eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
اخوی به گوشی📞 ما که اومدیم توی این #میدون! 💥ولی به بچه‌های #جنگ_نرم بگو #همه_جوره حواسمون هست به
🔔🔔 💢خط به خطی که تو فضای مجازی📲 می نویسین رو همه می بینن !!! ⚜و لا تحسبن الذین قتلوا في سبيل الله امواتا بل عند ربهم یرزقون ♨️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اخوی به گوشی📞 ما که اومدیم توی این #میدون! 💥ولی به بچه‌های #جنگ_نرم بگو #همه_جوره حواسمون هست به
🔔🔔 💢خط به خطی که تو فضای مجازی📲 می نویسین رو همه می بینن !!! ⚜و لا تحسبن الذین قتلوا في سبيل الله امواتا بل عند ربهم یرزقون ♨️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هر کار می کنم دلمـ♥️ نمی‌ شود به نیّت منِ بیچاره وا کن📖 ای شهـید ..... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸 ما شب های قرآن به سر می گذاریم اما ....‼️‼️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴🍃💥🌴🍃🌴💥🍃🌴🍃 💥در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت #محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال ب
7⃣8⃣2⃣1⃣ 🌷 💢هر سال در ایام محرم به مناسبت شهادت سرور و سالار ابا عبدالله الحسین در مان مراسم عزاداری برپا میکردیم تا اینکه بنا بر گفته خود محمد : یکی از همان روزها (محرم ۱۳۸۸)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم 💢آخرشب🌙 بود خوابیدم کمی قبل از اذان صبح بود که در خواب علی چیت سازیان را دیدم، چند نفری هم همراه ایشان بودند که من نشناختم. ایشان رو به من کرد و گفت: 💢حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر می زنم.  درحالیکه ☺️قشنگی روی لبانش نقش بسته بود که و نورانیت ✨چهره اش را دو چندان می کرد. دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد و دوست داشتم که با آنان باشم، 💢 موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم ، گفت: شما هم می آیی اما هنوز وقتش نرسیده است❗️ 💢نزدیک عید سال ۸۵  به راهیان نور رفت و انفجار💥 محمد را گرفت و مجروح شد درحالی که ایام عید هم مراسم عقدش بود. 💢 چهارم عید مجروح شد، از ناحیه سر و کمر موج انفجار گرفته بود، با همان حال نشست سر عقد، برای عروسی اش بعد از یک درگیری در ارومیه، از ناحیه صورت ترکش⚡️ خورد، به عروسی اش هم ۱۰ روز مانده بود. 💢 دو روز به عروسی اش قرار شد که عمل کنند. البته گفته بود به بگویید شاخه خورده، کارتهای عروسی اش هم پخش شده بود، من متوسل به امام جواد( علیه السلا) شدم و عمل لیزری روی صورتش انجام دادند و با صورت پاسمان کرده عروسی اش را گذراند. ✔️ 💢در همدان عروس و دامادها را می آوردند دورتا دور عبدالله و می چرخاندند. محمد نظرش این بود که اطراف امامزاده نباید گناهی انجام شود. به خاطر همین گل🌹 و شیرینی می خرید و می رفت می داد به عروس و دامادها و با آنها صحبت می کرد که حرمت امامزاده را حفظ کنید. 💢و بعد از شهادت محمد یکی از همان عروس و دامادها به ما آمدند و گفتند : پسر شما باعث شده است که ما از زندگی پر از گناه برگردیم و رو به سوی یک زندگی برویم. 💢 یک بار گفتم : محمد شما را می فرستند این ماموریت های سنگین، جانتان هم در خطره، چقدر ماموریت می‌گیرید❓می گفت: روزی ۱۴ تا ۱۵ تومان می‌دهند. 💢 حالا اگر ما به یک کارمند ساده بگویم برو ۱۵ هزار تومان بگیر و ناهار را هم خودمان می دهیم و هیچ خطری هم نمی‌کند، نمی‌رود. 💢همیشه می گفت: من در بین دوستانم اضافه ام. اینها در یک سطح بالایی از تقوا هستند. ولی من به او می‌گفتم یک کاری بکن که اگر اتفاقی برایت افتاد، پیش روسفید باشی.   شب🌟 ۲۱ ماه رمضان سال ۹۰ به همدان آمد، شب احیا بود. 💢من و محمد ساعت یک و نیم رفتیم به مادرم سر زدیم. کمی طول کشید، گفتم : دیر نشود، گفت : مادر احیای من تویی، من به خاطر تو آمدم همدان. تنم لرزید، پیش خودم گفتم : محمدم شهادتش نزدیک است. 🕊💞 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh