🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 1⃣4⃣#قسمت_چهل_ویکم 💢بلند شو #عزیزکم ! هوا دارد تاریک مى
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
2⃣4⃣#قسمت_چهل_دوم
🏴#پرتوسیزدهم🏴
💢غروب کن خورشید! ☀️
بگذار شب🌙، آفتابى شود و بر روى غمها و اشکها 😭و #خستگیها سایه بیندازد!زمین، دم کرده است....
بگذار #وقت_نماز فرا رسد و درهاى آسمان گشوده شود....خورشید، شرمزده خود را فرو مى کشد و تو شتابناك، #کودك_جانباخته را بغل مى زنى، ...
به #سکینه نگاه مى کنى و به سمت #خیمه راه مى افتى.
🖤#بى_اشارت این نگاه هم سکینه خوب مى فهمد... که #خبرمرگ این کودك باید از زنان و کودکان دیگر #پنهان بماند
و #جگرهاى_زخم_خورده را به این نمک نیازارد.وقتى به خیمه 🏕مى رسى،...
مى بینى که #دشمن، #آب را #آزاد کرده است.یعنى به #فرزندان_زهرا هم اجازه داده است که از #مهریه_مادرشان ، سهمى داشته باشند....
💢بچه ها را #مى بینى که با رنگ روى زرد، با لبهاى چاك چاك و گلوهاى عطشناك ، مقابل ظرفهاى آب💧 نشسته اند اما هیچ کدام لب به آب نمى زنند....
#فقط_گریه_مى_کنند... به آب نگاه مى کنند و گریه مى کنند.. یکى عطش #عباس را به یاد مى آورد،..
یکى تشنگى #على_اکبر را تداعى مى کند،...
🖤یکى به یاد #قاسم مى افتد،...
یکى از بى تابى #على_اصغر مى گوید و...در این میانه ، لحن #سکینه از همه #جانسوزتر است که با خود #مویه مى کند:_✨هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟(19)#تاب_دیدن این منظره #طاقت_سوز، بى مدد از #غیب ، ممکن نیست.پرده را کنار مى زنى و چشم به دور #دستهاى مى دوزى؛...
به ازل ، به پیش از خلقت ، به لوح ، به قلم ، به نقش آفرینى خامه تکوین ،
به معمارى آفرینش و...
💢مى بینى که #آب به اشارت #زهراست که راه به #جهان پیدا مى کند و در رگهاى #خلقت جارى مى شود....
#همان_آبى که #دشمن🐲 تا دمى پیش به روى #فرزندان_زهرا بسته بود...
و هم اکنون #بامنت به رویشان گشوده است.... باز مى گردى.دانستن این #رازهاى_سربه_مهرخلقت و مرورشان ، بار مصیبت را #سنگین_تر مى کند....
باید به هر زبان که هست آب را به بچه ها بنوشانى تا #حسرت و #عطش ، از سپاه تو #قربانى دیگرى نگیرد....
🖤چه شبى🌟 تا بدین پایه فرود آمده است یا زمین زیر پاى تو تا جایگاه خدا اوج گرفته است؟#حسین ، این خطه را با خود تا عرش بالا برده است... یا عرش به زیر پیکر حسین بال گسترده است ؟
🌸الرحمن على العرش استوى🌸
#اینجاکربلاست_یاعرش_خداست؟!
اگر چه خسته و #شکسته اى زینب !
اما نمازت را ایستاده بخوان ! پیش روى خدا منشین!
💢آدمى به #سر، شناخته مى شود یا #لباس؟ 👕کشته اى را اگر بخواهند شناسایى کنند، به #چهره_اش مى نگرند یا به #لباسى که پیش از رزم بر تن کرده است؟ اما اگر دشمن 👹آنقدر #پلید باشد که #سرها را از بدن جدا کرده و برده باشد، چه باید کرد؟... اگر دشمن ، #کهنه_ترین پیراهن را هم به غنیمت برده باشد، چه باید کرد؟...
لابد به دنبال علامتى
،
🖤نشانه اى ، #انگشترى ، چیزى باید گشت.اما اگر #پست_ترین سپاهى دشمن در سیاهى شب ، به #بهانه بردن انگشتر، #انگشت را هم بریده باشد و هر دو را با هم برده باشد، #به_چه_علامت نشانه اى کشته خویش را باز مى توانشناخت ؟... البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص #غریبه_هاست....
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
▪️در روز مرگی ها گرفتار شده ام . دلم زخم خورده از دنیا و آدم هایش و بغض هایم😢 سر ناسازگاری گذاشته اند. زمان را مدتی است به دست فراموشی سپرده ام⏱ و غرق شده ام در #ظلمتی که برای دنیای خودم ساخته ام..
▪️اگر عکس #حاج_عمار و شعر معروفش نبود، منِ جامانده از زمان، نمی دانستم #چهل_روز تا مُحرم باقی است. بازهم مثل همیشه سر موقع به دادم رسید..
▪️مُحَرم ، مَحرم ِحرف های در دل مانده و مرهم درد های دل است...
خیمه ای است که می توانی در گوشه ای از آن بنشینی اشک بریزی و دلت را آرام کنی.
▪️اما امسال نمی دانم خیمه ای باشد، هیئتی باشد و روضه ای خوانده شود😔 محروم شده ایم از همه چیز ...شاید هم قدر ندانستیم #هیئت ها را...
▪️حاج عمار ..
شما که راه را شناختی، عاشق شدی، همت شدی، باکری شدی و هم نشین شهدا🌷 کاری کن...🙏
▪️در جاذبه ی #دلبستگی های زمین مغلوب شده ام..دستم را بگیر و به سوی آسمان ببر ....🕊
▪️برایم روضه بخوان. از کربلا بگو، از #علی_اصغر شش ماهه و تیر سه شعبه.
از علی اکبر بگو و بدن اربا اربا. از فرق شکافته #سقا بگو و مشک پاره پاره. بگو و داغ دل سوخته را بیشتر کن💔
▪️می خواهم چله نوکری بگیرم. زیارت عاشورا بخوانم. #شال_مشکی و #پرچم_یاحسین(ع) آماده کنم.🏴
▪️دعا کن هیئت باشد و روضه خوانش آن غائب از نظر باشد و اشک چشم😭 روزی ام شود.
▪️نگران #اربعین هستم، خدا رحم کند دلتنگی ها را، #جامانده ها را....😞
✍نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃میخواهم بیشتر بشناسمت. میخواهم بیشتر با تو و امثال تو #انس بگیرم. آری،اتاق ذهن من میخواهد پر شود از نجواهای شب #عملیاتی، همان شبهایی که درخشش #ملکوت اعلا را به وجد می آورد🥺
🍃به اسم رب #شهدا، انگشت را به تایپ وامیدارم و نامت را در #گوگل سرچ میکنم. #شهید_علی_جابری دفاع مقدس🌹
🍃عجیب است !!
گوگل تنها تو را کشته شده ای همچون #علی_اصغر حسین (ع) میشناسد و تمام تو را اینگونه وصف میکند: چون علی اصغری #تیر بر گلو نشسته... همین کفایت است برای #عاشقی پر کشیده. از او که بگویی دلها را به سمت #کربلا روانه سازد.گلوی بریده، عطش، عشق، #شهادت😭
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_جابری
📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱۳۴۶
📅تاریح شهادت : ۱۵ تیر ۱۳۶۶
📅تاریخ انتشار : ۱۴ تیر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : قطعه ۲۹ بهشت زهرا
#طراحی #دفاع_مقدس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃دوساله بود و عزیزدل مادر و پدر، ناگاه آبله هایی بر بدنش ظاهر شد. نگرانی های مادرانه کار دست مادرش داد، نذر کرد هر سال در هیئت به نیت طفل شش ماهه رباب شیر پخش کند ودر مقابل خداوند سلامتی نوزادش را برگرداند و خدا بیژن را دوباره به پدر و مادرش بخشید...
🍃آرزو های بسیاری برایش داشتند و به امید روزهای زیبای آینده بیژن را بزرگ کردند. آنگاه که هم سن و سال هایش عکس های هنر پیشه و خواننده ها را در آلبوم میچیدند و سرگرم میشدند، #عشق حسین در دل بیژن رشد میکرد و حالش با هئیت و نوحه و سینه زنی منقلب میشد.
🍃قبل از اینکه درسش تمام شود راهی خدمت سربازی شد و بعداز مدتی که جنگ شروع شد او هم مانند همه ی جوانان با غیرت راهی شد تا از ناموس و کشورش دفاع کند. به گمانم بی قراری هایش در روضه شام و اسارت اهل خیام سبب شد او هم همچون خانواده ی دل شکسته ی اباعبدلله اسیر شود. روزهای محرم در زندان بعثی ها دلش را بیشتر شکسته بود.
🍃در شب عاشورا با تعدادی از دوستانش برای ارباب سینه زدند، نوحه خواندند و گریه کردند. بخاطر ذکر مصیبت ارباب با بعثی ها درگیر شدند. فردا صبح برای آخرین بار نام هایشان از بلندگو های زندان شنیده شد و پس از آن راهی استخبارات شدند. همچون کودکان دل شکسته ی اسیر شده در شام، شکنجه شدند...
🍃مادرش بعداز شنیدن خبر اسارت فرزندش آنقدر بی قرار و بیتاب شد که راه خانه را گم کرد. اما باز هم پای نذر همیشگی اش باقی ماند حتی در روزهایی که پسرش اسیر بود برای #علی_اصغر ارباب در هیئت شیر پخش میکرد. ندای مادرانه اش از درون میگفت شهید شده اما چشم های منتظرش به در بود تا نشانی از او برسد.
🍃بعداز مدتی پیکر پسرش برگشت اما با نام #شهید_گمنام. همه برای شهید گمنام گریه کردند، برایش مادری کردند، در تشییع اش ناله زدند اما بعداز مدتها که نتیجه آزمایش DNA که مشخص شد مادر فهمید که شهید گمنام همان پسر عزیز خودش است.
🍃دلش آرام گرفت، پسرش را همچون علی اکبر راهی میدان کرده بود و حال بعداز سال ها چشیدن ِ طعم اسارت پسر و چشم انتظاری خودش، پیکر فرزندش را در آغوش گرفت. علی اصغرانه برگشته بود، استخوان هایی از او آمده بود تا مرهم روزهای پیری مادر شود. یک آرامگاه از بیژن باقی ماند تا مادر در آنجا برایش مادری کند. مزارش را پاک کند، گلاب بپاشد، شمع روشن کند....
🍃آقا بیژن اسیر نفس شده ایم و با گناه شکنجه می شویم...دعایمان کن...سخت محتاجیم...
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸 #شهید_بیژن_حافظی 🌸
📅تاریخ تولد : ۲۸ شهریور ۱۳۳۹
📅تاریخ شهادت : ۳ آبان ۱۳۵۹
📅تاریخ انتشار : ۳۱ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : زندان عراق
🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده ابراهیم آمل
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃میخواهم بیشتر بشناسمت. میخواهم بیشتر با تو و امثال تو #انس بگیرم. آری،اتاق ذهن من میخواهد پر شود از نجواهای شب #عملیاتی، همان شبهایی که درخشش #ملکوت اعلا را به وجد می آورد🥺
🍃به اسم رب #شهدا، انگشت را به تایپ وامیدارم و نامت را در #گوگل سرچ میکنم. #شهید_علی_جابری دفاع مقدس🌹
🍃عجیب است! گوگل تنها تو را کشته شده ای همچون #علی_اصغر حسین (ع) میشناسد و تمام تو را اینگونه وصف میکند: چون علی اصغری #تیر بر گلو نشسته... همین کفایت است برای #عاشقی پر کشیده. از او که بگویی دلها را به سمت #کربلا روانه سازد.گلوی بریده، عطش، عشق، #شهادت😭
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علی_جابری
📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱۳۴۶
📅تاریح شهادت : ۱۵ تیر ۱۳۶۶
📅تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : قطعه ۲۹ بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دفاع_مقدس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نیروی داعشی که از #شقاوت به #شهادت رسید
"عبدالرحمن" ۱۳ سال بیشتر نداشت، اما با همین سن کمش نیروی #داعش شده بود.
وقتی به اسارت #فاطمیون درآمد و بر خلاف انتظارش، با رفتار اسلامی و انسان دوستانه فاطمیون مواجه شد و آنچه که از رزمندگان مقاومت دید، باعث شد به حقیقت جنگ پی ببرد و تصمیم گرفت در کنار رزمندگان فاطمیون بر علیه تکفیریها مبارزه کند.
شبی تقاضای آب کرد و گفت میخواهم غسل #شهادت کنم. صبح روز #اربعین مانند دیگران نماز صبح خواند و همراه بچهها به عملیات رفت.
میگفتند پرچم #فاطمیون را به دوش گرفته بود و یک لحظه هم زمین نمیگذاشت.
عبدالرحمن که دیگر از بچهها خواسته بود #علی_اصغر صدایش کنند، در روز اربعین شربت #شهادت را نوشید و به آرزویش رسید.
#حر_داعش
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
▪️در روز مرگی ها گرفتار شده ام .دلم زخم خورده از دنیا و آدم هایش و #بغض هایم سر ناسازگاری گذاشته اند.
#زمان را مدتی است به دست فراموشی سپرده ام و غرق شده ام در ظلمتی که برای دنیای خودم ساخته ام..😔
.
▪️اگر عکس #حاج_عمار و شعر معروفش نبود ، منِ جامانده از زمان، نمی دانستم بیست و نه روز تا مُحرم باقی است..
بازهم مثل همیشه سر موقع به دادم رسید..💚
.
▪️مُحَرم ، مَحرم ِحرف های در دل مانده و مرهم درد های دل است...
خیمه ای است که می توانی در گوشه ای از آن بنشینی اشک بریزی و دلت را آرام کنی.😞
.
▪️اما امسال نمی دانم خیمه ای باشد، هیئتی باشد و روضه ای خوانده شود.
محروم شده ایم از همه چیز ...شاید هم قدر ندانستیم هیئت ها را...😓
.
▪️حاج عمار ..
شما که راه را شناختی ، عاشق شدی، همت شدی، باکری شدی و هم نشین شهدا، کاری کن...🙏
.
▪️در جاذبه ی دلبستگی های زمین ، مغلوب شده ام..دستم را بگیر و به سوی آسمان ببر ....🕊
.
▪️برایم روضه بخوان.از کربلا بگو، از #علی_اصغر شش ماهه و تیر سه شعبه.
از علی اکبر بگو و بدن اربا اربا .
از فرق شکافته #سقا بگو و مشک پاره پاره .
بگو و داغ دل سوخته را بیشتر کن..💔
.
▪️می خواهم چله نوکری بگیرم .زیارت عاشورا بخوانم.#شال_مشکی و #پرچم_یاحسین(ع) آماده کنم.🏴
.
▪️دعا کن هیئت باشد و روضه خوانش آن غائب از نظر باشد و اشک چشم روزی ام شود.😭
.
▪️نگران #اربعین هستم، خدا رحم کند دلتنگی ها را، #جامانده ها را....😞
.
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♨️ حاضر نشده پدر و مادرشو بیدار کنه...
🌼برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار🚉 دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو #نصف_شب بود.
🍃با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. #علی_اصغر را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح💔 بود.
🌼فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم #مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف🌨 نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که #پدرش میخواسته بره مسجد، اصغر رو پشت در دیده.
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh