eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه6⃣6⃣ 💠صلوات 🔸رسم بر این بود که مربی و معلم سر کلاس آموزش، اول خودش را معرفی می‌کرد. یک
🌷 7⃣6⃣ 😊 🔸 بچـــه‌هـــا شده بــودن و حوصله نداشتن .🙁 حـــاجي درِ يكي داشت پچ پــچ میکرد و بــقيه رو مـــي‌پـــايـيد. 🔹انگار گـل كـرده بـود.😄 حـاجـی رفت بـیرون با یـــه بـــرگشـت تــو ... 🔸بـــچه‌ ها دور حاجـــی و عراقیه. حاجي عراقیه رو ســپرد بــه بچه‌ ها و خـــودش رفــت كنـــار .😉 🔹اونام انـــگار دلشــون مــــي‌ خواست هاشون رو سر يكی دیگه خالي كنن ريختــن ســـر عراقيو شــروع كردن بـــه و زدن بــه اون. 🔸تا خورد . حاجـــيم هيــچي نـــمي‌ گــفت. فـــقــط مي‌ كرد.😐 🔹يكــي رفت رو آوُرد گـــذاشت كنـــار ســَر عـــراقي. رنــگش پـــريد زبون بـــاز كرد كــه « بـــابـــا، نکنید، ! مــن از خـــودتونم.»😂😂 🔸و شروع كرد تنــدتند، لــباسايــي رو كه رفته بــود كــندن و كــه 🔹« حــاجي جــون، تــو هـم بـا ايــن هات. نــزديك بــود ما رو بــه كشتـــن بــدي . حـــالا قیافم شبيه دلــيل نمــي‌شه كه … »😂😂 بچه‌ ها همه زدن زیـــر .😁 حاجيــم مي‌ خنديد.😊 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه7⃣8⃣ 💠تنبیه رزمنده ....😢 🔸بچه های #گردان_کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج
🌷 ⃣8⃣ 💠 انفع المعارف امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه 🔸در پادگان مستقر بودیم . 🌞 بیداد می کرد. برای در امان ماندن از تابش خورشید به چادرها پناه می بردیم. اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد. از همه بدتر، زمین کرخه بود که های زیادی داشت. 🔹همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند پیدا می شد. عقرب ها اکثرا در از زمین بیرون می آیند. به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد. 🔸یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم. عقربها از خوش شان می آمد، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند. 🔹ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم. کم کم بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت. 🔸 یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم. برای این کار یک و یک آب هم با خود بردیم. 🔹سرگرم کار خود بودیم که گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید. ظهر، حاج آقا بین دو ظهر و عصر به ایراد سخنرانی پرداخت. 🔸بحث آن روزش درباره بود. از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد. نگاهی به ما کرد و گفت : " به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید، عقرب بگیرید، دنبال گرفتن عقرب های باشید " 🔹من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و نمی زدیم. عیسی نریمیسا که از بچه های و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت. او رو به حاج آقا کرد و گفت : " حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه می دهند که چطور بگیرند " با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند، همه بچه ها زدند زیر ....😄☺️ 🌹شادی روح پر فتوح و مطهر شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹 راوی : "شهید مصطفی رشیدپور " گردان جعفر طیار (ع) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh