امام صادق (ع) می فرمایند:
حیا و ایمان، همسنگ و همدوش یکدیگرند، هنگامی که یکی از آن برود، دیگری در پی آن میرود.
اصول کافی، ج ۲
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
ای خواهرم، قبل از هرچیز، استعمار از سیاهی چادر تو میترسد؛ تا سرخی خون من ...
"شهید محمدحسن جعفرزاده"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با نصیری برایش فیلم بازی کردیم.
تا از در وارد شد، خودمان را محزون و توی فکر نشان دادیم.
نگران پرسید: چی شده؟
گفتیم: بهمون الهام شده که توی این عملیات شهید می شیم!
دلمون برات می سوزه که اینجا تنها می مونی!
محسن را می گویی، مثل بچه ها زد زیر گریه!
مگر آرام می گرفت؟
به دست و پایمان افتاد که اگر شهید شدید دست من را هم بگیرید.
من و نصیری می خندیدیم.
حالا مگر باورش می شد که همه این ها بازی بوده!
همیشه از گناه بزرگی حرف می زد که به خاطر آن توفیق شهادت نصیبش نمی شود.
"شهید محسن حججی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که امام بر بازویش بوسه زد ...
فرزندان #انقلاب
"شهید مهرداد عزیزاللهی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرازی از وصیتنامه
و شما مسلمانان! اين انقلاب انقلاب خدايى است. خداوند اين انقلاب را امانت به دست شما سپرده است و اين انقلاب آنچنان ضربه اى به كفار زده است كه شبانه روز خواب ندارند و هميشه در گوشه و كنار در حال چيدن توطئه هستند. هوشيار باشيد، آگاه باشيد ...
اى خواهران و اى برادران... از قانون اسلامى مواظبت كنيد. هر شخصى روى كار آمد بخواهيد از او كه دستورات اسلام را اجرا كند ... و اگر هر شخصى و هر فردى در مقابل روحانيت و كلمه اى برخلاف سخن امام گفت شديدا جلوى او بگيريد حتى اگر شخصى لباس روحانيت بر تن كرده بود .
"شهید مرتضی زندیه"
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
سُئل النّبی صلی الله علیه و آله مابال المومنین یفتنون فی قبورهم الّا الشّهید؟ فقال : کفی ببارقه السّیوف علی راسه فتنهً.
از پیامبر اکرم سوال شد چگونه است که همه مومنین در قبر مورد سوال و امتحان قرار می گیرند مگر شهید؟
حضرت فرمود : امتحانی که در زیر برق شمشیر داده است، برای او کافی است.
کنز المعال، ج۴، ص۴۰۷، حدیث۱۱۱۳۸
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم،
من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي.
غواص جواب داد: نه، پاي حرف امام ايستادم. فقط مي ترسم دلم
گير خواهر کوچولوم باشه. آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم
و الان هم خواهرم رو سپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.
والفجر8، اروند رود وحشي، فرمانده تا داد زد يا زهرا، غواص قصه ي
ما اولين نفري بود که توی آب پريد!
... اولين شهید غواص
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
49.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره شکار تانک توسط رهبر و شهید چمران
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول فکر کنم حداقل هفته ای دو مرتبه من به شهرک شهید محلاتی می رفتم. هم
#برشی_از_کتاب
#رفیق_مثل_رسول
با موفقیت طی کردن مراحل گزینش دانشگاه امام حسین (ع)، خبر قبول شدن و ثبت نامم همگی از بهترین اتفاقاتی بود که برگ های تقویم زندگی ام را رقم می زد.
یک دوره کوتاه آموزش عمومی داشتیم. برنامه هماهنگ به همه ما داده بودند که صبح زود برای اعزام در محل شروع دوره، داخل محوطه دانشکده باید حاضر باشیم. هنوز شناختی از همدیگر نداشتیم و کل حرف های رد و بدل شده بین ما فقط سلام و صبح به خیر بود.
یکبار که بی حال داخل اتوبوس نشسته بودم، حسین کنار دستم نشست، و خودش رو معرفی کرد، بعدها که با هم صمیمی شدیم گفت: از بس برخوردت سرد و یخ بود فکر کردم از بچه های بالا هستی.
خندیدم و گفتم: حسین بچه بالا کجا بود؟ حالا که کلی باهم رفیق شدیم.
کلاس و دوره های ما داخل دانشگاه شروع شده بود و بعد از اتمام دوره تئوری، اردوهای تخصصی را اجرا می کردند تا فرصت مرور و کار عملی پیدا کنیم.
دوری از خانواده و دوستان برای بعضی از بچه ها سخت بود. سخت تر از دوری فشاری بود که زمان کار عملی روی ما بود؛ غروب که می شد، قیافه هایمان دیدنی بود، یکی پاهایش را ماساژ میداد، یکی زخم ها و تاول های دست و پایش را پماد می زد... خلاصه هر کدام داستانی داشتیم.
ترم تئوری با آموزش عمومی تمام شد، ما برای مراسم افتتاحیه آماده می شدیم؛ این مدت با حسین و عقیل بیشتر آشنا شدم و از بچه های دوره قبل هم دوست هایی پیدا کردم؛ محمودرضا بیضایی، مرتضی مسیب زاده، حسن غفاری و محمد قریب
راپل یکی از برنامه های مراسم افتتاحیه بود که من و چندتایی از بچه های دوره اولی ثبت نام کردیم...
#ادامه_دارد
#Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول با موفقیت طی کردن مراحل گزینش دانشگاه امام حسین (ع)، خبر قبول شدن و
#برشی_از_کتاب
#رفیق_مثل_رسول
تمام محوطه صبحگاه نیروها ایستاده بودند و منتظر اجرای برنامه بودند
گره ها که بسته شد و روی طناب جا گیر شدم وسط طناب افقی که رسیدم با استیل هلی برد پایین آمدم، سریع وارونه شدم سرم به سمت زمین بود و دست هایم را باز کردم و به یاد آموزش های آقا مرتضی مثل یک فرشته به سمت پایین آمدم.
جمله آقا مرتضی به ذهنم آمد؛گاهی برای پرواز و اوج گرفتن باید برای انجام کار خیر یا گرفتن دستی خیلی پایین بیایید.
حدودا ًنیم متری با زمین فاصله داشتم و با محکمکردن طنابی که در دستم داشتم ترمز کردم. قرص و محکم بدون لرزش سر جای خودم ایستادم. محمد قریب که بیشتر از همه برای آمدن من پای راپل مخالفت کرده بود، از اولین کسانی بود که جلو آمد و گفت: گل کاشتی، خیلی عالی بود.
بعد از مراسم تازه کلاسهای تخصصی و دوره های آموزش شروع شد و فشار کار ما هم بیشتر شد.
دوره تخصصی تخریب دانشگاه را تازه تمام کرده بودم که احمد که خودش مسئول عملیات حوزه بود به من پیشنهاد داد که بیا به عنوان مربی تخریب، اصول اولیه و عمومی این تخصص را داخل پایگاه بسیج آموزش بده.
آموزش راپل را خودم پیشنهاد دادم. همین آموزش اولین بهانه برای شروع دوستی با مهدی بود.
همه ما مجرد بودیم. پدر و مادر هر کدام از ما که به سفر می رفت همگی به خانه آن دوستمان می رفتیم، برای خودمان یک کد درست کرده بودیم، می گفتیم خانه فلانی چال شده. همین کد یعنی اینکه تا زمان برگشتن خانواده فرصت با هم بودن داریم.
مادر خرجِ این دورهمی امین و رضا بودند، آشپزخانه هم کامل به امین سپرده می شد، خرید تنقلات و میوه هم بعهده یکی از بچه ها بود، یک پک کامل فیلم های اکشن هم داشتیم که به روز کردن آنها به عهده ی من بود.
صمیمیت و رفاقت ما با سفرهایی که می رفتیم بیشتر شد. دوستی ها در سفر محک می خورد، همراهی، معرفت و خلق خوش بهترین سوغاتی بود که من از بچه ها داشتم.
بعد ازسفر با روحیه بالاتری به محل کار می رفتیم.
#ادامه_دارد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
1_192309175.pdf
12.99M
وصیتنامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به همراه تصاویر منتشر نشده و دستخط وصیتنامه
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر
#قاسم_سلیماني
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است
چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش
عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .
شهدای ترور زاهدان
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
پیامبر خدا (ص) می فرمایند:
الشّهید لایجد الم القتل الّا کما یجد احدکم مسّ القرصه.
شهید درد کشته شدن را احساس نمی کند، مگر در حدّی که یکی از شما پوست دست خود را بین دو انگشت فشار دهد.
کنز المعال، ج۴، ص۳۹۸، حدیث۱۱۱۰۳
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab