⚫️ خاطره گونه ای از زبان دواسب در شب شام غریبان
(یکی بر پیکر امام حسین علیهالسلام تاخته، و دیگری بر پیکر دو یاس امام حسن)
________________________
وقتی به دشت شبزده رویای شب شکفت
جز ناله های ریز زنان هر چه بود خفت
اسبی تمام خستگیش را تکاند و گفت
امروز کوه زیر دو پایم کمر شکست
شاید ستون عرش برین بود روی خاک
سر تا قدم کتاب مبین بود روی خاک
انگار جبرئیل امین بود روی خاک
از بس که زیر پای من امروز ، پر شکست
پایم رسید بر تن خونین بی سری
برخاست ناله های غریبی ز دختری
فریاد یا بنی شنیدم ز مادری
وقتی جناغ سینه درون جگر شکست
نعلم به قامتی که نباید رسید و بعد
بند و پی و رگ بدن از هم درید بعد
یک بانوی مجلله از تل دوید و بعد
تنها اشاره ای بکنم مختصر شکست
له شد تمام ،انگشت وپا و دست
بت ایستاده فاتح ومغرور و نیمه مست
در التهاب هلهله ی قوم بت پرست
گویی خلیل بود که زیر تبر شکست
هی روضه روضه خاطره ها را شماره کرد
وقتی سکوت کرد و افق را نظاره کرد
اسبی به نعل خونی و سرخش اشاره کرد
آهسته گفت زیر سمم یاس تر شکست
در ازدحام سرکش اسبان ناگزیر
طغیان وحشی شن های سر به زیر
افتاد نازکای لطیفی در آن مسیر
من بیشتر دویدم و او بیشتر شکست
بانو نفس بریده به هر سوی می دوید
یک گله اسب از پی او شیهه میکشید
دست سوار من تا به گیسوی او رسید
دستش سپر شد ناگه سپر شکست
لبریز شرم بود بلوغ نجابتش
مستور نور بود بلندای قامتش
گویی سپیده بود سراپای خلقتش
تنگ غروب هدیه ی ناب سحر شکست
از میخ نعل چهره ی آیینه زخم شد
پهلوی او کبود شد و سینه زخم شد
انگار زخم کهنه ی دیرینه زخم شد
چون گفت یا علی کمکم کن که در شکست..
#عاشورا
#اسب
#امام_حسین
#آیینی
________________
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
⚫️ خطاب حضرت امام سجاد علیهالسلام به سر مبارک حضرت علی اکبر علیهالسلام بر بالای نیزه
________________________
ای ماه روی نیزه که باز از همه سری
باور کنم برادر ماه من "اکبر"ی؟
پیش از تو هیچ گاه تبرها نبرده اند
بر سر، سرِ بریده ی سرو و صنوبری!
پشت سرت می آیم و هرگز نرفته است
اینگونه، پا به پای برادر،برادری!
هرگز نرفته است امامی به غیر من
همپای نیزه با سر پاک پیمبری!
همبازی قدیم! رفیق جوانی ام!
از تو گذاشتند برایم فقط سری!
از موی تکه تکه بریده مشخص است
ماهر نبوده دور و برت هیچ خنجری!
کارم شده ببینمت از نی می افتی و
کارت شده ببینی و رویم نیاوری!
افتادی و پیاده نشد نیزه دار تو
برداشتت به نیزه، همین بار آخری!
داغ برادر از پدرم پرس کز کمر
درهم شکست پیش بلندای پیکری....
#علی_اکبر
#امام_سجاد
#آیینی
____________
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
◾️به خاک پای حضرت سجاد...
(بر اساس خطبه ی معجزه وارشان در شام)
"کعبه" نام پدرم بود،همه می دانند
همه...حتی تبری که به مصاف آمده بود!
بیشتر از همه، آن حاجیِ جانبازی که
شانزده بار، پیاده به طواف آمده بود!
تشنگی خیزترین نام پدر،زمزم بود
تشنگان از گذر ناب طهورایش مست
در گِل آلودترین فصل زمین،تنگ غروب
چکمه ای آمد و سرچشمه ی زمزم را بست..
"خیرَ من طاف"؛ پدر دور خودش می چرخید
از کجا جمع نماید پسر ارشد را؟
"حمَلَ الرکنَ بأطراف ردا"؛ می آورد
در عبا تکه به تکه، "حجرالاسود" را...
"مشعر"ی بود که می گفت خودش را...اما
حاجیان مسخره کردند،صدایش گم شد!
بهترینی که به احرام ردا می پوشید!
بهترینی که به گودال، ردایش گم شد!
تا "محمد" ز "حسین" است، تمامی شما
می شناسید پدر را ز شب معراجش!
پدرم کعبه،ولی هیچ کسی حاجی نیست
در دیاری که "یزید" است امیرالحاجش!
تا "محمد" ز "حسین" است،پدر هم بوده
شب معراج که از عرش،بُراق آوردند
سر درآورده شبی از دلِ "قاب قوسین"
این سری را که اهالی عراق آوردند!
در شکوهی ابدی "حمزه" و "جعفر" داریم
دست "جعفر" علَم ماست که بالاست هنوز!
نَقل "حمزه" نه فقط قصه ی داغی کهنه ست
نَقل دندان شما و جگر ماست هنوز...!
سال ها نافله تان لعنت و نفرین بوده
راهتان گرچه دگرگونه،ولی بشناسید
"مَدَنیٌّ عَقَبیٌّ اُحُدیٌّ شَجَریّ"
آی مردم! پدرم را به "علی" بشناسید!
کیست این راز که در جلوه ی عنداللهی
جز خدا راه نبرده ست به خلوتگاهش
"لا الاهی" که به گردن کشی آمد به مصاف
با دو شمشیر، کشانده است به "الّا اللّهش"
پلک بر هم زدنی کفر به او راه نیافت
این بلندای محالی که حقیقت دارد!
بیعت اولی اش پیش تر از خلقت اوست
این "یدالله" که با "خویش" دو بیعت دارد!
به دو هجرت..به دو قبله...به دو نیزه...اما
جز "یکی" راه ندارد به دل توحیدش
"لافتی" را به تعارف که نگفته، مردم!
"جبرئیلی" که مؤیَّد شده با تأییدش!
"اسدالله" شگفتی که دم شمشیرش
سایه ی قهر خدا بود به هر جا افتاد
دست هایی که پراکند، بپرسید از تیغ!
تیغ هایی که پراکند، بپرسید از باد!
"علی" آن صبر عظیمی ست که هرگز نرسید
به شکوهش نظرِ بی افق باطلتان!
یک اشاره بکنم: گوشه ای از صبر علی ست
این زن،این کوه به بند آمده تا محفلتان!
که "علی" تیر خدا بود به چشم فتنه
"صابرٌ قاطعُ الأصلاب زکیٌّ صَوّام"
گریه رزق شب او بود و به من ارث رسید
بعد از این چشم من و روضه ی " الشّام،الشّام"...
مادرم،نام بلندی ست به بالای ازل
که نگنجیده به توصیف و بیان از آغاز
"فاطمه" لیله ی قدر است، بمانَد تا بعد
"مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز"
رسمتان گر چه که بی رسمی و حرمت شکنی!
حرفتان گر چه همه زخم زبان و دشنام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه که با ما کردید"
دوسه خط مرثیه ی واقعه و ..ختم کلام!
رنگش از زخم و عطش داشت به زردی می رفت
وقتی از اسب زمین خورد کشیدند او را
زرد را سرخ بپاشی و روی شن بکشی
می شود معنی ترکیبِ "مُرمَّل بِدِما (ء)"
دو مصرع از حافظ و شهریار(با اندکی تغییر) گرفته شده است...
#امام_سجاد
#خطبه
#آیینی
________
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
◾️سلام بر زینب سلام الله علیها
به شکوهِ رشک انگیز و دور از دسترسِ نامش، که جز کُرنش و لکنت قلم را برنمی تابد...
(قسمتی از یک مرثیه ی بلند)
----------------------
به نام مرثیه ها،داغ ها و خون جگرها!
به نام روضه ترین ها،به نام تعزیه ترها!
به نام نقطه ی آغاز بغض های شکسته!
به نام خاطره ی "کوچه" ها،روایت "در"ها!
به نام نامیِ دلشوره های پاک زنانه!
به نام گوشه ی چادر در ازدحام نظرها!
به نام دلهره ی مادرانه در تب طوفان!
میان ذوق تماشای رستخیز پسرها...
به نام آن جگرآور زنان پرده نشینی
که شرزگان صبورند در مسیر خطرها!
به نام طایفه ی برگ در تهاجم طوفان!
به نام هیمنه ی تاک در هجوم تبرها!
به نام اشک که همزاد دردهای نجیب است!
به نام تاول پا در مسیر سختِ گذرها!
به نام خیمه ی زیبای کهکشان که نشسته
به زیر سایه ی نورانی نگاه "قمر"ها!
به نام "کوه"ِ سراسیمه بر بلندی یک تل!
به ناگهانِ ترک خوردن ضریح کمرها!
به نام "قدر" بلندی که در کجاوه نشینی
به یک نگاه، عوض می کند قضای قَدَرها!
ببین عشیره ی "احلی من العسل" به کلامی
به کام دشت فشاندند شهدها و شکرها!
افق، بلندتر از حدّ پر کشیدن جبریل
افق ورای پریدن مگر به سوخته پرها!
بیا به بادیه تا بشنوی ز هر بُنِ خاری
نخوانده های حقیقت،نگفته های خبرها...
خوشا سرودن فصل شکفتنی که تو باشی!
به نام نامیِ مهرآفرین زنی که تو باشی!
" ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"
که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی
به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر!
به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی!
گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان
تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی!
عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر!
برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی!
تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم
ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی!
که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت
برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی!
چه سایه های بلندی که پشت کودکی تو
برای "واقعه" با کوچه کرده اند تبانی...
گدازه های کلامت،شراره خیزِ همیشه
مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟!
به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن
رسید موسم گودال و فصل جامه درانی
در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا
" تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"
تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو
هر آنچه مست سر بام،گرم سنگ پرانی!
و کوچه ها همه خمیازه های وا شده بر خواب
به نام هر چه سپیده،بمان که خطبه بخوانی
غبار مرده ی رخوت گرفته ایم و ملولیم
مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی...
شروع می شود این روضه با لهوف نگاهت
مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت
به یال اسب گره می زند زنی گله ها را
چنان صبور که کم کرده روی حوصله ها را
زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش
به هم زده ست برای ابد معادله ها را
بهارپوش زنی، همردیف هر چه صنوبر
که برگ ریخته کوچ غریب چلچله ها را
شب و قیام نشسته،هنوز هم نشکسته
گواه این نشِکستن،گرفته نافله ها را
از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب
به پای خسته دویده مسیر هلهله ها را
کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا
به دست خیمه گرفتند فاتحان صله ها را!
ز سنگهای سرِ بام ها نیامده پیداست
کشیده اند به شهر امتداد غائله ها را
آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی
بکش به شومی تقدیرشان مباهله ها را!
چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت
به شهر می کشی آخر تمام زلزله ها را
"سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی
که بیشتر بکند نیزه دار فاصله ها را
عجیب نیست ز بازار سر درآوری آخر
چنین که می شکنی رونق معامله ها را
به جز سوالِ " عمویم چرا به خیمه نیامد"
عقیله ای تو جواب تمام مساله ها را...
چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی
که داده است به دستت زمام قافله ها را
#حضرت_زینب
#آیینی
________
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
🌸 السلام علی زینب الصبور
ولادت حضرت صبر وایثار مبارکباد
خوشا سرودن فصل شکفتنی که تو باشی!
به نام نامیِ مهرآفرین زنی که تو باشی!
" ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"
که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی
به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر!
به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی!
گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان
تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی!
عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر!
برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی!
تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم
ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی!
که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت
برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی!........
......
#حضرت_زینب
#آیینی
____
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1