eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
1_9815614.mp3
3.02M
🎙واعظ: حاج آقا #رفیعی ○ شخصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها ○ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋 #خاطرات_شهدا ﻧﺠﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ #ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺍﻥ ﻧﺪﻫﺪ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﯼ، ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ #ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ، ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ: ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻗﺒﺮ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﻔﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻣﻨﻢ ﻣﻨﻢ #شهیده_نجمه_قاسم_پور🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
aghaie_j09_Tahdir.mp3
4.11M
💿 #تندخوانی⇧⇧ ◀️ جزء نهم قرآن کریم 🎙 #استاد_معتز_آقایی 🔸حجم: ۴ مگابایت ✨التماس‌ دعا✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Shahat.tartil-joz.09.mp3
7.1M
💿 #ترتیل⇧⇧ ◀️ جزء نهم قرآن کریم 🎙 #استاد_شحات_محمد_انور 🔸حجم: ۷ مگابایت ✨التماس‌ دعا✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎞 #کلیپ میون همه ی عـروسـی های مختلط و پـارتی های امـروزی یه سری جشـن هم هست ڪه بـوی #شهـدا رو مید
#مادرشهید 🔰حیف بودشهیدنشود 🔸میثم آن قدر خوب و #مظلوم بود که حیف بود غیر از #شهادت از دنیا برود. لیاقت شهادت🌷 را داشت. از بچگی حرف‌گوش‌کن بود👌 خیلی کمک حالم بود. برای ما و عمه‌ها و مادربزرگش نان🍞 می‌خرید. بچه فعالی بود. 🔹بزرگ‌تر که شد تا من جلوتر از او وارد اتاق نمی‌شدم قدم برنمی‌داشت❌هیچ وقت به من #نمی‌گفت برایش فلان کار انجام بدهم. همیشه با #وضو بود. نمازش را اول وقت می‌خواند. 🔸یک جوری #معلم اخلاق بود و با ایمانش برای همه #الگو بود. از من بپرسند میثم به کدام یک از معصومین بیشتر علاقه💞 داشت می‌گویم به #حضرت_زهرا(س). با تأسی به همان بزرگوار نیز حجب و حیای خوبی داشت. 🔹هیچ وقت از #خودش حرف نمی‌زد. همکارانش بعد از شهادت🕊 از شهامت‌ های #میثم تعریف کردند. به او می‌گفتیم دنبال جانبازی‌ات برو ولی نمی‌رفت🚷 در بیشتر #عملیات‌ها فرمانده بود. در #سوریه فرماندهی گروهان #ناصرین را برعهده داشت. #شهید_میثم_علیجانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌🔹زیباترین و ماندگارترین👌 چیزی که از ایشون یاد گرفتم #بخشنده بودن و گذشت بود... 🔸ایشون خیلی راحت از
✍ #خاطرات_شهدا 🔰وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی #عصبی و زودجوش است، اما وقتی وارد زندگی💖 شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود، #آرام و مهربان😌 به نظر می‌رسید.  🔰 #روح‌الله آنقدر پخته و سنجیده👌 بود که من در کنارش💞 کامل شدن و #بزرگ شدن را خیلی خوب حس می کردم. صبر زیادی داشت و این صبر زیادش فرصت برای #رشد من فراهم می کرد تا جایی که اطرافیان این بزرگ شدن من را خیلی خوب #حس می‌کردند و حتی به من گوش‌زد هم می‌کردند که رفتارهای من با قبل از ازدواج💍 خیلی متفاوت شده است. 🔰اختلاف نظر در هر #زندگی مشترکی هست، اما چیزی که اصلاً بلد نبودیم❌ #قهر کردن بود. شاید باور نکنید بیشترین زمان⏳ ممکن که با هم حرف نمی‌زدیم از پنج دقیقه🕐 بیشتر نمی‌شد. خیلی زود خنده‌مان می‌گرفت😅 و می‌زدیم زیر #خنده و هرچی بود همان‌جا تمام می‌شد. #شهید_روح_الله_کافی_زاده #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روزهای #عملیات_رمضان است نبرد انسان با #نفس و مثل آن روزها شعار همیشگی؛ جنگ جنگ تا پیروزیست ... و قصد خداوند پیروزی توست در نبردی که برایت آسانش کرده پیروزی بر دشمنی تشنه و گرسنه پس بر تو باد ظفر در #جهادی_اکبر #رمضان #مناجات #تصویر_رزمنده_های #عملیات_رمضان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
YEKNET.IR - monajat - haj saeid haddadian - shabe 7 ramean 98.mp3
9.2M
با خدا 🍃دست توسل بزن بنام غفار ما 🍃توبه شکستی بیا هر آنکه هستی بیا 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 🔗شب هفتم رمضان98 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خاطره شهید صدرزاده از #شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
تمام شهر بوے #عطــر_بهــار گرفته و تــمام من بوے تــو..! روز شهادتت ای برادر شهیدم منتظرم دستم را بگیری 💓برادر شهیدم سالروز آسمانی شدنت مبارک💓 #شهید_حسن_قاسمی‌_دانا 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تمام شهر بوے #عطــر_بهــار گرفته و تــمام من بوے تــو..! روز شهادتت ای برادر شهیدم منتظرم دستم را
9⃣7⃣0⃣1⃣ 🔻شاطری که اولین شهید مدافع حرم مشهد شد 🌷حسن سال 91  قبول شد. همان سال مغازه ی ساخته و افتتاح شد در نهایت احترام و ادب، به حرف دل پدرش گوش کرد، دانشگاه و درنانوایی مشغول شد... 🌷اون سال ماه مبارک تو مرداد ماه و اوج بود. اکثرا میگفتن نانوایی چون هوا گرم هست نمیشه روزه گرفت. 🌷اما ماه رمضان که شروع شد همه ی کارگرهای نانوایی حسن بودن و حسن که خودش شاطری میکرد هم روزه هاش رو کامل گرفت؛ میگفت: اینجوری خدا داره مارو امتحان میکنه و اجرش بیشتره. 🌷هر روز هر چه بیشتر به زمان اذان مغرب نزدیک میشد دهانش از زیاد، باز نمیشد حسن آقا برای رفع این عطش از فرمول مخصوص خودش استفاده می کرد و اون هم این بود که همراه برادر هاشون هر روز ظهر طالبی و بستنی میگرفتن و میدادن به مادرشون که ظهر درست کنه و بزاره تو یخچال تا واسه افطار طالبی بستنی خنک آماده بشه 🌷هر شب لحظه افطار از شدت ، خوراک حسن فقط یه کاسه طالبی بستنی سرد بود این کار ادامه داشت تا شب های آخر ماه مبارک که حسن آقا دید یه لکه هایی روی پوستش نمایان شد. 🌷بعد از دوا و درمان کاشف به عمل اومد که دلیلش همون طالبی بستنی های هرشب بوده😊 بهش گفتیم خب این چه کاریه که هر شب میکنی، معلومه ضرر داره! با خنده می گفت اشکال نداره ماه مبارکه😊 اینم خوراک خاص منه که پای تنورم... روحش شاد و یادش گرامی باد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_حسن_قاسمی‌دانا 🌸} #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞همسر شهید محمد تقی سالخورده:  محمدم خیلی دوست داشت زینب #حافظ_قرآن شود. چند روزقبل از رفتنش #زینب
#شهـــــدا🌷 تکیه کن به شـهـــ🕊ــدا شهــــدا تکیه شان به #خداست اصلا #کنار گــ🌺ـل بنشینی بوی گل میگیری 👌 پس #گلستــان کن زندگیت را با یاد شهــــدا 😍 #شهید_محمدتقی_سالخورده میخوام مثل تو باشم #رفیقم❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برادر مهربان ⭐️راوی: نورهان دقدوق خواهر شهید 🍃 #احمد با رفتارش، به من عشق، علاقه❤️ و وفاداری به خ
🍃🌹🍃🌹🍃 🍃ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار را می کشید که اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید، 🍃او رمضان را برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر می دانست سفارش می کرد که به رسیدگی کنیم، از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده های که می شناخت می داد، 🍃با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش می داد و هم انجام و در واقع می خواست همه را در این امر مستحب کند . 🍃بچه ها همچنان راه احمد را ادامه داده و این کار را انجام میدهند. 🌷 📚 کتاب "ملاقات در ملکوت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #خانواده_متعالی_در_قرن_21 خانواده موفق #قسمت_سی_و_هشتم: اخلاق خوب! 💠🔸🔹🔶🔗 استاد پناهیان: ✨ی
❣﷽❣ 📡 خانواده موفق👏 :اثرات معنوی ازدواج ✔️🔵💠 استاد پناهیان: 🔵شما اینجا ببینید که سه اثر رو حضرت بیان میکنه هیچ کدوم بحث شهوت درش مطرح نیست. ✅خلق وخوی او اصلاح میشه ✅مروتش بیشتر میشه ✅واز اون طرف روزیش زیاد میشه ✔️مهم ترین آثار ازدواج رو حضرت یه همچین کلماتی میفرمایند. نه فقط دفع شهوت بشه... "حداقلی" به ازدواج نگاه نکنیم 💯👆 اگه بخواد دفع شهوت بشه که یه نیاز غریضی بر طرف بشه که کلاغا هم ازدواج میکنن! 😐 خب ما چه فرقی با کلاغا داریم؟! همه ی بره ها و آهوها ،بزارید حیوانای خوب نام ببریم😉 ...اونام ازدواج میکنن 🐏🐑 طبیعت ازدواج اینه که اصلاح کننده ی خلق و خو و ارتقای روحی به انسان میده. جوانی از طلبه های قم از بنده مسئله ای پرسید : 🔵حاج آقا من مدتیه سر نماز حال خوشی پیدا میکنم ...و گریه میکنم گاهی 😢 گفتم خوبه که ، اشکالی داره مگه؟ گفت تقریبا میدونم چرا اینجور شده گفت آقا ما تازه عقد کردیم ...بالاخره رفت و آمدی با خانم داریم و بنا هست ازدواج کنیم ....ایشون خیلی با محبته 💝💘 ایشون وقتی با من با محبت رفتار میکنه من نمازم خیلی قشنگ میشه 🌺 🔵گفتم ببین ما در اثر ازدواج کردن نمازامون خوب میشه. گفتم روایت داریم آدم پست 👈 با چوب ادب میشه اما آدم شریف 👈با محبت ادب میشه. آقا...خانمت بهت محبت کرده ؛معنوی تر شدی 😍💘💯 👌خانمش بهش محبت کرده نمازش قشنگ تر شده ... خب همینه... ازدواج همینه... 👏🌺 اگه یه جوانی بعد از ازدواجش نمازش رونق پیدا کرد، این اتفاقی طبیعی است که تو زندگیش افتاده. نباید فکر کنیم که معجزه ای اتفاق افتاده. 👌تلقی ما از ازدواج باید همین باشه معنویت انسان افزایش پیدا میکنه 💕مردی که روزی میاره برای زن و بچه اش ...حالا بچه دارم نشده باشن اول زندگیشون👇 این یکمی شباهت پیدا به "خالق رازق" پیدا میکنه 😊👆 خانمی که خدمتی به مرد خودش میکنه و"برای اولین بار احساس مسئولیت میکنه این یکمی خودش رو شبیه خالق رازق مهربان میدونه.. موانع تفکر رو بردارید ببینید چقدر اخبار معنوی تو زندگی هست... ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ⚪️آقایون هر موقع غذای دستپخت خانمشون رو خوردن بعدش حسابی از غذاش تعریف کنن. خانم خیلی لذت میبره.👌 محبت ها بینتون افزایش پیدا میکنه. حتی اگه غذا زیاد هم خوشمزه نبود بازم یه مبارزه با نفس کن و تعریف کن. نتیجه های خوبی میده! 🌺❤️🌺💖 خانوادۀ موفقِ من✌️😊 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_6035327390534599182.mp3
7.97M
#فایل_صوتي_امام_زمان 60 ✴️تحولات و آشفتگی های زمین بسرعت رو به افزایش است! و زمین؛ در خلاء معنویِ عظیمی دست و پا میزند. ✔️به پایانِ این آشفتگی ها، نزدیک خواهیم شد؛ اگر مـا نیـــز...👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴❣🏴❣🏴❣🏴❣🏴 ◈قنوت #امشب زهرا فقط شده مادر ▣به روی سینه مادر نهاده سر #کوثر ◈الهی #مادر یاسم غریب می میرد ▣غریب بود و #غریبانه جان دهد آخر #وفات_جانسوز_ام_المومنین #حضرت_خدیجه (سلام الله علیها ) تسلیت باد■ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد👊، وطنی باشد یا غیروطنی. شهید نوروزی صدها کیلومتر
🌷🍃 ✔️در #ازدواج بسیار سختگیر بود؛ خواهرش، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که #همسرش کسی است که می تواند با زندگی ساده👌 و پر از سختی او سازگار باشد ✔️مهدی مدام به دنبال فعالیت های سخت و در مسافرت🚗 بود و همسرش هم این راپذیرفته بود. درهمان روز #خواستگاری نخستین صحبت مهدی در مورد #شهادت بود🕊و اینکه راهی که ایشان پیش گرفته اند در نهایت به شهادت🌷 ختم می شود و کسی نباید مانع ایشان شود☝️ ✔️نسبت به #حجاب خیلی اهمیت می داد، به طوری که روز خواستگاری💍 عنوان کرد که با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل🏘 ما می شود باید با پوشش #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) وارد شود. #شهید_مهدی_نوروزی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖 #قسمت_بیست_و_دوم2⃣2⃣ 🍂ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯﺩﻡ . ﺧﯿ
📚 💖 ⃣2⃣ 🍂ﮐﻤﯽ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ، ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ! ﻣﻘﻨﻌﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮐﻤﯽ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﻋﻠﯿﮑﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ! ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ . ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﻨﺪ ﮐﺮﺩﻡ . ﺳﯿﺪ ﺩﺳﺘﭙﺎﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﺩﻭﯾﺪ : ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ! ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ … ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯿﺪ ! ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ . ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ . ﺳﯿﺪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺶ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻫﻢ . ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ . ﺍﻭﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺤﺘﺮﻡ ! ﻣﻦ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺮﻓﺎﻣﻮ . 🍁ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ . ﺑﺎﺯﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺯﺩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻭﺍﯾﺴﯿﻦ ! ﺑﺬﺍﺭﯾﻦ ﺣﺮﻓﻤﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻌﺪ … ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ : ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺲ ﮐﻨﯿﻦ ! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! 🍂ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﮔﻤﻨﺎﻡ . ﺑﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻟﺐ ﺳﮑﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺳﯿﺪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺰﺩ . ﺍﺷﮑﻢ ﺩﺭﺁﻣﺪ . ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﯿﺎﻡ ﺳﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭﻡ ﺑﺎﺯﺷﻪ ! ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻌﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻔﯽ ﺷﻤﺎ ﻓﮑﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩﻡ . ﺁﺧﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺑﮕﯿﺪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺗﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ؟ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯﺗﻮﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻡ ﺭﺳﻤﺎ ﺧﺪﻣﺖ ﭘﺪﺭ ﻭﻟﯽ … 🍁ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺍﺻﻼ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﯿﺰﺩﻡ. ﺍﯾﻨﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ! ﯾﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﻃﺮﻓﻪ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺎﻥ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﮔﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻤﺘﻮﻥ ! ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺭ، ﺳﯿﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﻧﯿﺎﻣﺪ . ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺳﯿﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻻﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺟﯿﺒﯽ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ . ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﺶ . ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺍﺳﺖ. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💖 ⃣2⃣ 🍂ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺑﺎﻻﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ ﻭ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﻭ ﻏﯿﺎﺏ ﺭﺍ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﻡ . ﺁﻗﺎﯼ ﺻﺎﺭﻣﯽ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺯﺩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ! ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺎﯾﻦ ! ﺑﺎ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ. ﺁﻗﺎﯼ ﺻﺎﺭﻣﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺗﺪﺍﺭﮐﺎﺕ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺗﺪﺍﺭﮐﺎﺕ ﻣﯿﺎﯾﻢ، ﻭﻟﯽ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﺪ . ﺑﻌﺪ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ : ﺁﻗﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ … ﺁﻗﺎﯼ ﻧﺴﺎﺝ … ﺑﯿﺎﯾﻦ … 🍁ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻔﺖ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺳﺮﺟﺎﯾﻢ ﺧﺸﮑﻢ ﺯﺩ . ﺳﯿﺪ ﻭ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪﻧﺪ : ﺑﻠﻪ؟ ﻫﺮﺩﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﻫﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﻧﭙﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ . ﺁﻗﺎﯼ ﺻﺎﺭﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﻤﺲ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻫﺴﺘﻦ . ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﺷﻤﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺶ ﻧﯿﺎﺩ . 🍂ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﺭﻭ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮐﺮﺩﯾﺪ؟ – ﺑﻠﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻣﻮﻧﺪﻩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ . ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎﯼ ﺻﺎﺭﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺟﻌﺒﻪ ﻫﺎ ﺳﻨﮕﯿﻨﻪ، ﺁﻗﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻭ ﻧﺴﺎﺝ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻤﮏ . ﺳﯿﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻢ ! ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎ ﺟﻌﺒﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻃﺮﻑ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ . 🍁ﺳﯿﺪ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺯﻫﺮﺍ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ . ﮐﺎﺭ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺳﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺖ . ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ : ﺍﮔﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﮕﯿﺪ، ﺑﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ ﺑﮕﯿﺪ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ! ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ ” ﭼﺸﻢ ” ﻭ ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ . ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﻭ ﺳﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺭﺩﻭ ﺑﺎﺷﯿﻢ؟ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh