eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📼 فوق العاده زیبا 📺 ضمانت امام صادق(ع) برای گنه‌کاری که تا آخر خط رفته بود 🎤 (ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#شهیدی که با شنیدن ناله مادرش اشک ریخت #شهید_حسن_علی_حمود 🕊❤️ #شهید_حزب_الله_لبنان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 63 نماز باعث میشه انسان با ادب بشه، ☘🌹استاد پناهیان؛ ادب کنترل ک
❣﷽❣ ⃣6⃣ ☘🌹استاد پناهیان: 🔴چرا فکر میکنیم زندگی بدون ادب ونظم شیرین تر ولذت بخش تره ؟ زندگی بدون ادب ونظم اتفاقا سخت تره، نماز بدون ادب ونظم هم لذت بخش نیست ، خیلی هم سخته برامون وبهره ای هم ازش نمی‌بریم. ادب چیز عجیبی ست، ادب انسان رو وادار میکنه به مبارزه با هوای نفس، آیا ما در مقابل خدا باید مودبانه رفتار کنیم؟ یا هرجور دلمون خواست ؟ جواب اینه؛ گاهی ما با خدا باید؛انچه دل تنگت میخواهد بگو باشیم ... ✨راحت باشیم . گاهی وقتها هم باید ادب داشته باشیم . چه ادب با حساب و کتابی ،منظم و سختگیری... ترکیب این دوتا قشنگه ✨اقا پسرها گاهی باید با بابا ها با ادب بود . گاهی باید راحت بود. این ترکیب رو دقت کردید؟ امام سجاد میفرماید؛ خدایا من رو نسبت به پدر ومادرم ،مانند عبدی در مقابل سلطانی سختگیر قرار بده تا حساب ببرم . وگاهی من رو نسبت به پدر ومادرم در عین حال ، مانند مادری که با طفل شیرخوار خود مهربان هست قرار بده. دقت کردین ؟ ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 5⃣2⃣ 💠 اگر فرمانده در سنگر بماند 📌خاطره ای از #شهید_مهدی_زین_الدین🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃
🌷 #یاد_یاران 6⃣2⃣ 💠 من به خاطر خدا میجنگم 📌خاطره ای از #شهید_خلبان_احمد_کشوری🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#شهید_حجت_الله_صنعتکار شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حجت_الله_صنعتکار شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣8⃣1⃣ 🌷 🔸همرزمانش تعریف می کنند، سه روز قبل از ، به او اطلاع دادند، صاحب شده ای😍. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اصرار فرمانده اش( ) تصمیم گرفت برود🚙 و سری به پسرش بزند یک روزه رفت و پسرش را دید و وقتی برگشت چند کیلو شیرینی🍩 خریده بود و را بین بچه های پخش کرد . 🔹 شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند. قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز بود. 🔸دیدم که دارد به سمت می رود و سخت با آنها درگیر است، در همین حین گلولهٔ توپی از سوی دشمن شلیک شد💥 که مستقیم به سر خورد،سر حجت به پرتاب شد و بود که از رگ های گلویش فوران می کرد و به می پاشید😱😭، حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زدهٔ ما به زمین افتاد😭😭 🍃🌹🍃🌹 ⚪️بخشی از شهید: 🔸بدانید که در این راه قدم نهادها چرا که از هابیل تا حسین{ع} و از حسین{ع} تا شهیدان ى جنوب و غرب ایران صدایم مىزنند که: 👈چیست تو را؟ براى چه نشسته اى؟ . 🔹ما در عصرى زندگى مىکنیم که ظلم سراسر جهان را فرا گرفته است؛ ما باید خون بدهیم و آن قدر کشته بدهیم که اسلام عزیز تا ظهور عزیز{عج} پیروز شود✊ و قسط و عدل الهى در سایه توحید برقرار گردد👌 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خـــداونـــدا❤️ #باکری نیستم برایت گمنام بمانم ❢ #چمران نیستم برایت عارفانه باشم ❢ #آوینی نیستم عاشقانه برایت قلم بزنم ❢ #همت نیستم که برایت زیبا بمیرم ❢ مرا ببخش باهمه نقص هایم .. . با تمام گناهانم... لیاقت ندارم ولی .. دلــــم #شہــادت میخواهد... آری #شهادت... شہادت ڪجایے؟؟؟ کـــــــــــــم آورده ام... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
داستان زیبای دو رفیق، دو شهید #شهید_سیدمحمد_رجبی و دوستش🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh ⬇️⬇️
⬆️⬆️ 6⃣8⃣1⃣ 🌷 دو رفیق  دو شهید.... 🔹همه جا شده بودن به باهم بودن تو حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و دوباره برمیگشتن پیشه هم 🔸خبر علیو که اوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم 🔹 اول همه فکر میکردن علی رو هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه 🔸بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی همونجوری که های های میریخت گفت: زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شده اونا محاله از هم جدا بشن 🔹عهد بستن آخه مادر... عهد بستن که بدون هم پیشه نرن.... 🔸مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی شده بود خیره مونده بود.... 🌷 شادی روحشان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گفت میشه از منم عکس📸 بندازی؟ گفتم ای جانم، معلومه که میشه😃 رفتم دنبالش. همینجوری که میرفتیم گفت فقط، پارچه روی قابِش کشیدم .الان بازش میکنم😟 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⭐️🐚⭐️🐚⭐️🐚⭐️🐚 بیسیم چی حاجی بودم . یک وقت هایی خبر های خوب از #خط می رسید و به حاجی می گفتم. بر می گشتم میدیدم توی #سجده است. شکر می کرد توی سجده اش. هرچه خبر بهتر، سجده اش طولانی تر. گاهی هم دو رکعت #نماز می خواند. #شهید_حاج_حسین_خرازی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مهدی از #شناسایی که آمد نیمه شب بود و خوابید بچه ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نکردند چون میدانستند حسابی #خسته است. اما او صبح که برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت مگر نگفته بودم مرا برای #نماز_شب بیدار کنید؟ دلیلش را گفتند، آه سردی کشید و گفت: #افسوس شب آخر عمرم، نماز شبم قضا شد.. فردا شب مهدی هم به خیل #شهیدان پیوست. #شهید_مهدی_سامع🌷 #شبتون_شهدایی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🔻 #مـ‌هـدے_جان توصیف قشنگےسٺ دراین عالم هستے تـو عـرش بَـرینے ومن از فـرش زمینم آواره نہ! درحسرٺ دیـدار تـو بےشک ویـرانہ ے ویـرانہ ے ویـرانہ تریـنم 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🍁 لبخنـدتـــ مساحتـــ ڪوچڪے از صورتت را در بردارد اما مساحتــ بزرگـے در دل ما تسخیر ڪرده ای بخند جـانا که صبحم بخیر شود #سردارشهید_حاج_حسین_خرازی 🔗سلام، صبحتون شهدایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 1⃣4⃣ 💠 شب پنیر،صبح پنیر 🔹این اواخر دیگر چشممان که به پنیر می افتاد خود به خود حالمان ب
🌷 ⃣4⃣ 💠 🔹يك شب در منطقه در سنگر خوابيده بوديم كه ناگهـان بـا شدت زياد وارد سنگر شد. 🔸مانده بوديم كه اول وسايلمان را جمع كنيم يا اول از سنگر خارج شويم. خلاصه را زير بغـل زده و از بيرون پريديم. 🔹وقتى رفتيم بيرون، متوجه شـديم نيروهـاى آب را كرده و به سوى سنگرهاى ما فرستاده اند. 🔸يكى از بچه ها كه شده بود، بـا لحـن غـضب آلودى گفـت: خدا لعنتت كند ! تو روز و شب حاليت نيست، بابا سـاعت يـازده شب است، بگير بخواب، فردا هر غلطى خواستى بكن! 🔹بچه ها كه از خيس شدن در آن موقع شب و در آن هواى خيلـى دلخور شده بودند، با اين حرف دوستمان همه چيز را فراموش كرده و از ته دل شروع به كردند. 🔸او مى گفت: انگار صدام بـه سرش زده كه نيمه شب هم ول كُن ما نيست! 🎙راوى: رزمنده عباس سالارمحمدى 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
لبخنــد دلنشینش نشان از #آرامش دل دارد وقتے دلت با #خـدا باشد لبانت همیشه می خندد ... شادی روح #شهدا صلوات❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#گامهای_رفاقت_با_شهدا👇👇 ♥«دوست شهیدت کیه...؟؟؟»♥ یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ار
‌ ‌   💠ای شهدا 🌷 ... 💠شهدای آسمانی🕊 .... 💠چه بگوییم از دل تنگمان💗... 💠چه بگوییم از فراق💫... 💠چه کنیم از داغ هجران ... 💠فراق..هجران 😔... تعجب آور است❗️،با اینکه تا بحال از نزدیک توفیق زیارت روی ماهتان✨ نصبیمان نشده است .. گویی هزاران سال است شما را میشناسیم😃 ... این نزدیکی که بر زبانمان آمد مادی💸 بود 💠مگر نه اینکه هر لحظه کنار ما هستید ... 💠مگر نه اینکه درد ودلهایمان 💔را برایتان می اوریم شما همیشه با ما هستید✅ ...همیشه همراه ما ...مراقب ما⭕️ ... میگویند: 👈 هر که شهیدی را دوست میگیرید💞 این نیست که تو شهید را انتخاب کرده ای❌، بلکه شهید شما را به دوستی گرفته است😍.. 💠شهدای آسمانی🕊 .... 💠ما چه داشتیم⁉️ که ما را به دوستی گرفته اید ؟؟!! 💠این سوال❓ همیشگی ما است ...وبارها وبارها خود پاسخ میدهیم💌 همه وهمه از لطف شماست ... 💠شما دستمان راگرفته اید... 💠عاجزانه التماستان میکنیم😢 ... 💠مبادا رهایمان کنید♨️ آنقدررر همراهمان باشید آنقدررر برایمان نشانه بفرستید💌 .. 💠تا ما هم بتوانیم روزی مانند شما ✨ 💠به شهادت🌷 برسیم ... 💠آاااه، امان از فراق😔 .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شہدا 🌹 وقتـے آمدند برای تعیین مهریه، اول از رسـم و رسوم ما پرسـید واین که دوست دارم مهریه ام چه قدر باشد. گفـتم: خیلـے دوست دارم برم مکـہ، یـک سکہ هم به نیت امام خمینی بگذاریم.😊 خنـدید وگفت: من هـم چهارده تا سکه به نیت چهارده معصوم می گذارم.😉💚 #شهید_ناصرکاظمے 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣7⃣ به یاد #شهید_حجت_الله_رحیمی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣7⃣ به یاد #شهید_حجت_الله_رحیمی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣8⃣1⃣ 🌷 🔹دانشجوی 23 ساله رشته کامپیوتر💻 بود 🔸بسیجے هم بود ، یا یک چهره معصوم و حزب اللهی☺️ 🔹نامش هم حجت الله رحیمی ، مداح اهل بیت👌 🔸نوروز 1390 که رفته بودند مناطق جنگی ، هم کاروانیانش می گفتند : حال خوبی نداشت😔 🔹یک شب تا صبح بیدار مانده بود تا صوت💤 های های مربوط به شلمچه را آماده کند . 🔸شده بود از مسئولین کاروان ها ، حضور اعضا را بررسی می کرد✅ 🔹یک روز از همین روزها ، ساعت 8 صبح بود که دوید تا بیاید اینطرف ، اما ناگهان ، پایش به درب مقر سپاه گیر کرد و زمین خورد 🔸بروی زمین افتاده بود 🔹راننده اتوبوس🚌 که حجت الله را ندیده بود ، از روی بدن نحیفش گذشت ...😑 🔸وقتی که چند متری جلوتر رفته بود ، از صدای داد و بیداد اطرافیان اتوبوس ، فکر کرده بود اتوبوس روی کسی است 🔹برای همین ، دنده عقب گرفت تا به خیال خودش از رویش کنار برود ، اما نمی دانست دوباره رفته روی بدن حجت الله ،😣 آمد پائین تا ببینید چه خبر است 🔸دید لاستیک های ضخیم اتوبوس روی پیکر حجت الله قرار  گرفته ...😰 🔹سریع سوار شد که ماشین را حرکت بدهد ، اما دیگر دیر شده بود ، خون حجت الله ، کف خیابان را گرفته بود😭 🔸حالا دیگر ، نمی شد به او فقط گفت حجت الله ، انگار چیزی کم داشت😔 🔹آخر ، دوستانش می گفتند ، وقتی لپ تابش را چک کردیم ، دیدیم در آن عکس دسته جمعی ، بالای عکس خودش نوشته ، شهید حجت الله رحیمی😭💚😔 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 شهید نگاه هایت گاهی است گاهی ناراحت شاید هم اما هر چه هست هیچگاه سایه ی چشمهایت را از سرم برندار نگاهم کن🕊 🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هنوز #راه همان است و مرد بسیار است خبردهید که اهل #نبرد بسیار است مباد تیغ #علی را ز دست بگذاریم هنوز #طایفه سرخ و زرد بسیار است 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣1⃣ 🌷 (٢ / ١) 💠 شهيد كه خودش را از گمنامى درآورد! 🌷در سال ١٣٧١، سربازی که در شهدا خدمت می‌کرد و اسمش «رنجبر» بود، با چشم‌هایی گریان آمد و گفت: شب گذشته در یک ، یکی از شهدای به من گفت: می‌ خواهند مرا به عنوان شهید گمنام دفن کنند، اما وسایل و همراهم است. 🌷 به آن سرباز جوان گفتم: در اینجا خیلی‌ها مختلف می‌بینند اما دلیل نمی‌شود که صحت داشته باشد؛ تو خسته‌ای، الان باید استراحت کنی. آن سرباز رفت. 🌷صبح که آمد دوباره گفت: آن شهید دیشب به من گفت: در کنار جنازه‌ام یک رنگ دارم که دور آن را گِل، پوشانده است. داخل جیب آن، پلاک هویت، ، کارت پلاک و چشم [شهید در عملیات خیبر در جزیره مجنون از ناحیه چشم مجروح شده بود و چشم او را تخلیه کرده و به جای آن چشم مصنوعی گذاشته بودند] وجود دارد. 🌷به آن جوان گفتم: برو سالن معراج شهدا اما اگر اشتباه کرده باشی، باید بروی و را شخم بزنی! 🌷سرباز وارد سالن معراج شهدا شد و پیکرها را یکی یکی بررسی کرد تا اینکه پیکر مورد نظر را با نشانه‌هایی که داده بود، یافت. پس از اطلاع دادن این جریان به مسئولان و پیگیری قضیه، توانستم خانواده شهید را پیدا کنم. 🌷 با شهید تماس گرفتم و به او گفتم: برادر شما ناحیه چشم بوده و در عملیات کربلای ٥ در سال ١٣٦٥ به شهادت رسیده و مفقود شده است؟ گفت: بله تمام نشانه‌هایی که می‌گویید، درست است. 🌷به او گفتم: برای شناسایی به همراه به معراج شهدا بیایید. برادر شهید گفت: مادرم تازه را عمل کرده اگر این موضوع را به او بگویم هیجان‌زده می‌شود و ممکن است اتفاقی برایش بیفتد. فردای آن روز دیدیم یکی از برادرها به همراه مادر شهید به معراج آمدند؛ بچه‌ها به مادر چیزی نگفته بودند و مادر شهید با صلابتی که داشت، رو به من کرد و گفت: .... .... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh