🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 حر انقلاب ⭕️شاید، نحوه لباسها و رفتارها تغییر کرده باشد، اما حُرهای دهه شصت تکرار میشوند. کسان
8⃣0⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 شهیدی که صدام برای سرش جایزه تعیین کرد.
🔰روز هفدهم آذر سال ۱۳۵۹ بود. نیرویهای اعزامی عملیات بیسروصدا و شبانه به کانال ماهشهر نزدیک شدند و تا نزدیکی صبح ۳۰۰ نفر از نیروهای رژیم بعث را به هلاکت رساندند. اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر #بنیصدر از ستون خودیها پشتیبانی نکردند. دشمن پاتک زد و در ناباوری #شاهرخ و یارانش تعداد زیادی از رزمندهها به خاک و خون کشیده شدند.
🔰شاهرخ در سنگر ماند و با آرپیجی شروع به منهدم کردن تانکهای بیشمار دشمن کرد. در همین حین با فریاد از دوستانش میخواست زخمیها را به عقب برگردانند. در همین وانفسا تیری به سینه اش اصابت کردند. یارانش دیدند که آن سرو سهی چطور به زمین افتاد. کمی که دور شدند این را هم دیدند که نیروهای بعثی بالای سر #حرّ_انقلاب آمدند و با شناسایی او شروع به #هلهله و پایکوبی کردند.
🔰شاهرخ ضرغام که اسمش را به ابوالفضل تغییر داده بود، مدتها بود که با #دلاوریهایش کابوس گردانهای بعثی شده بود. کار بهجایی رسید که صدام برای سر او #جایزه تعیین کرد. هنوز ظهر نشده بود که رادیو عراق پخش برنامههای عادیاش را متوقف کرد و گوینده اخبار با صدایی شعف آلود از کشته شدن ابوالفضل ضرغام خبر داد.
🔰سر شاهرخ را از تن جدا کرده بودند. همان شب تلویزیون عراق پیکر بیسر او را نشان داد. گوینده مدام میگفت: ما سر شاهرخ، جلاد حکومت ایران را از تن جدا کردیم. بعد از آن دیگر اثری از شاهرخ ضرغام نبود. آنهمه نذر و نیاز و دعای مادر و پسر باهم یکجا اجابت شد. شاهرخ در رکاب امامش ابوالفضل شد و به شهادت رسید و همانطور که خواسته بود پیکرش #مفقود شد و شهادت دلاورانهاش همه بدیهای گذشتهاش را شست و با خود برد.
🔰خبر رشادتهای شاهرخ به جماران رسید. پیر انقلاب جملههایی تاریخی و ماندگار در رثای شهادت شاهرخ ویاران بسیجی شدهاش فرمودند: «اینان ره صدساله را یکشبه طی کردند. من دست و بازوی شمارا میبوسم و از خدا میخواهم من را با این بسیجیان محشور کند.»
#شهید_شاهرخ_ضرغام🌷
#شهید_مفقود_الاثر
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید 👆
🔻مصاحبـه با
#شهید_شاهرخ_ضرغام🌷
ملقب به حر انقلاب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
💫شهید گمنام
💫قسمت 2⃣1⃣
💫شهید شاهرخ ضرغام
🌹✨شاهرخ قبل از انقلاب زندگیش را در کارهای خلاف سپری می کرد. به طوری که شهروز جهود( یهودی صاحب چندین کاباره و ... در تهران) از او دعوت به همکاری کرد. از کاسبها باج می گرفت. شبها که پول نداشت به میدان شوش میرفت. از راننده کامیون ها باج می گرفت.
🌹✨برای خودش دار و دسته ای داشت. گنده لاتهای تهران از او حساب می بردند. رفقاش بعد از انقلاب به دستور دادگاه اعدام شدند. برای شاهرخ هم حکم اعدام آمده بود اما!
🌹✨شاهرخ همه پل های پشت سرش را خراب نکرده بود. او با همه فساد و ... اما در ماه محرم و رمضان انسان دیگری می شد. محرم 57 روحانی هیات با شاهرخ صحبت کرد. از عاشورای آن سال شاهرخ انسان دیگری شد.
🌹✨البته در تغییر مسیر او، دعاهای مادرش بی تاثیر نبود. در ایام انقلاب در راهپیمایی ها شرکت می کرد. عاشق امام شده بود. روی سینه اش خالکوبی کرده بود: فدات بشم خمینی.
🌹✨با شروع جنگ خود را به خوزستان رساند. شاهرخ مدتی بود تغییر کرده بود. در دعای توسل و کمیل با صدای بلند گریه می کرد. از سادات گروه خواسته بود دعا کنند تا شهید شود.
🌹✨برای زدن آر پی جی بلند شد گلوله ای به سینه شاهرخ خورد. او روی زمین افتاد. عراقی ها نزدیک شدند. مجبور شدم برگردم. عراقی ها بالای سر او رسیده بودند. از خوشحالی هلهله می کردند. همان شب تلویزیون پیکر بدون سر او را نشان داد. گوینده عراقی گفت: ما شاهرخ جلاد حکومت ایران را کشتیم!
🌹✨دو روز بعد دوباره حمله کردیم. به همان خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود. هر چه گشتیم بی فایده بود. شاهرخ ضرغام از خدا می خواست گذشته اش را ببخشد و پاک کند.
🌹✨می خواست چیزی از او نماند. نه نام نه نشان، نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگری! خدا دعایش را مستجاب کرد. پیکر شهید شاهرخ ضرغام هرگز پیدا نشد. او هم به جرگه گمنامان دفاع مقدس پیوست.
📚برشی از کتاب شهید گمنام
📖انتشارات شهید ابراهیم هادی
#شهید_شاهرخ_ضرغام
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
📸شهید شاهرخ ضرغام: خدا #امام_خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند✅
🔹زندگی ما در لجن بود، اما #خدا دست ما را گرفت. امام خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند. البته بعدا هر چه پول💰 در آوردم به جای آن پولها #صدقه دادم.
🔸گذشته من اینقدر خراب بود که روزهای اول، در #کمیته برای من مامور گذاشته بودند👥 فکر میکردند که من نفوذی #ساواکیها هستم.
📅 شهادت: ۱۷/ آذر/ ۱۳۵۹
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سالروز شهادت حُر انقلاب #شهید_ابوالفضل_ضرغام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شاهرخ ضرغام...
خیلی کوچک بود که سایه یتیمی روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت.
🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به #آقازاده کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر #مردانگی و زیر بار ظلم نرفتن او😌
🌿شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا گنده لات محل شود.
🍂روزها را در #کاباره شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و امرار معاش از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش بر خورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد🙂
🌴شاهرخ که دل در گرو مردانگی و آزادگی داشت، از شاه و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده #حسینی بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ابهتی که داشت میان دار هیئت میشد و با یا حسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند😇
🌳این دلدادگی و مشتی گری لطف ارباب را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج اقای هیئت بیدار شود و ره صدساله را یک شبه برود. در #مشهد_الرضا توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش❣
🌾عاشق #امام_خمینی شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش خالکوبی کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با #ضدانقلاب داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه فدائیان اسلام🌹
🍂در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه #آدم_خوارها را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید😎
🍁آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم #شهادت شد. #السابقون_السابقون_اولئک_المقربون.
🍃آری. شاهرخ ،پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی #حر_انقلاب و پیکری که هنوز هم در آغوش جبهه به امانت مانده است😔
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_شاهرخ_ضرغام
#جاویدالاثر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡شاهرخ ضرغام♡
🍃خیلی کوچک بود که سایه #یتیمی روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت.
🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به #آقازاده کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر #مردانگی و زیر بار #ظلم نرفتن او...
🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا #گنده_لات محل شود.
🍃روزها را در #کاباره شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و #امرار_معاش از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد.
🍃شاهرخ که دل در گرو مردانگی و #آزادگی داشت، از #شاه و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده #حسینی بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار #هیئت میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند.
🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف #ارباب را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در #مشهد_الرضا توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش.
🍃 عاشق #امام_خمینی شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش #خالکوبی کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با #ضدانقلاب داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه #فدائیان_اسلام.
🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه #آدم_خوارها را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید.
🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم #شهادت شد. #السابقون_السابقون_اولئک_المقربون.
🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی #حر_انقلاب و پیکری که هنوز هم در آغوش #جبهه به امانت مانده است.
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_شاهرخ_ضرغام
📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸
📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #ابوالفضل_ضرغام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مدتی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده.
●گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی؟! با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفمهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم.
#شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷
📎منبع: کتاب شاهرخ حُر انقلاب اسلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠فراموش نمیکنم یکبار زمستون خیلی سردی❄️ بود و در حال برگشت به سمت خونه بودیم. پیرمردی مشغول #گدایی بود و از سرما میلرزید. تا دیدش فورا #کاپشن گرون قیمتشو درآورد و به اون پیرمرد داد !
💠بعدم یه دسته اسکناس💴 بهش داد. پیرمرد که از خوشحالی نمیدونست چی بگه، مرتب میگفت: جوون خدا #عاقبتت_رو_بخیر_کنه.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سه روز از عاشورا گذشته. شاهرخ خیلی جدی تصمیم گرفته بود. کار در کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.
عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد.
آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم.
اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ از کاباره تا شهادت
خدا آدمای داش مشتیو دوس داره
آدمای با مرام و با معرفتو دوس داره
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh