🌷شهید نظرزاده 🌷
داشتیم با موتور🏍 می رفتیم که موتور سواری جلوی ما پیچید وبا اینکه #مقصر بود ،هو کرد و بی احترامی .
6⃣2⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠درخواست نصحیت عارفی از یک #شهید
🔹سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور🏍 از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان #خراسان در حرکت بودیم. #ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.
🔸از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا⛔️! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه #بنده_خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم✅.
🔹با ابراهیم داخل یک خانه🏡 رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد #اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. #پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم✋ و در گوشه اتاق نشستیم.
🔸صحبت حاج آقا با یکی از #جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان😊 گفت: #آقاابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
🔹ابراهیم سر به زیر نشسته بود☺️. با ادب گفت: #شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد👌 حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
🔸وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی #متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم #نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود☺️.
🔹سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو #شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید⭕️ بعد گفت: ما آمده بودیم شما را #زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی👋 کردیم و به بیرون رفتیم.
🔸بین راه گفتم: #ابراهیم_جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره😁! با #عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی⁉️گفتم: #نه، راستی کی بود!؟
🔹جواب داد: این آقا یکی از #اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند.
ایشون #حاج_میرزا_اسماعیل_دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن #کتاب_طوبی📕 محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف #بزرگی بوده.
#شهید_ابراهیم_هادی
#علمــدار_کمیل
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#امام_رضا
آمدی در خاک ایران،خاک ایران #سبز شد
از جنوب کشور من تا #خراسان سبز شد
ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار
هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد🌱
می شود ردِّ تو را در نقشه ها🗺 ترسیم کرد
چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد
خواستم دورت بگردم در #خیابان_رضا
تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد
در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش🚦
بارها تا #هشت خواندیم و خیابان سبز شد
بارها دیدم که مادر از #زیارت آمد و
تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد
گندم پس مانده های کفترانت🕊 را شبی
ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد
روضه ی انگور🍇می آمد به گوشم من خودم
در شب سی #صفر دیدم که ایوان سبز شد
دست در انگور بردی رنگ مشهد #سرخ_شد😔
بعد ازآن خورشید هرصبحی که سر زد سرخ شد
گشت جدش روسپید آنجا که بایک خوشه #زهر
#هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد
مثل جدّش #منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد🚩
مثل #زهرا_مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد
در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد
زهر از بس که قوی بود و #امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد😭
در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند #حنجر، روی خنجر زرد شد
سرخ بود و زرد بود و #مرد کم کم شد کبود
گفت #یازهرا_رضا و بعد از آن دم شد کبود
با نبی و با حسن با #یاعلی_موسی_الرضا
پیش غم های #صفر ماه محرم شد کبود
گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به #زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد
هم شد #کبود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃#گمنامی تنها برای #شهدا نیست❌ 🍃میتونی #زنده باشی و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ✔️ 🍃ا
✨بســم رب الشهدا والصدیقین✨
5⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰از جبهه بر می گشتم. وقتی رسیدم میدان #خراسان دیگر هیچ پولی💵 همراهم نبود. به سمت خانه🏡 در حرکت بودم . اما مشغول فکر الان برسم خانه #همسرم و بچه هایم👫 از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم⁉️ سراغ کی #بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه #برادرم اما او هم وضع خوبی نداشت.😔
🔰سر چهار راه #عارف ایستاده بودم . با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند من اصلاً نمی دانم #چه کنم!
در همین فکر بودم که یکدفعه دیدم #ابراهیم سوار بر موتور🛵 به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در #آغوش کشید.
🔰چند دقیقه ای #صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد حقوق گرفتی ⁉️گفتم نه هنوز #نگرفتم ولی مهم نیست.دست کرد توی جیب ویک دسته #اسکناس در آورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی گیرم خودت احتیاج داری.
🔰گفت: این #قرض الحسنه است . هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت.آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از #مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم.
خیلی دعایش🤲 کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال #مشکلات شده بود.
#شادیروحشهدامونصلوات🌷
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
•
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh•
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃#گمنامی تنها برای #شهدا نیست❌ 🍃میتونی #زنده باشی و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ✔️ 🍃ا
🔻 خاطره ای از برخورد #شهید ابراهیم هادی با یک معلول
🔅بخوانید:
🍂حوالی میدان #خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم #سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی⁉️
☘همینطور که آرام #حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من #برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی #زمین می کشید و آرام را میرفت.
🍃ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی #آهسته برویم تا او ناراحت نشود.
🍁گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این #معلول رد نشیم.
🌱آنچنان قلب #رئوف و مهربانی💗 داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸#حاج_اسماعیل_دولابی ( معلم اخلاق #شهید_ابراهیم_هادی ) 🍃هر وقت #کسی شما را اذیت کرد و ناراحت شدید
#خاطرات_شهدا
🔻 خاطره ای از برخورد شهید ابراهیم هادی با یک معلول
🔅بخوانید:
حوالی میدان #خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟!
🔅همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده #یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را میرفت.
🔅ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی #آهسته برویم تا او ناراحت نشود.گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه⁉️
🔅بیا #سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.آنچنان #قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾 بی همگان به #سر شود،بی تو به سر نمیشود❌ 🌾 عــشق تــ✨ـــو در #دلم ❤️بُـوِد غیر تـو جا #نمیشود #شه
6⃣5⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
#رزق_محرم
☘️ #سلامبࢪابࢪاهیم ☘️
🔸 #ابراهيم در اول ارديبهشت سال 1336📅 در محله شهيدآيت الله سعيدي حوالي ميدان #خراسان ديده به هستی گشود.او #چهارمين فرزند خانواده بشمار ميرفت. با اين حال پدرش، #مشهدي محمد حسين، به اوعلاقه خاصي داشت.
او نيز منزلت پدر خويش را به درستي شناخته بود. پدري که با شغل بقالي توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد.
🔸ابراهيم نوجوان بودکه طعم تلخ يتيمي را چشيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگي را به پيش برد. دوران دبستان را به مدرسه #طالقاني رفت و دبيرستان را نيز در مدارس ابوريحان و کريم خان زند. سال 1355 توانست به دريافت ديپلم ادبي نائل شود. از همان سالهاي پاياني دبيرستان مطالعات غير درسي را نيز شروع كرد.
🔸حضور در هيئت جوانان وحدت اسامي و همراهي و شاگردي استادي نظير علامه محمد تقي جعفري بسيار در رشد #شخصيتي ابراهيم موثر بود.
در دوران پيروزي انقلاب شجاعت هاي بسياري از خود نشان داد. او همزمان با تحصيل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدني و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد.
🔸ابراهيم در آن #دوران همچون معلمي فداکار به تربيت فرزندان اين مرز و بوم مشغول شد.او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان يعني ورزش باستاني شروع کرد.در #واليبال وکشتي بي نظيربود. هرگز در هيچ ميداني پا پس نکشيد و مردانه مي ايستاد.
🔸مردانگي او را مي توان در ارتفاعات سر به فلک کشيده بازي دراز و گيلان غرب تا دشت هاي سوزان #جنوب مشاهده کرد.حماسه هاي او در اين مناطق هنوز در اذهان ياران قديمي #جنگ ☄تداعي مي کند.در #والفجر مقدماتي پنج روز به همراه بچه هاي #گردان هاي کميل و حنظله درکانالهاي فكه مقاومت کردند. اماتسليم نشدند.
سرانجام در 22 #بهمن سال 1361 بعد از فرستادن بچه هاي باق يمانده به عقب، تنهاي تنها با خدا همراه شد. ديگركسي او را نديد.
🔸او هميشه از خدا مي خواست گمنام بماند، چرا كه #گمنامي صفت ياران محبوب خداست.خدا هم دعايش را مستجاب كرد. #ابراهيم سال هاست كه #گمنام و غريب در #فكه مانده تا خورشيدي باشد براي #راهيان نور.
بࢪگࢪفتھازڪتابسلامبࢪابراهیم📚
#محرم
#رفاقت_با_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸زمیـن حقیـر بود ❄️بـرای #داشتنـت آسمــــان 🌫 🌸به تـ✨ـو #بیشتر می آید... #شهید_حامد_سلطانی🌷 🍃
5⃣7⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
💢درمیان #غوغای ناغافل زندگی،
هستند کسانیکه غفلت برایشان، رنگ و بویی دیگر داشت و #بصیرت، آوازه ای تازه.سرزمین ما، قلمروی نیک صفتان #گمنام و بیشه گاه یلان پر آوازه بوده و هست. مردانی غیور و شیردل و همزمان #عاشق 💞و زلال
💢سرزمین ما، بیکران رشد #حامد هاست.حامدی که مستشار عشق بود و خود را رهایی داد از بند #غفلت. به آسمان🌫 گروید و #رستگار شد❤️
حامدی که میخواست #عباس دورانش شود. غیرت را پرچم راهش کند و #سقای عشقی در میان سوز و گداز روزگار باشد .
💢حامد قصه ی ما ، سرشار از نیروی #جوانی و #رشادت ، پدری بود با سیمای خورشید☀️ و همسری به تلاطم گلبرگ گل. 🌺حامدی که با ضمانت شاه #خراسان ، عاشقانه ترک همسر و فرزند گفت و به همه ثابت کرد، که مرد ها هم میتوانند #فرشته باشند
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حامد_سلطانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃درمیان غوغای ناغافل زندگی،هستند کسانی که غفلت برایشان، رنگ و بویی دیگر داشت و #بصیرت، آوازه ای تازه.
🍃سرزمین ما، قلمروی نیک صفتان #گمنام و بیشه گاه یلان پر آوازه بوده و هست. مردانی غیور و شیردل و همزمان #عاشق و زلال🙂
سرزمین ما، بیکران رشد #حامدهاست.حامدی که مستشار عشق بود و خود را رهایی داد از بند #غفلت. به آسمان گروید و #رستگار شد❤️
🍃حامدی که میخواست #عباس دورانش شود. غیرت را پرچم راهش کند و #سقای عشقی در میان سوز و گداز روزگار باشد .
🍃حامد قصه ی ما ، سرشار از نیروی #جوانی و #رشادت ، پدری بود با سیمای خورشید و همسری به تلاطم گلبرگ گل. حامدی که با ضمانت شاه #خراسان ، عاشقانه ترک همسر و فرزند گفت و به همه ثابت کرد، که مرد ها هم میتوانند فرشته باشند🌺
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
🕊به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_حامد_سلطانی
📅تاریخ تولد : ۷ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ شهادت : ۷ آبان ۱۳۹۸
📅تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
🕊محل شهادت : سوریه ، لاذقیه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز تولد شهید حامد سلطانی 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃درمیان غوغای ناغافل زندگی،هستند کسانی که غفلت برایشان، رنگ و بویی دیگر داشت و #بصیرت، آوازه ای تازه.
🍃سرزمین ما، قلمروی نیک صفتان #گمنام و بیشه گاه یلان پر آوازه بوده و هست. مردانی غیور و شیردل و همزمان #عاشق و زلال🙂
سرزمین ما، بیکران رشد #حامدهاست.حامدی که مستشار عشق بود و خود را رهایی داد از بند #غفلت. به آسمان گروید و #رستگار شد❤️
🍃حامدی که میخواست #عباس دورانش شود. غیرت را پرچم راهش کند و #سقای عشقی در میان سوز و گداز روزگار باشد .
🍃حامد قصه ی ما ، سرشار از نیروی #جوانی و #رشادت ، پدری بود با سیمای خورشید و همسری به تلاطم گلبرگ گل. حامدی که با ضمانت شاه #خراسان ، عاشقانه ترک همسر و فرزند گفت و به همه ثابت کرد، که مرد ها هم میتوانند فرشته باشند🌺
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
#شهید_حامد_سلطانی
📅تاریخ تولد : ۷ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ شهادت : ۷ آبان ۱۳۹۸
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
🕊محل شهادت : سوریه ، لاذقیه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh