eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
42 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
قال الامام علي - عليه السّلام - : ينبغي للعاقل ان لا يَخْلوا في كلِّ حالةٍ عن طاعة ربّه و مجاهدة نفسه. «غررالحكم، ح ۱۰۹۲۲» امام علي - عليه السلام - فرمودند: سزاوار است که خردمند در هيچ حالي از طاعت پروردگارش و پيكار با نفسش باز نايستد @Sedaye_Enghelab
به یک میدان مین وسیع در فکه برخوردیم. نزدیک که شدیم، با صحنه ای عجیب روبه رو شدیم. اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده، اما جلوتر که رفتیم، متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور از سیم های خاردار، خود را بر روی آنها انداخته تا بقیه به سلامت بگذرند. بند بند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار درار کشیده بود. @Sedaye_Enghelab
وقتی سلامت میکنم دهانم عطر یاس میگیرد🌸 ، در هر گوشه‌ی قلبم هزار شاخه‌ی نرگس می‌روید ، آسمان دلم آفتابے میشود و بهار طلوع میکند ... واین سپیده دمانِ پرتبرکِ هرروزِ من است.🌺 اللهـم عجـل لولیک الفـرج @Sedaye_Enghelab
يادم هست دشمن خط مقدم را مرتب زير آتش خمپاره گرفته بود. به ايشان گفتم: چرا آتش دشمن را جواب نمي دهيد. گفت فقط صبحها خمپاره به طرف دشمن مي زنيم، شايد از خواب بلند شوند و نماز بخوانند. "شهید غلامعلی ترابی همت آبادی" @Sedaye_Enghelab
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌داستان پسری که امام‌ زمان را قبول نداشت... "استاد‌دانشمند" الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج @Sedaye_Enghelab
او خيلی مودب، فهميده و با تقوا بود. پيشانی و کف پای مادرمان را می بوسيد و می گفت: بهشت زير پای مادران است. پدر و مادرم خيلی ناراحت می شدند و می گفتند: تو ما را شرمنده می کنی، اما او می گفت: من به بوسيدن پای شما افتخار می کنم. "شهید غلامعلی ترابی همت آبادی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرف های دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دل شکسته شده بودم. علی اکبر خانه ای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من ۱۵ روز تمام کنج خانه, توی رخت خواب افتاده بودم . لب به هیچ قرص و کپسولی هم نمی زدم. خیلی دلم گرفته بود. پیش خودم گفتم: "این همه راه اومدی تا اینجا که امام حسین(ع) رو زیارت کنی, حالا اگه قرار باشه بچه را هم از دست بدی مردن یا موندن چه اهمیتی داره." به علی اکبر گفتم که می‌خواهم بروم حرم. اما او مخالفت کرد و گفت: "حال تو مساعد نیست, بیشتر استراحت کن تا به سلامتی کامل برسی." هرچه او اصرار کرد, فایده نداشت. دیگر دلم بدجوری هوای حرم را کرده بود و طاقت در خانه ماندن نداشتم. بالاخره علی اکبر مرا به حرم برد. تا نیمه‌های شب آنجا بودیم, آقا را با دلی شکسته صدا زدم و از اون شفاعت خواستم. حسابی با امام حسین (علیه السلام) درد دل کردم و به او گفتم: "آقا من شفامو از شما می خوام, به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق دیدار و زیارت شما رنجه این راه رو به جون خریدم, حالا از شما توقع یه گوشه چشمی دارم." بعد هم به رواق کوچک ابراهیم رفتیم و لحظاتی را هم در آن جا سپری کردیم. حسابی سبک شدم و به منزل برگشتیم. خسته شده بودم و خوابم گرفته بود. خوابیدم. در خواب خانمی را دیدم که لباس عربی به تن داشت و مثل همه مردم زیارت می‌کرد. آن خانوم بلند بالا که بچه ای روی دستش بود, به طرف من آمد و بچه را به من سپرد و گفت: "این بچه رو بزار لای چادرت و به هیچ کس هم نده, برش دار و برو." من آن بچه را توی چادرم پنهان کردم و آمدم. همان موقع از خواب پریدم. @Sedaye_Enghelab
یکی از بچه‌ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم.. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه کم مانده بود سکته کنم سر محمود شکسته بود و داشت خون می‌آمد.. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند،چون خودم را بی‌تقصیر می‌دانستم آماده شدم که اگر حرفی زد و چیزی گفت جوابش را بدهم.. کاملا خلاف انتظارم عمل کرد یک دستمال از توی جیبش در آورد گذاشت رو زخم سرش و از سالن رفت بیرون.. این برخورد از صدتا تو گوشی برایم سخت تر بود..دنبالش دویدم در حالی که دلم می‌سوخت با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن چیزی بگو.. همانطور که می‌خندید گفت: مگه چی شده؟! گفتم: من زدم سرت رو شکستم تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان‌طور که خون‌ها را پاک می‌کرد گفت: اینجا کردستانه.. از این خون‌ها باید ریخته بشه اینکه چیزی نیست.. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می‌گفت بمیر می‌مردم.. "شهید محمود کاوه" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سی_شب_با_شهدا شب بیست و هفتم: ✅درس قضاوت اشتباه نکردن از شهید حسین معز غلامی 🌹🌹 @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا