#رفیق_شهید4⃣
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهدا هم مثل ما بودند و مثل ما داشتند زندگی می کردند ولی یک فرقی داشتند و فرق آن است که آن ها از هوای نفس خود پیروی نکردند و لبیک گویان به سمت معشوق الهی پرکشیدند.ما در تعداد شهدای دفاع مقدس 196837نفر شهید تقدیم کرده ایم و تعداد شهدای مدافع حرم 2100 می باشد.
میدونم هممون عاشق شهدا هستیم ولی ما در بین این تعداد شهدا، به یک یا دو یا یا چند شهید، ارادت ویژه ای داریم.به اصطلاح امروزی ها، بهشون میگیم "رفیق شهید"
رفیق شهید من که خیلی با هم رفیق هستیم و خیلی هوای هم دیگر رو داریم"طلبه شهید شعبان علی عبدالهی هست.ایشون که متولد ۱ فروردین ماه،سال۱۳۴۱ در روستای چاه افضل اردکان چشم به هستی گشودند.او که جان مایه اش را تجلیات الهی بود در منطقه شلمچه مورخ ۲۳تیر ماه در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان شهید و پیکرش مفقود شد و در تاریخ ۷ تیر ماه ۱۳۹۷تفحص شده و در ۸ تیر ماه ۱۳۹۸بع خاک سپرده شدند.بازگشت ایشو بعد از ۳۷ سال بود.
بخشی ازوصیت نامه ایشون
دعا های روز ها و مسجد و جماعت ها و دعا های کمیل را فراموش نکنید، هر چه داریم از این دعا کمیل و مساجد است.
من اربعین خود رو از ایشون گرفتم.در مشکلات دیدم که کمکم کرده است. برخی وقت ها پیش ایشون حرف میزنم و خیلی آروم میشم.تا شده سر قبر ایشون میرم حتی برا یک فاتحه.تا شده اعمالی خوبی که دارم هدیه میکنم به ایشون چون ما جزء این اعمال چیزی برای ان دنیای خود نداریم و این کا باعث میشه هم اعمالمون پیش ان ها بمونه و هم خدا نکرده با گناه کردن از بین بره.
برای شادی روح شهدا و امام شهدا و شهدا ی مدافع حرم و به خصوص شهید شعبان علی عبدالهی صلوات.
التماس دعا
یاعلی
چهارمین ارسالی
کاربر حسین کمالی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه
بسم الله الر حمن الر حیم بسم الله القاسم الجبارین
الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (۱) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُم(۲)
((وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا))
نه ارتش میتواند در جنگ به تنهایی پیروز شود و نه سپاه و نه بسیج و نه ملّت. همه باید باهم متّحد و در یک صف باشند و در خط اسلام عزیز باشند و از تفرقه پرهیز کنند تا بتوانند به تمام کفر جهانی پیروز شوند.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وزپای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
بدون تردید شهادت در راه اسلام و مسلمین افتخاری است که نصیب هر کس نمی شود و این جامه زیبا برازنده قامت بندگان خاص خداست.و زمانی بود که ما باشنیدن وقایع روز عاشورا آرزو می کردیم که ای کاش ما هم در صحرای کربلا بودیم و جان خود را در راه اسلام نثار می کردیم.خوشبختانه این جنگ تحمیلی با همه ضرر های مادی این حُسن را داشت که چهره ها را مشخص کرد و معیّن شد چه کسانی در دفاع از مکتب خود حاضر به جانبازی هستند و چه کسانی شعار میدهند.
"شهید علی اصغرباغبانی"
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
آمریکا تو حیاط خلوتش تنها نظارهگر نفتکشها بود و جرات هیچ حرکت دیگهای نداشت ..
تا زمانی که اراده نباشه کشندهترین سلاحها رو هم داشته باشی نمیتونی کاری بکنی چون دست خدا بالاتر از همهی دستهاست ..
#ونزوئلا
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
«امام جعفرصادق (علیهالسلام)»میفرمایند:
مَن بَلَّغَ رسالَةَ غازٍ كانَ كَمَن أَعتَقَ رَقَبَةً وَ هُوَ شَریكُهُ فی بابِ ثَوابِ غَزَواتِه.
کسی که نامه و پیام یک مجاهد در جبهة جنگ را (به مقصد) برساند همچنان است که یک برده آزاد کرده و در ثواب جهاد با او شریک خواهد بود.
(وسائل، ج ١١، ص ١٤)
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
چشمانش به شدت مجروح شده بود .
پزشک ها از نتیجه عمل جراحی قطع امید کرده بودند .
گفته بود : « کاری به نتیجه عمل نداشته باشید؛
فقط با ذکر یا زهرا (سلام الله علیها) شروع کنید ...»
بعد از عمل جراحی ، همه پزشک ها از نتیجه تعجب کرده بودند .
چشم های محمد مداوا شده بود،
و عمل جراحی با رمز یا زهرا (سلام الله علیها) موفق بود ...
"سردار شهيد محمد اسلامی نسب"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
به خانمها خیلی احترام میگذاشت و در حالی که نگاهش همیشه به زمین بود، سعی میکرد محترمانه برخورد کند.
یکبار باهم کنار خیابون نشسته بودیم یک خانمی اومد آدرس پرسید.
من همونطوری که نشسته بودم جواب اون خانم رو دادم.
وقتی که رفت با ناراحتی نگاهم کرد و گفت:
وقتی خانمی میخواد باهات صحبت کنه قشنگ مودب بلند شو وایستا، سرت و بنداز پایین جوابش رو بده.
از ادب دورِ نشسته جوابش رو دادی!
نصیحتهاش به جا بود برای همین به جان و دل آدم مینشست.
"شهید روح الله قربانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
قهرمان من
قهرمان من این ابرمردها هستند که کار غیر قانونی می کردند؛
ودست می بردند در شناسنامه شان وبرای پیکار با دشمن سراز پا نمی شناختند.
قهرمان ملی من، آنانی نیستند که وقتی در هزاران کیلومتر از مرزهای این ملک جنگ وگلوله وآتش بود....
هزاران کیلومتر آنطرف تر در نیویورک تحصیل میکردند.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#رفیق_شهید میدونم هممون عاشق شهدا هستیم اما هر کدوم از ما به یکی از شهدا ارادت ویژه ای داریم بیشتر
منتظرتونیم، قرعه کشی 8خردادماه
#برشی_از_کتاب
#آقای_شهردار
مهدی، خشاب سلاحش را عوض كرد. نورالله به آرامی سربلند كرد و از فـراز تپـه
به روبه رو نگريست. ناگهان صدای چند شليک بلند شد و گلوله اي به تخته سنگی
كه مهدی و نورالله پشت آن پناه گرفته بودند، خورد و تكـه هـای سـنگ بـه اطـراف
پاشيد. مهدی، دست نورالله را كشـيد. نـورالله بـر زمـين غلتيـد. باريكـ های خـون از
پيشانياش می جوشيد.
ـ چی شد، نورالله؟
نورالله، دست به پيشانی گرفت و گفت: «چيزی نيست. فكر كنم تكه ای سنگ به
پيشانی ام خورده».
مهدی، پايين پيراهنش را كند و پيشاني نورالله را بست. صدای احمد از بالا بلنـد
شد.
ـ دارند فرار ميكنند، آقا مهدی!
مهدی سريع بلند شد. رگباری به سوی افراد ضـد انقـلاب شـليک كـرد و فريـاد
كشيد: «نگذاريد فرار كنند. بزنيدشان».
بار ديگر صدای شليک گلوله ها، كوهستان را پر كرد. مهدی و نورالله گربـه وار بـه
پايين سرازير شدند. پشت سرشان، احمد و هاشم می آمدند.
صبح زود بود كه به مهدی خبر رسيد. تعدادی از نيروهای ضد انقلاب بـه يكـی از
روستاهای اطراف اروميه آمدهاند. مهدی، نيروهايش را آماده كرده و سوار بر جيپ بـه
سوی روستا رفته بودند؛ اما زمانی به روستا رسيدند كه ضد انقلاب گريخته بود. چنـد
زن بر گرد سه نعش شيون می كردنـد و چنـگ بـه صورتشـان مـی زدنـد. آن سـه، از
بسيجيان روستا بودند كه مسئوليت حفاظت از روستا را داشتند. در كنار جـاده نيمـه
تمامی كه به سوی روستا می آمد، پنج نفـر از بچـه هـای جهادسـازندگی اعـدام شـده
بودند. مهدی فرصت را از دست نداد و به همراه نيروهـايش بـه تعقيـب اشـرار رفـت.
ساعتی بعد، در نزديكی رودخانه ای به آنها رسيدند و نبردی سخت آغاز شد.
مهدی دريافت كه اشرار ميخواهند از رودخانة كف آلـود و پرخـروش بگذرنـد. رو
به هاشم كه راكت انداز بر دوش داشت، فرياد زد: «هاشم، بزن!»
هاشم كه نفس نفس ميزد، چند نفس عميق كشـيد، لـرزش دسـتان خسـته اش را
گرفت و آر،پی، جی را رو به آنها نشانه رفت.
ـ يا مهدی...
موشک باردی سفيد به سوی اشرار به پرواز درآمد و لحظه ای بعد در نزديكی آنها
منفجر شد و باران سنگ و ماسه را بر سر آنها باراند. چنـد نفـر بـر زمـين غلتيدنـد.
مهدی پا تند كرد. يكي از اشرار كه مجروح شده بود، برگشت؛ اما گلوله هـای مهـدی
سينه اش را دراند و او به پشت در رودخانه پرت شـد. دو نفـر ديگـر بـه آب زدنـد و
همراه جريان شديد آب رفتند. نيروهای مهدی به سويشان شليک كردنـد؛ امـا آنهـا
ديگر از تيررس گذشته بودند. مهدی به جنازه ها رسـيد. سـه نفـر بودنـد؛ خـونين و
بی جان. صدای آذرخش در كوهستان پيچيد. مهدی به آسمان نگاه كـرد. بـاران آغـاز
شد. رودخانه پر صدا و خروشان در زير بارش قطرات باران قوت گرفت.
مهدی با دل نگرانی گفت: «رودخانه خيلی پرزور شده».
#قصه_فرماندهان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بند ۵۰
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که اگر رحمتت شامل نمیشد، مرا به هلاکت انداخته بود، و مرا به دار فنا و نابودی میکشانید؛ و اگر هدایت تو نبود مرا به گمراهی میبرد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
#استغفار_هفتاد_بندی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
شهیدحسینعلی عالی در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی:
شهید عالی شاید کمتر از 19 سال سن داشت. شب عملیات روی سیمهای خاردار میخوابید و به بچّهها اصرار و التماس میکرد که از روی او رد شوند. اینها شهدای حقیقی اصول دین بودند. یعنی همهی اصول دین در وجود آنها تبلور پیدا کرده بود.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab