eitaa logo
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
657 ویدیو
57 فایل
طلبه ها انسان هایی هستند ، مثل سایر خلائق ؛ اما با زندگیِ نسبتا ساده تر . . . و البته ! هیجان انگیز تر ✨ یه چایی در خدمت باشیم ☕ حاویِ : منبر های دو دقیقه ای نگارخانهٔ من (یه مشت عکس) : @negar_khane_man حجرهٔ من (راه ارتباط + اصلِ مطالب) : @hajehabib
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
گفت : دستانم خالے است اما دستانم هست . . .
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
__
سختی روضه ی عبدالله ابن حسن علیهما سلام، این است که روضه اش ، روضه ی گودال است. ایشان یازده سال بیشتر نداشته است در روز عاشورا ، وقتی سید الشهدا دیگر کسی برایش نمانده بود ، اتمام حجت کرد و پرسید که دیگر کسی نیست ؟! کسی نیست متنبه شود ؟! شاید اصلا علت اینکه جنگ را سید الشهدا یک روز عقب انداخت و یک شب تاسوعا را مهلت خواست ، این بود که حر ابن یزید ریاحی علیه السلام برسد. روز عاشورا سید الشهدا خواست مطمئن شود که دیگر کسی نیست. بنا به اقوالی عبدالله از خیمه ی زنانِ حرم خارج شد. چون دیگر مَردی برای سپاه سیدالشهدا نمانده بود ، بغیر از امام سجاد علیه السلام. سید الشهدا علیه السلام دست عبدالله را به دست بی بی زینب کبری سلام الله علیها داد و گفت مواظب باش خواهرم عبدالله فرار نکنه سمت میدان ! شاید حضرت زینب سلام الله علیها گودال را که دید و دید چند صد گرگ به جان برادرش افتاده اند، دستانش شل شد ... عبدالله فرار کرد. عبدالله میانه ی جمعیت که رسید دید کلاه خود از سر سید الشهدا افتاده است ، آن ملعون خواست سر مطهر را جدا کند اما این بچه ی یازده ساله با همان سن و همان فکر ، بدون سلاح چ کاری میتواند کند؟ دستش را سپر کرد ، اینجا چند روایت هست ، برخی اقوال میگن که با تیر به دست عبدالله زدند و دست عبدالله به پیشانی اش دوخته شد ، قول معروف این است که بازوی عبدالله را زدند و دستش به پوست آویزان شد و روی سینه ی حضرت افتاد ....
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
__
دخترک تاب نیاورد، جلو آمد و گفت: می‌شود شمر! که امسال سرش را نَبُری؟ آخ حسین ...💔
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
بسم الله الرحمن الرحیم خب درباره ی عزاداری عرض کردیم که یکی از علت های برقراری اش ، انداختن محبت به
بسم الله الرحمن الرحیم امشب موضوع بحثمون افتاد رو سرازیری. شب های قبل همش بحث فلسفی و پیچیده بود اما از امشب به بعد تقریبا همش داستانه‌. خب شب های قبل مقدمه ی این بود که بدونیم عزاداری برای چیست ؟ فهمیدیم برای زنده نگهداشتن فرهنگ سید الشهدا و اهلبیت است. و همچین دانستیم که محبت اهلبیت رو وقتی داشته باشیم می‌توانیم آن را نشر دهیم و با اهلبیت خو بگیریم. حالا امشب این بحث رو شروع کردیم که خب ، برای دوست داشتن سید الشهدا و اهلبیت اول باید آنان را بشناسیم . اول بدونیم حرکت این خانواده چطور بوده ، اصلا شیعه و اهلبیت از کجا شروع شدن . مظلومیتشون از کجا شروع شد. عرض کردیم که این ماجرا ها همه برمیگردد به فراموش کردن غدیر ! اصلا همه ی مصائب و مشکلاتی که ما داریم بخاطر فراموش کردن و سهل انگاری برای غدیر است. پیغمبر دیر به اصحاب نفرموده بود که حالا وایسید غدیر باهاتون کار دارم!!! ن!!! اصحاب فک میکردن پیغمبر منظورش یه منزل عقب تر یا جلو تره، اخه غدیر جایی برای توقف نبود! اما خب به هر حال غدیر رو فراموش کردن. نام آخرین حج پیغمبر ، حجة البلاغ بود ن حجة الوداع! برای گمراه کردن مردم از قضیه ی ولایت ، اسم این روز را تحریف کردند. در سخنرانی امشب از زبیر گفتیم که بخاطر گوش ندادن فرمان امام معصومش کم کم زمینه ی گمراهی را برای خودش فراهم کرد.
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
بسم الله الرحمن الرحیم امشب موضوع بحثمون افتاد رو سرازیری. شب های قبل همش بحث فلسفی و پیچیده بود اما
بحث خیلی خیلی خیلی مبسوط تر از این بود. در آن داستان وقایع بعد از غدیر را عرض کردیم و همچنین نکته ای درباره ی یکی از مستحبات نماز گفتیم که بیشتر از قنوت سفارش شده ولی کم رنگ است و کمتر کسی میداند. زمان فایل ۲۱ دقیقه. فایل صوتیش: @Habebane
هدایت شده از میراث 🌱
b04d312c0b6811850aa0cc4a24981d9atvjg9r11x6z45lg.mp3
32.52M
••🌿 چند سالی هست که شب حضرت قاسم‌رو با این می‌گذرونم؛ نمی‌دونم چه حکمتی داره که هر سال بیشتر از سال‌قبل دل آدم‌رو آتیش می‌زنه.. اگه شما هم گوش دادید، التماس دعای مخصوص 🖤 🥀 _____________________ 🆔 @shagerde_ostad
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
خیلی وقت بود به یکی از اجدادم سر نزده بودم. توفیق شد صبح زود ساعت ۷ سری بزنم. در دزفول قبرستانی وجود دارد به اسم کاشفیه ، در این قبرستان اقوام و خویشاوندان شیخ اعظم انصاری علی الخصوص پدرش دفن هستند. در این قبرستان شریف ، غالبا علمای ۱۰۰_۱۵۰ سال پیش دفن شده اند. که البته از سال ۹۰ به بعد اجازه ی دفن اموات را نمیدهند. پ.ن: فضایش قشنگ مانند سطر سطر کتاب نخل و نارنج است. انگار هنوز بوی شیخ انصاری در آن می‌پیچد. حال و هوای دویست سال پیش دزفول را دارد... حال آدم را خوب میکند ... پ.ن۲: آن عکسی که فقط یک دیوار است ، چهارمین جدِ مادر بزرگ پدری ام است. که ایشان از علما و زهّاد زمان خود بوده اند. آن عکس که اتاقک کوچکی را نشان میدهد ، از قبورِ علمای انصاری است ، که احتمالا پدر شیخ انصاری باشد ( چون یک قسمت از این قبرستان اجازه ی ورود عموم ندارد ، نتوانستم تشخیص دهم )