eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
در #آخرین اعزام خود در( دیماه ۹۲) به یکی از دوستان نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او #بی‌بازگش
5⃣2⃣5⃣ 🌷 🔰 ۹۲ می‌خواست برود . گفتم: ببین برای یکنفر جا دارید⁉️گفت: می‌آیی؟ گفتم: آره. گفت: دو سه روز مهلت بده، می‌دهم. 🔰طول کشید؛ فکر کنم بعد بود که زنگ زد ☎️و گفت جور نشد😔. گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمی‌تواند برود. پرسیدم چرا جور نشد؟ گفت: رفتن مشکلی نیست🚫؛ هیچ طوری جور نشد، از طریق بچه‌های می‌رویم؛ بچه‌ها گفته‌اند تو تا مرز بیا ما از آنجا می‌بریمت کربلا 🔰ولی مشکلی برایم پیش آمده، شاید نتوانستم بروم شاید هم با یک دیگر رفتم. گفتم: در هر صورت مرا هم در نظر داشته باش👌. قولش را داد و من تا چند روز مرتب به زنگ ‌زدم📞 اما به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد🚫 که برویم😞. 🔰محمودرضا بیست و هفت روز بعد از ، در روز میلاد پیامبر اعظم (ص) از قاسمیه‌ به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت و من همچنان جا ماندم که ماندم😔. 🔰مجلس بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد توی گوشم گفت: مداح می‌پرسد رفته⁉️ جا خوردم😟. ماندم چه بگویم. 🔰گفتم: نه❌ نرفته بود. وقتی آن شخص رفت، جمله یاد جمله اهل قلم افتادم که در پایان‌بندی برنامه «حزب الله» از مجموعه ، با آن صدای معطر🎵 می‌گوید: 🔰« عاشق کربلاستـ❤️ و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه❌، حرم حق است و هیچ‌کس را جز (ع) راهی به سوی حقیقت نیست🚫…» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝 💠ستاره ی آسمان ها✨ 💟بسم رب الشهدا و الصدیقین دلمـ❤️ را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش📖 را به تو نشان دهد تا شاید را ورق بزنی و گوشه ای از آن را پس برایت می نویسم✍ ، از دل غریب خود برایت می نویسم😔 💟آری خیلی دلم می خواست بودم در میان ابرها☁️ ، پیش بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگمـ💔، اشک هایم سرازیر است 😭، می خواهم با تو صحبت کنم ⚡️اما با چه زبانی ⁉️... 💟با این زبانم که پر از است؟نه نمی توانم❌! چگونه می شود آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم😔 ، چه کنم ؟ پس با زبان برایت می نویسم📝 چرا که به آسمان نزدیک تر است✔️ 💟وقتی کوچکتر بودم، همیشه از تو می گفت ، از خوبی هایت❤️، از هایت، از وفاداری هایت💞 و بالاخره از گذشت و ... من از فقط همین ها را به یادگار دارم 💟هر صبح تصویر تو را می نگرم😍 تا شاید تو هم به من نظری کنی مادرم می گفت هر به خانه ی ما سری می زدی . نمی دانم، آیا هم می آیی⁉️ حتما ، تو می آیی😊 . 💟باور کن ، عطر وجودت را حس می کنم😌 اما چرا نمی بینمت ❓ چرا صورت پر نورت✨ را برایم نمایان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من👀 است. آن قدر گناه🔞 کرده ام که این گناهان چون ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم😔 💟ای کاش دستم را تا این قدر احساس تنهایی💕 نمی کردم . ، تو اتینک در آسمان ها ماه مجلس🌝 شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی🌟 💟خوش به حال آن شبی که به آن نور می دهی به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها🌖 به جای در زمین در آسمان ها بودم😔. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم #نماز بخوانم، گفتم
9⃣2⃣9⃣ 🌷 🗓تولد:۱۳۶۷/۰۲/۱۰ قرچک 🗓شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۱۰ حلب،مصادف با روز اربعین اصابت‌ترکش‌به‌   🔰میثم،خیلی عاشق (ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت❌، شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد (چون ظاهرش به شهدایی که می‌شناسیم نمی‌خورد🚫) در حالی که چیز دیگری بود. 🔰یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی⁉️ اجازه بده به دنیا بیاید.» گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) اسیری بکشد؟»😔 بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.و 17 روز پدرش به دنیا آمد👶. 🔰قبل از رفتن به خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع👊 از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان💍 به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت☎️ و اعلام کرد که است که برای دفاع برود. 🔰سالِ قبل از شهادتش🌷 یک هفته داوطلبانه به رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب⏰ بود که تماس گرفتند و گفتند اگر می‌خواهی سوریه بروی، همین بیا 🔰که همان موقع با موتور🏍 رفت ولی رفتنش به سرعت شد. وقتی برگشت، گفت: «به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف💥 کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف می‌زد و ❤️ این بود که برود آنجا احساس می‌کرد آنجا به نزدیکتر است💞 🔰حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: «به قدری خاک اینجا که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر نبودم، اصلا برنمی‌گشتم❌ راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم #نماز بخوانم، گفتم
9⃣4⃣2⃣1⃣ 🌷 🗓تولد:۱۳۶۷/۰۲/۱۰ قرچک 🗓شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۱۰ حلب،مصادف با روز اربعین اصابت‌ترکش‌به‌   🔰میثم،خیلی عاشق (ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت❌، شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد (چون ظاهرش به شهدایی که می‌شناسیم نمی‌خورد🚫) در حالی که چیز دیگری بود. 🔰یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت می‌خواهی بروی⁉️ اجازه بده به دنیا بیاید.» گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) اسیری بکشد؟»😔 بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.و 17 روز پدرش به دنیا آمد👶. 🔰قبل از رفتن به خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع👊 از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان💍 به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت☎️ و اعلام کرد که است که برای دفاع برود. 🔰سالِ قبل از شهادتش🌷 یک هفته داوطلبانه به رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب⏰ بود که تماس گرفتند و گفتند اگر می‌خواهی سوریه بروی، همین بیا 🔰که همان موقع با موتور🏍 رفت ولی رفتنش به سرعت شد. وقتی برگشت، گفت: «به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف💥 کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف می‌زد و ❤️ این بود که برود آنجا احساس می‌کرد آنجا به نزدیکتر است💞 🔰حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: «به قدری خاک اینجا که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر نبودم، اصلا برنمی‌گشتم❌ راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥تلنگر خاص استاد رحیم پور خطاب به همه ی ما/حتما کلیپ رو ببینید ⚠️ اینو بدونید! هرکس رو یاری ، امام زمان عج هم که تشریف بیارن، ،فقط بهانه‌اش عوض میشه.. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh