قال الامام علي - عليه السّلام - : حارِبوا انفُسَكم علي الدُّنيا و اصرِفُوها عَنها فانّها سريعة الزّوال و كثيرة الزلزال.«تصنيف غررالحكم، ح ۴۹۲۳»
امام علي - عليه السلام - فرمودند: با نفسهايتان در دنيا مجاهده كنيد و از دنيا منصرفش كنيد، چرا كه دنيا به سرعت از بين مي رود و لغزشگاه هايش بسيار است
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
داییش تلفن کرد گفت:
«حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟»
گفتم: «نه. خودش تلفن کرد.
گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه میاد.
گفت شما نمی خواد بیاین.
خیلی هم سرحال بود.»
گفت: « چی رو پانسمان می کنه؟
دستش قطع شده. »
همان شب رفتیم یزد، بیمارستان.
به دستش نگاه می کردم.
گفتم «خراش کوچیک! » خندید.
گفت « دستم قطع شده،
سرم که قطع نشده.»
"شهید حسین خرازی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
شهردار که بود
به کار گزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر.
بی سرو صدا، طوری که خودشان نفهمند.
"شهید محمود کاوه"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
وقتی بندهای پوتینش را میبست گفت مادر باز شرمندم کردی پوتینها رو واکس زدی
گفتم : دشمنت شرمنده کاری نکردم
گفت : آخه اونجا همش خاکه زود کثیف میشه
گفتم : مادر دورت بگرده تنت سالم باشه پوتین رو میخوای چه کار....پسر خوشگلم
خداحافظی کرد و رفت
بعد از چند سال که جسدش رو برام آوردن از بدنش خبری نبود فقط پوتینش سالم بود و یه پلاک
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
#برشی_از_کتاب
#آقای_شهردار
عزيزتر از برادر
آفتاب نورِ سرخش را از هور و نيزار برمـی چيـد. صـدايی جـز خـش خـش نيـزار
نمی آمد. اسماعيل به هور چشم دوخته بود؛ انگار به يک تابلوی نقاشی نگاه می كـرد.
اما اين تابلو يک چيز كم داشت؛ يک بلم!
اسماعيل، منتظر آن بلم و سوارانش بود. احمد آمد، كنارش نشست و گفت: «تـو
چيزی می بينی؟»
اسماعيل، نوميدانه سر تكان داد. احمد گفـت: «نگـاه كـن. آقـا مهـدی هـم دارد
نگران ميشود. می بايست تا حالا می آمدند».
اسماعيل آهسته و جويده جويده گفت: «نكند گير عراقی ها افتاده باشند؟»
ـ زبانت را گاز بگير. اين چه حرفی است؟
مهدی به آن دو نزديک شد و گفت: «بچـه هـا، برويـد اسـتراحت كنيـد. خسـته
شديد».
اسماعيل گفت: «نه، آقا مهدی... ما خسته نيستيم».
چند دقيقه بعد، اسماعيل چشم تنگ كرد. كمكم پرده سياهی بـر هـور كشـيده
می شد. نرمه بادی وزيدن گرفت و نيزار را خم و راست كرد.
آب موج برمی داشت و آهسته به ساحل می خورد. اسماعيل، شادمان بلنـد شـد و
گفت: «دارم می بينمشان. دارند می آيند. احمد، ببين».
با انگشت به سياهی كه از دور به سويشان مـی آمـد، اشـاره كـرد. مهـدی، كلـت
منورش را مسلح كرد و به سوی آسـمان شـليک كـرد. منـور نـارنجی رنگـی بـالای
سرشان روشن شد. سرعت بلم زيادتر شـد. احمـد خنديـد و گفـت: «خـدا را شـكر،
خودشان هستند».
اسماعيل بالا و پايين پريد، دست تكان داد و با آخرين تـوان فريـاد زد: «حميـد،
حميد... آهای اصلان... ما اينجاييم».
#قصه_فرماندهان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بند ۷۰
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در علم تو درباره ی من و علیه من تا آخر عمرم ثبت گردیده، همه گناهانم از اول و آخرش، و عمدی و سهوی، و کم و زیاد، ظریف و باریک و یا جلیل و بزرگش، قدیم و جدیدش، پنهان و آشکارش، و همه ی آن گناهانی که من مرتکب آن می شوم و به سوی تو توبه میکنم. و میخواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی و همه ی مظالم بندگان را که بر ذمه ی من آمده و تو آن ها را به شماره آورده ای ببخشی؛ زیرا بندگانت برگردنم حقوقی دارند که من در گرو آنها هستم، پس هرگونه و هر زمان که خواستی آنها را بیامرز ای مهربانترین مهربانان!
#استغفار_هفتاد_بندی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سی_ شب_با_شهدا
شب بیست و دوم:
درس مبارزه با هوای نفس از شهید مراد طاهری
#عند_ربهم_یرزقون
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود
این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود
داغ من را مادر عباس میفهمد فقط
دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود
اولین تصویر از غواص دست بسته
(۲۶خردادسال۹۶)
سلام بر 175غواص شهید
دستان بسته برای شفاعت بازترند
#سالروز_تشییع_باشکوه_شهدای_غواص_گرامی_باد
یادکنیدشهداروباذکرصلوات
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه
به نام خداوند پاسدار خون شهیدان ، شهیدان تاریخ که خونشان دریای آزادیست.
من با میل خودم داوطلبانه به این جهاد مقدس امده ام تا پوزه ابر قدرت ها و جهانخواران را به خاک بمالم و حق مظلومان را بگیریم. ما دنباله نهضت امام حسین (ع) را پیش گرفته ایم و حال که به دنیا برای مردن آمده ایم پس چه بهتر این مرگ در راه خدا باشد.
امام حسین (ع) می فرماید :
همه شما باید بدانید که من اگاهانه و با انتخاب خود در این راه قدم گذاشته ام ،لذا اگر توفیق بیشتری یافتم و سعادت نصیبم شد و توانستم مورد قبول خداوند قرار گیرم ،رستگار می شوم . اگر چه در این جنگ حق علیه باطل شهید شده ام هیچکس مسئول مرگ و شهادتم نیست.
بنابرین امید دارم به جای انکه برایم گریه و عزاداری کنید از خداوند رحیم برایم طلب آموزش گناهانم را کنید.
پدر جان ! از اینکه بعضی اوقات از شما سرپیچی کرده ام مرا ببخشید . من خیلی مزاحمتان می شدم. بعضی اوقات جوانی می کردم و شما را اذیت می کردم . از شما طلب پوزش دارم مرا ببخشید . خدمت خواهر و برادرم . شماها باید امروز منافقین روسیاه را سرکوب کنید . خواهرم ! تو باید مانند فاطمه زهرا (س) مبارز باشی و در قبال سختی و مشکلات زندگی مقاوم و فرزندانت را چون زینب پرورش دهی . برادرم ! شما باید در صحنه های پر خروش حرب الله باشید . هیچوقت از خدا غافل نباشید شما باید یک حزب الله واقعی باشید و در راه الله و شهیدان گام بردارید . خلاصه شماها بردران و خواهران حزب الهی باید الگو و سرمشقی برای دیگران باشید تا جامعه ما پیشرفت کند . شما وارث خون حسین (ع) و دیگر شهیدان هستید و خودتان را و فرزاندانتان را دانش ، علم و قرآن بیاموزید . قدر امام خمینی را بدانید و سرو پا گوش به فرمان امام عالیقدر باشید . چون یاری دهنده مسلمین و رهبر مستضعفین است .
والسلام
"شهیدروح الله لاری"
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرزند شیخ زکزاکی در کنار فرزند حاج قاسم
معجزه انقلاب اسلامی سفید و سیاه، آسیایی و آفریقایی، ایرانی و نیجریهای و فارس و عرب را آنچنان پیوند میدهد که گویی یک پیکر هستند
این همان پیوند انسانی و اعتقادی است که لازمه ی تشکیل حکومت جهانیِ پس از ظهور است...
حجاب
#افول_امریکا
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : ذِكْرُ الموتِ يَميتُ الشهواتِ في النفس و يَقطعُ مَنابتَ الغفلةِ و يقَوِي النفسَ بمواعد الله ... .
«مستدرك الوسائل، ج ۲، ص ۱۰۵
امام صادق - عليه السلام - فرمودند: ياد مرگ، خواسته های نفسانی را می ميراند و عوامل غفلت را ريشه كن می كند و نفس را به وسيله وعده های الهی، قوت می بخشد.
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
سختی ها را تحمل کنید این انقلاب
با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام زمان اتصال پیدا
می کند ...
"شهید محمد ابراهیم همت"
ظهور نزدیک است
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
نمايندگی تبريك ندارد!
به دنبال شناسنامه اش كه آمدند، گمان كردم می خواهد ازدواج كند. گفتم عبدالحميد چه خبر است شناسنامه را برای چه مي خواهی؟ می خواهی داماد شوی؟ خنديد و گفت:" نه مادر چند تا از علمای مشهد با من صحبت كردند كه نماينده شدن برای تو واجب است." وقتی هم مردم مشهد به او رای دادند و به خانه آمد، خواهرش رفت جلو و گفت:"مباركه داداش" رو كرد به دخترم و گفت:"نمايندگی يعنی مسووليت، تبريک نداره!
"شهیدعبدالحمیددیالمه"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
خدا اولیائش را در بین بندگانش مخفی کرده؛ لذا بزرگان ما به هر که میرسیدند -کوچک و بزرگ- تقدم در سلام داشتند.
"شهیدسردارحاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
#برشی_از_کتاب
#آقای_شهردار
سقلمه ای به پهلويش خورد. به احمد نگاه كرد. احمد لب گزيـد. خنـده بـر لبـان
اسماعيل ماسيد و گفت: «چی شده؟»
احمد به مهدی كه با لبخند محزونی به قايق خيره شده بود، اشاره كرد. انگار كه
آب سردی روی اسماعيل پاشيدند، دست و پايش خشكيد. آرام برگشت و بـه سـوی
نيزار رفت. باد قوت گرفت. نيزار خم و راست ميشد. اسماعيل، نيزار را شكافت. جلو
رفت... و جلوتر. به جاي خلوتی رسيد. اسماعيل نشست و به ساقه های طلايـی نيـزار
خيره ماند.
نزديک به يك سال از شهادت حميد باكری می گذشت. همه می دانستند كـه آقـا
مهدی علاقـه فراوانـی بـه بـرادر كـوچكش دارد. بعـد از شـهادت حميـد، بسـيجی ها
می ديدند و می شنيدند كه وقتی اسم حميد می آيد، لبخند محزونی بر چهره مهـدی
می نشيند و چشمان قهوه ای اش برق خاصی می زند.
نيروهای واحد اطلاعات ـ عمليات كه رابطه نزديكی با مهدی داشـتند، ديگـر در
حضور او نام حميد را بر زبان نمی آوردند. حتـی قـرار شـد كسـانی را كـه اسمشـان
حميد است، به نام خانوادگی يا بـرادر و اخـوی خطـاب كننـد؛ امـا حـالا اسـماعيل
ناخواسته عهدشان را شكسته بود.
باد بيشتر شد. در ذهن و خيال اسماعيل، صدای سوت خمپاره و گلولـه هـا زنـده
شد و خاطرات روزهای عمليات خيبر به يادش آمد.
حميد، اولين كسی بود كه در آن شب پرانفجار و خون، قدم بـر جزيـره مجنـون
گذاشت. پشت سرش، اسماعيل و بسيجيان لشكر عاشورا به سنگرهای دشمن هجوم
بردند. حميد، معاون لشكر بود و جلودار ديگران.
با آمدن نيروهای تازه نفس، جنگ در ميان جزيره شمالی و جنوبی شديدتر شـد.
سرانجام جزيره مجنون آزاد شد. يكي از اسرا، سرتيپ درشت اندامی بـود كـه هنـوز
مبهوت و متحير مينمود. سرتيپ وقتی فهميد حميد بـاكری، آن جـوان ترک های و
ساده پوش، فرمانده قوای اسلام است، جا خورد. باورش نمی شـد اسـير ايـن جوانـان شده باشد. رو به يكي از بسيجيان عرب زبان گفت: «شما چه طـوری خودتـان را بـه
اينجا رسانديد؟»
حميد، جدی و محكم گفت: «مـا اردن را دور زديـم و از طـرف بصـره بـه اينجـا
رسيديم!»
ـ پس آن نيروهايی كه از روبه رو می آيند، چی؟
حميد خنديد و گفت: «آنها از زمين روييده اند!»
بسيجی ها خنديدند. سرتيپ بعثی هنوز گيج و منگ بود و با حيرت بـه آنهـا نگـاه
می كرد.
#قصه_فرماندهان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
«نقطه قوت ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی توجهی به این امر؛ ما آنچنان که لازم است باید به آن توجه کرده و خود را ذوب در ولایت بدانیم.»
"شهیدحمیدسیاهکالی مرادی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سی_شب_با_شهدا
شب بیست و چهارم:
درس چگونه شهید شدن از شهید علی چیت سازیان
#عند_ربهم_یرزقون
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab