- مربی رزمی بود.. به طبع یک مربی رزمی در کلاس گاهی بچهها را تنبیه میکند گاهی داد میزند و گاهی خشن میشود، ولی #علیآقا با وجودی که بسیار کار بلد و قوی بود اما هیچگاه شاگردانش را تنبیه نکرد یا سرشان داد نزد.. همیشه طوری برخورد میکرد که وقتی یک غریبه وارد کلاس میشد متوجه نمیشد ایشان مربیست..🌷
#مدافعامنیت #پاسدارشهیدعلینظری
#روحششادویادشگرامی💔
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#شهیدمدافعامنیتعلینظری🌹
- اوایل عضویتم بود و شاید خیلی وقت نبود که با #علیآقا آشنا شده بودم. بهمن ماه بود و هوا خیلی سرد بود، قرار شد برویم یادواره در یکی از روستاها.. قبلش رفتیم ناحیه سراغ یکی از رفقا. داخل ناحیه خواست وضو بگیرد، رفت سمت یکی از شیرهای آب داخل حیاط که مستقیم وصل بود به آب سرد کن. توی تابستون آنقدر آبش یخ میشد که اذیت میشدیم برای آب خوردن دیگر وای به حال سرمای بهمن ماه.
گفتم: #علیآقا اون خیلی یخه اذیت میشیا...! باهمان خندههای دلنشین همیشگیاش خندید و گفت: عیبی نداره، ثوابش به اینه که با آب سرد وضو بگیری.
اونجا برای اولین بار بود که از زبان علیآقا این مسئله رو شنیدم و هرموقع بعدا میخواستم وضو بگیرم اگر آب یخ بود گرمش نمیکردم و یاد حرف علیآقا میافتادم.
آن زمان نفهمیده بودم که علیآقا هم مثل علیچیتساز اعتقادش این بود اگه میخواهی از سیمخار دشمن رد بشوی باید اول از سیمخاردارهای نفست عبور کنی.. برای همین هیچوقت نمیدیدیم که به خودش راحت بگیرد و راحت طلب باشد.
و در آخرهم آنقدر با نفسش جنگید تا مزدش را گرفت و سعادت ابدی یعنی #شهادت را نصیب خود کرد.🕊❣
#ارسالیازدوستشهید(آقای م . ب )
روحششادویادشگرامی
🚫 #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#دلنوشتههمسرشهیدمدافعامنیت #سربازگمنامامامزمان(عج) #شهیدعلینظری ❤️ #عاشـقآنهایبرایعلـی❤
#اوخستگیراهمخستهڪردهبود..🌹
- اهتمام فوقالعادهای نسبت به کارش داشت. اگر کاری را شروع میکرد حتما تا نتیجهگیری و سرانجام رساندنش رهایش نمیکرد.
- صبح بود ، چند روز قبل از شهادتش ، که در محل کار دیدمش.. تازه از یک #ماموریت برگشته بود و کلی کاغذ دستش بود.. این درحالی بود که شب قبلش بخاطر تامین #امنیت ما مردم تا صبح نخوابیده بود.
بیداریهای او تنها آن شب نبود، آن ایام خیلی از شبها را تا صبح بیدار بود و مابقی روز و شبها هم تا دیر وقت سرکار بود.💔
آن روز میتوانست دیرتر بیاید محل کار اما با تمام خستگیاش آمد..
چشمای زیبایش از خستگی و کمخوابی قرمز بود.. اما او در مقابل خستگیها سرخم نمیکرد..
گفتم: #علیآقا دیشب که تا صبح بیدار بودی لااقل کمی استراحت میکردی بعد میآمدی..
با همان آرامش همیشگیاش گفت:
" نمیشود بگذاری کار روی زمین بماند، باید به سرانجام برسانیاش.."
-جواب قانع کننده بود ولی چشمها حکایت از خستگیاش را رخ ما میکشید که به این آسانی نمیشد از آن فارغ شد..💔
-نمیدانستیم چند روز بعدش بالاخره بعد از ۵۰ روز فشار کاریِ سنگین قرار است #علیآقا سر راحت به زمین بگذارد و استراحتِ #خستگی کل این ایام را بعداز #شهادت انجام دهد.🕊❣
و آنجا بود که فهمیدم:
" او خستگیرا هم خسته کردهبود.."
#ارسالیازدوستشهید(آقای م.ب)
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
|🌱•••
🌷 #بهکاربگوییدنمازدارم..
- برای تائید استعلام امنیتیام رفتم سپاه.. تا آن لحظه #علیآقا را از نزدیک ندیده بودم و نمیشناختم..
وارد محل کار علیآقا که شدم نزدیک اذانظهر بود.. تاآمدم مدارکم را تحویل ایشان بدهم، با یک لبخندی که جدی بودن حرفش را پشت شوخطبعیاش پنهان کرده بود گفت:
"به نماز نگویید کار دارم بلکه به کار بگویید نماز دارم.."
باهم رفتیم نمازخانه.. نماز را که به جماعت خواندیم در راه برگشت به محل کار و تحویل مدارم، لبخندی زد و گفت:
" از اولین مرحله گزینش من رد شدی، اونم با یه نمره قبولی خوب.."
احساس نمیکردم که ایشان مسئول گزینش باشد.. قبلاً فکر میکردم کسی که بسیجیها را گزینش میکند یک خشک و بداخلاق و بیروح باشد ، اما علیآقا تمام هژمونی فکریم را بهم ریخت..
- در همان لحظهی اول دلبسته #منشِپهلوانی و #لبخندهایزیبا و #اخلاقخوبش شدم.. دیگر به چشم یک گزینشگر نگاهش نمیکردم بلکه به چشم یک دوستی بود که سالها از او دور و بیخبر بودم و حالا کنج سپاهناحیه پیدایش کردهام.. گزینشم تمام شد و مسئولیتی در بسیج به عهده من قرار گرفت.. حالا به علیآقا نزدیکتر شده بودم. دیگر او را لحظهای رها نکردم.. همیشه و همه جا کنارش بودم و از اخلاقخوبش برای خودم مَشق میگرفتم..
- #علی در شکلگیری تفکراتم بعنوان یک راهنما برای یک بسیجی ساده نقش بسزایی داشت.. او به تمام معنا یک مَرد و پاسدار واقعی بود.. با اخلاقیخوشی که داشت روز به روز بیشتر در قلب و جانم جای میگرفت..
- وقتی استخدام شدم دیگر از او خبر نداشتم..
از سال ۹۷ تا زمان شهادتش تنگاتنگ با او در ارتباط بودم هم از لحاظ کاری و هم شخصیتی همیشه خنده از لبهایش محو نمیشد.. کارم مدیریتروستایی بود و خبرهای امنیتی که در روستاهای تحت مدیریتم رخ میداد را به #علیآقا میگفتم و همین امر باعث یک صمیمیت و دوستی ناب بین ما شده بود..🌱
- ۲ ماه قبل از شهادتش به نمایندگی از محل کارم برای حضور در یک جلسه بسیجسازندگی به ناحیه رفتم..
باید خودم را به #علیآقا میرساندم ، دلم سخت هوایش را کرده بود.. جلسه که تموم شد به دفتر محل کارش رفتم تا هم او را به آغوش بکشم هم یکسری اطلاعات و اخباری که در اختیار داشتم به او بدهم..
تا مرا دید خوشحال شد و لبخندش نمایان گشت.. بعد از مدتها همدیگر را میدیدیم.. دوباره آن خنده و شوخیهایش به من نیرو و جانی تازه بخشید.. قد رعنایش را نگاه کردم جا افتادهتر شده بود و چهرهاش را یک نور خاص احاطه کرده بود..
شبی که ایشان شهید شدن شاهچراغ بودم.. تلفنهمراهم زنگ خورد.. یکی از دوستان بود که خبری را به آرامی و با بغض در گوشم نجوا کرد.. چشمهایم گرم و گونههایم خیس شد.. خبر سنگین و پر از درد بود.. خبر شهادت بهترین دوستم #علیآقا بود.. تمام خاطرات و چهرهزیبایش یک آن جلوی دیدگانم ظاهر شد..
از #علیآقا کوچکتر بودم.. درست ۱۴سالم بود که ایشان را در اطلاعات عملیات سپاه ناحیه #ملایر دیدم. بچههای بسیجی میگفتند تازه استخدام شده و به ناحیه آمده..
مهربانیاش زبانزد خاص و عام بود.. نه دیده بودم و نه شنیده بودم که حتی یکبار هم عصبانی شده باشد.. لبخند همیشه بر لبانش جایداشت..
- اهل هئیت بود و اصلا او بود که ما را به هیئت میبرد..
همیشه ورد زبانش داستانهای پهلوان #شهیدابراهیمهادی بود و به ما میگفت باید منش پهلوانی را از این شهید یاد بگیریم و از زندگینامه شهیدهادی برایمان تعریف میکرد..
- همیشه برای اینکه مخاطبانش را جذب کند ، خنده و شوخی را چاشنی مطالب فرهنگی از جمله حدیث و کتابهای فرهنگی و.... میکرد..
- حالا او هم به شهیدهادی پیوسته بود و باورم نمیشد.. حالم بد بود و چون ابر بهار گریه میکردم تا صبح نخوابیدم و زود برگشتم ملایر.. و شهری را دیدم که پراز غم است و سیاهی.. شهری که حالا مقتل علیما شده بود.. و جایی که حالا خالی از علی و لبخندهایش شده بود..💔
- او آرزو داشت شهادت نصیبش شود و حالا به آرزویش رسیده بود..💔
#روحششادویادشگرامی🌹
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#راویدوستبزرگوارشهید(آقای ع . ع)
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
- هرنفس درد بیاید نرود حرفی نیست قابعکست بشود داروندارم سختست #پاسدارشهید #مدافعامنیت
|🌱••
✍ از ویژگیها و خصوصیات #علیآقا هر چه بگویم کم است..
اما ایشان دو ویژگی بارز داشت..
اولین آن: #کنترلزبانش بود.
- علیآقا تنها زمانی حرف میزد که حرفش مفید باشد، یعنی هیگاه بیهوده حرف نمیزد برای همین در دوره آموزشی بچهها به شوخی به او میگفتند #علیسایلنت ولی زمان که گذشت فهمیدم که چقد کنترل زبان به #پرواز انسان میتواند کمک کند...✨
- دومین ویژگی ایشان: #نظم بود.
#علیآقا از منظمترین نفرات پادگان بود.
همیشه بصورت مرتب و منظم و اولین نفر در صبحگاه و بقیه برنامهها حاضر میشد. و با تمام وجود دل میداد..
طوری که همه تعجب میکردند او
چقدر منظم است...
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
تولد: ۲۸ آبان ۱۳۶۹ ملایر
#شهادت: ۴ آبان ۱۴۰۱ ملایر💔
#راویآقایزهرهوندهمکارشهید
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
|••🌱
#دقتدرکار..
.
#دقت و #نظم فوقالعاده که #علیآقا داشت باعث شده بود خیلی داخل کارش موفق باشد.
- یکی از بچهها تعریف میکرد، یکی از قسمتهای ناحیه برای کارهای خودشان نیاز به یکسری پرونده داشتند و مجوز این را هم داشتند که پرونده در اختیارشان قرار بگیرد.. بااین حساب وقتی پیش علیآقا رفتند و درخواست پرونده کرده بودند.. علیآقا هم به خاطر اینکه هیچ خلاء و مشکلی پیش نیاید و هم اینکه کار قانونی پیش برود از صفحات پرونده کپی گرفته بود برای خودشان و بعد پرونده را داده بود به آنها..
- رفقا این موضوع را بارها به خاطر این #دقتدرکار برای بقیه دوستان مثال میزدند. این خصوصیتی که #علیآقا داشت برای همه کارهایش صدق میکرد. همیشه کارش را محکم و قانونی انجام میداد، تا جای هیچ حرف و حدیثی پیش نیاید و این برای همه صدق میکرد و در مسائل کاری جدیت خاص خودش را داشت..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
هَمهِ ﮐَﺲ ﻧَﺼﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑَﺮَﺩ ﺍﺯ ﺯﮐﺎﺕ ﺣُﺴﻨَﺖ ﺑﻪ ﻣَﻦِ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﻏﻢِ ﺑﯽﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺩﯼ ... #مدافعامنیت
اولین باری که #علیآقا را دیدم در یکی از رزمایشها بود.. کلاس آشنایی با تاکتیکهای رزمی داشتیم.. ایشان مربی بود و از طرف حوزه آمده بود..
- فردی #آرام و ساکت که بیشتر گوش میکرد تا اینکه بخواهد حرفی بزند..
به از آن کلاسهای مختلفی برگزار میکرد..سلاح شناسی..رزمی.. مکان برگزاری کلاسها و رزمایشها بستگی به زمانش داشت ولی بیشتر در حوزه انجام میشد..
اوایل کلاس فردی جدی جلوه میکرد.. ولی در طول کلاس با بچهها شوخی میکرد و جو را به صمیمت و گرمی دلها تبدیل میکرد..
- رفتارها و برخوردهایش همانند خودش بینظیر بود..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید(آقای ا . ش)
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
اولین باری که #علیآقا را دیدم در یکی از رزمایشها بود.. کلاس آشنایی با تاکتیکهای رزمی داشتیم.. ایش
یک روز از روزای سرد زمستون بود که برای ثبت سوابق پروندهام رفتم حوزه پیش علیآقا..
تقریبا موقع نماز بود.. هوا هم انروز سوز عحیبی داشت که گویی استخوانم نیز یخ کردهاست..
- گفتم: علیآقا کار من عجلهایه اگه میشه این پرونده رو برامن ثبت کن برم خدا خیرت بده..
نگاهی به من انداخت، خندهای شیرین کرد و گفت:
+ فعلا که خدا دعوتمون کرده بریم دیدارش..بزار بعد نماز..
برای گرفتن وضو باید میرفتیم داخل حیاط.. بیرون هم که بشدت سرد بود..
گفتم: علیآقا هوا خیلی سرده.. یخ میزنیم.
با اطمینان و آرامش عجیبی گفت:
+ نترس بیا خدا گرممون میکنه.....
وقتی وضو گرفتیم احساس هیچ سرمایی نکردم.. به چهره علیآقا نگاه کردم که همانطور آرام بود و لبخندی ریزی که روی لبهایش نشسته بود..
- دانستم هرکس دل بخدا بدهد خدا هوایش را همه جوره خواهد داشت.. دانستم مردان حق در سرما و گرما فقط یک چیز برای آنها مهم است و آن تنها عبد بودن و عشق به خداوندیست..
و #علیآقا به جد یک بنده و #عبدواقعی خدا بود..
- حقیقتا علیآقا الگوی نمونهای در #نمازاولوقت بود..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویدوستشهید(آقای ا . ش)
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
قلبم به هر درے زد و درمان نشد غمت برگرد تا دوباره به هم مبتلا شویم... #شهیـدمدافعوطنعلـینظـری
|••🌱
#خاطرهاول
#مملکتراامامزمان(عج)حفظمیکند..
- یکی از مراسمات مهم بود و از سراسر کشور آمده بودند.. مسئولیت گیت ورود و خروج را سپرده بودند به #علیاقا و گفته بودند هیچکس حتی مسئولین هم حق ندارند با ماشین بیایند، همراه علیآقا و یکی از دوستان گیت را داشتیم.. خیلیها آمدند و کنترل و رعایت شد تا اینکه یکی از مسئولین مهم آمد.. ابتدا یکی از همراهانش آمد گفت ایشان فلان مسئول است و باید با ماشین برند بالا..
علیآقا هم گفت: شرمنده نمیشود؛ هیچ تفاوتی بین ایشان و بقیه نیست.. آن شخص اصرار کرد، ولی علیآقا دوباره گفت: نه هیچ تفاوتی بین ایشان و بقیه مردم نیست.. بعد از آن ماجرا خبر به گوش فرماندهی رسید و از #علیآقا تجلیل کردند.. اما علیآقا با همان آرامش همیشگیاش گفت: " مملت را ما و امثال ما حفظ نمیکنیم #مملکتراامامزمان(عج)حفظمیکند..
ـــــــــــــــــــ♥️
#خاطرهدوم:
#یادخدا..
- چند سال پیش روز ۲۸ صفر بود که با تعدادی از دوستان و #علیآقا رفتیم برای مراسم در یکی از روستاها موقع اذان شد #علیآقا برای گرفتن وضو به یکی از خانههای آنجا که وقف مسجد بود رفت.. هوا هم بشدت سرد و استخوان سوز بود و آب هم سردتر..
علیآقا وقتی خواست وارد بشود یاالله گفت که متوجه شد آنجا خواهران هم هستند.. سریع برگشت، خجالت کشید برود داخل.. با اینکه هوا بشدت سرد بود شروع کرد از لب چشمه دم مسجد وضو گرفتن.. گفتم: علیآقا این آب خیلی سرده بزار یا بعدا میخونیم یا میزاریم خلوت شه میریم اونجا وضو میگیرم..
گفت: " آدم باید تحت هر شرایطی #یادخدا باشه، بعد خندید و دوباره گفت: تازه با این آب سرد هم ثوابش بیشتره..
#شهیدمدافعامنیتمهندسعلینظری
#روحششادویادشگرامی🌹
#راویشاگـردشهید(آقای م . ا )
#ادامهدارد...
🚫 برایاینپست #کپیبدونلینککانالجایزنیست
@Shahadat1398🕊
و شب عید و شاید #پایانی به تمام خاطراتت #علیآقا..
ولی ما فقط خواستیم مبلغ تو باشیـم.. خواستیم عطر یادت همیشه و هر لحظه توی جامعه بپیچه تا همه بودنن بخاطر امنیت ماها قلبت و جونت رو دادی..💔
شاید خودت نخواستی بیشترازاین نوکریت رو کنیـم.. عیب نداره عزیزدل..
واقعا دلم شکست اما فدایسرت..💔
#پایانخاطراتعلیآقا
#شهیدامنیتعلینظری
شهادت ۴ آبان ۱۴۰۱
@Shahadat1398🕊