ماامنیتراازدشمنالتماسوگدایینمیکنیم.✨🕊
«شھیدجهادمغنیه»
#شهیدانه