eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 6⃣5⃣ 💠تو که مهدی رو کشتی ... 🔸 #آقا_مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه د
🌷 ⃣5⃣ 💠 نزديك نیا 👐😬 🔹 عراق پا تک شدیدی 💥 زده بود و من هم شدم و برای بردن عقب، چون آتش شدید بود از زرهی استفاده کردند. 🔸درِعقب نفربر را باز کردند و دیدم که هم ترکش خورده و پایش را روی سکو که برای نشستن بود دراز کرده؛ من هم سوار شدم و در را بستند. 🔹جای نشستن نبود وقتی راه افتاد بخاطر که میداد نتوانستم خودم را کنترل کنم و مرتب روی پای کمال می افتادم. 😰 🔸 شده بودم و نمیدانستم باید چکار بکنم، کمال بیچاره فریادش بلند بود و می گفت چکار می کنی؟ 😡 با هر بدبختی بود به خط عقب رسیدیم و آمد و هر کدام ما را به راهی بردند. 🚑 🔹همینطور فکر کمال بودم و از خدا میخواستم دوباره ببینمش تا از او 🙏 بگیرم تا اینکه از بیمارستان جندی شاپور اهواز به ورزشگاه تختی آوردنم. 🔸تعداد زیاد بود و حتی روی زمین هم پتو پهن کرده بودند و بچه ها دراز کشیده بودند، تا اینکه گروه گروه سوار ماشین بکنند و به امیدیه ببرند و با منتقل کنند. 🔹وقتی بین مجروحین قرار گرفتم، سراغ کمال را گرفتم. او را پیدا کردم و برای گرفتن حلاليت به سمتش حرکت کردم. 🔸وقتی به او رسیدم بنده خدا داشت مرا نگاه می کرد و را می پرسید. نمیدانم چه شد، دنیا پیش چشمم سیاه شد و کردم. وقتی به هوش آمدم در بیمارستان تهران بودم. 🔹بعد از چند وقت که حالم بهتر شد، بچه های هم اتاقی گفتند توی اتاق بغل دستی هستند رفتم سری به آنها بزنم. در اتاق باز بود. تا وارد اتاق شدم کمال مرا دید و گفت بازم تو 😱 بابا حلالت کردم برو تو اتاقت. 🔸مثل اینکه تا ما را نکشی دلت نمی گیره! جواد و مابقی بچه ها زدن زیر خنده، آخه من آن روز روی کمال بیچاره غش کردم و سَرم خورده بود توی دماغش و دماغش هم شکسته بود😂 🔹می گفت تو عادت داری روی من خراب بشی، تو را خدا نزدیک من نشو حرفت رو از همان دور بزن می شنوم .😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید 🌾خداوندا خود می دانم #بد بودم و چه کردم که از #کاروان دوستان #شهیدم عقب مانده ام و دوران
🔴هواپيماي #سوخو را حاج احمد وارد نيروي هوايي #سپاه كرد. ♦️ مراسم افتتاحيه‌اش را همه انتظار داشتيم در #تهران باشد، #سردار ولي گفت: مي‌خوام مراسم #افتتاحيه توي #مشهد باشه. ♦️پايگاه هوايي مشهد #كوچك بود. كفاف چنين برنامه‌اي را نمي‌داد. بعضي‌ها همين را به سردار گفتند، سردار ولي #اصرار داشت مراسم توي مشهد باشد.  ♦️با #برج.مراقبت هماهنگي‌هاي لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، #هواپيما را چند دور، دور #حرم.حضرت.علي.بن.موسي.الرضا (سلام الله عليه) #طواف داد. اين را سردار ازش خواسته بود، خيلي‌ها تازه #دليل اصرار سردار را فهميده بودند. خدا رحمتش كند؛ هميشه مي‌گفت: ما هيچ وقت از #لطف و #عنايت اهل بيت، #خصوصاً آقا امام رضا (عليه السلام) بي‌نياز نيستيم. #شهید_احمد_کاظمی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh 
🌷شهید نظرزاده 🌷
کوچه های دلت را به نام #شهدا کن بدان در کوچه پس کوچه های #دنیا وقتی گم می شوی #تنهایت نمےگذارد! شهد
🔆روزهاي به او مي‌گفتم: «وقت آمدن زنگ نزني📵 به كه بيايد دنبالت، تا از تهران بخواهي بیایی. دیگر من طاقت دوری‌ات💕 را ندارم که با ماشين بيايي.» همه‌اش شوخي مي‌كرد و مي‌گفت: نه پول ندارم. مي‌گفتم: برايت مي‌خرم. مي‌گفت: ببينيم چه مي‌شود.. » 🔆تا اينكه در دوباره همين حرف را به صادق گفتم: لطفاً خبر بده دوست دارم بيايم استقبال🌷 مدافع حرم .» قبول كرد✔️ اين دفعه ديگر شوخي نكرد❌ و گفت: ❤️ 🔆ديگر كم‌كم حرف از آمدن😍 بود و . از 9 اسفند تا چهارم براي من يك عمر گذشت، ولي براي صادق همين 57 روز كافي بود تا به برسد🕊 هميشه به من مي‌گفت: ! دعا كن يك جوري شهيد بشوم🌷 كه حتي ذره‌اي از زمين را اشغال نكنم⛔️ و من مي‌گفتم: «نه من از خدا مي‌خواهم كه يك براي من بماند.» 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸کتاب #یادت_باشه رو خانمم قبل محرم میخوند، میگفت خیلی قشنگه😍 #اربعین امسال برای اولین بار رفتیم کربل
✨🌱 🌾عاشقانه💞 های شہید←سیاهکالے پیام داد:« از به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم⁉️» 🌾منم جواب دادم:« فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم بعدے چیه!» دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!» ⁦♥️⁩🍃 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️شب 🌙شد منطقه خیلی #خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود حسین نظری لوح پستی ن
🌿🌻 🍂همرزم نوࢪی 🍂بین بچه ها من انگشت شمار ها بودم ڪه گوشی📲 داشتم.مرحله اول و دوم گوشی نبرده بودم بخاطر عڪس خیلی بودم .ولی اینبار بچه های افغان برام رد ڪردن اوردن توی 🛫به من دادن. 🍂توی این بازی منچ داشتم و با تقلبی ڪه یاد گرفته بودم همه رو میبردم‌.خیلی ڪردم بابڪ بیاد چادر ما بازی ڪنیم.خیلی سخت قبول ڪرد.چند دست سر هم هرڪاری ڪردم بابڪ منو برد. 🍂براش جالب شد. میومد بازی ڪنیم.همیشه هم مثل قبل من میباختم و میبرد.بهش گفتم: همه به من میگن تو خر شانسی .حالا من به تو میگم تو خرشانسی... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh