eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸کتاب #یادت_باشه رو خانمم قبل محرم میخوند، میگفت خیلی قشنگه😍 #اربعین امسال برای اولین بار رفتیم کربل
✨🌱 🌾عاشقانه💞 های شہید←سیاهکالے پیام داد:« از به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم⁉️» 🌾منم جواب دادم:« فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم بعدے چیه!» دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!» ⁦♥️⁩🍃 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌸🖤🌸🖤🌸🖤 ☆به نام یار☆ 🔆گمان کنیم اکنون، سال ۱۱هجری ست. این روزها خورشید☀️ فروزان سرد است، آسمان 🌫ناله می کند، زمین بی تاب است و جریان درخت🌳، به احترام می ایستد😓 ⚜این روزها، دلتنگ 💔است. دلتنگ مردی که از نگاهش، چکه می کرد. مردی که تبسمش، عطر 🌸 داشت. این روزها، (س)دلتنگ است. پدری که دختر نازدانه اش را، می بویید و می بوسید و اش می داشت.پدری که از عمق جان، کوشید و از هیچ چیز، بهر رواج دریغ نکرد 🔆 این روزها، (ع) است. دلتنگ که پشت به پشت یکدیگر، به کارزار قدم نهادند و بیرق را برافراشتند.برادری دلسوز، که ذره ذره ی محو تماشایش بودند این روز ها رزق جهان، است. بغضی تلخ از فراق رسول مهر.از فراق فراق ⚜به هجران، زارى دلهاى 💗خونين   ز حد بگذشت ز اشك 😢و آه مهجوران بيتاب جهانى غوطه زد در آتش🔥 و آب💧* و اگر به مهر ۱۳۹۹ هجری هم باز گردیم، عُشّاق اند. اما این دلتنگی و رنج، آن دم معنا می یابد که ره در پیش گیرند و بشوند مرید . بشوند یاور مقبول🌹✨ پ.ن:شیخ حزین لاهیجی🌸 🕊به مناسبت سالروز (ص) ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◾️چند ساعتی⏰ از افطار گذشته و آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند. می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود است غربت میراث دیروز میان امروز میان خانه 🏡 فردا میان و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی شده است 🍂نگاه تارَش به آب 💧اما فکرش میان کوچه های است نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!🥺چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن" و فرو می‌رود در برادرانه. (علیه‌السلام) سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام می‌کند. برادر را می‌گیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔 ◾️کمی آنطرف تر مردانه بغضش را فرو می‌دهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد⁉️😥 چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"حسین لب تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، 🍂آن روز کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟" و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است در آستانه حجره، مادر را می‌بیند. با همان ، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، و پدرش علی با ☺️ نگاهش می‌کنند. زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر رخت عزا بر تن می‌کند ◾️پیکرِ تیرش☄ را به خاک می‌سپارند وماتم را به آغوش می‌کشد😭 زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند. اما چه بگوید از داغِ دلش!! سخت است برادری،برادرش را خاک کند. به مناسبت سالروز شهادت (ع) ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - کفن از بهر پیغمبر بیاور - حاج حسن خلج.mp3
4.34M
🔳 (ص) 🌴کفن از بهر پیغمبر بیاور 🌴ولی نهان از دیده ی دختر بیاور 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - چه بگویم نگفته هم پیداست - سید رضا نریمانی.mp3
10.79M
🔳 (ع) 🌴چه بگویم نگفته هم پیداست 🌴غم این دل مگر یکی و دوتاست 🎤 👌بسیار دلنشین 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page362.mp3
738.1K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه فرقان✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌸سلام دوستان و همراهان شهید نظرزاده🌷 عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت پیامبر اکرم(ص)، امام حسن(ع) و امام رضا(ع) 🍃درخواستی داشتم اگر کسی از محترم این بزرگوار رو👆 میشناسه به آی دی من پیام بده @N_s370 ممنون میشم🌺 🌸عاقبتتون ختم به 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
•|🦋✨|• 🌲دیدی وقتی پیامتو دیر سین میکنه چقدر ناراحت میشی⁉️☹ 🌲حالا فکرشو کن..🥀 خدا اون بالا پیام فرستاده .. ولی دیر سین میکنی.. دلش میشکنه😭💔 _._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._ 🌲بیا به زمانمون قول بدیم همه نمازامون سر وقت باشه🙈🌻 🌸🍂 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فرامرز(محمد)بهروان. تولد ۴۳/۵/۶ دزفول" شهادت ۶۳/۱۲/۲۵ شرق دجله عملیات بدر 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید فرامرز(محمد)بهروان. تولد ۴۳/۵/۶ دزفول" شهادت ۶۳/۱۲/۲۵ شرق دجله عملیات بدر #شهید_فرامرز_بهروان
7⃣6⃣3⃣1⃣🌷 🔰بچه های بلال کجایید؟فرامرزبرگشته"ازسفری به دوری ۳۶سال.📅محمدآمده "به شتاب کنید.اما....آرام جلو نروید" وای من مادرمحمداست با قدی و چشمانی کم سو و اشکبار.😭"۳۶ سال چشم رامیخکوب کوچه نمودن نایی برای چشمانش نگذاشته است. 🔰تمام رمق 💓را دردست گرفته و کنار تابوت می آید"ونجواگونه می گوید" برگشتی چقدرسفرت طولانی شد قربون قدت بشم مادر".بلندای قامتت کجاست امیدمادر... نامش فرامرزبودامادرخانه محمدصدایش می زدند.سال ۴۳ بدنیا آمد درشهرمان دزفول.شهری که بلدالصواریخ نام گرفت.شهری که تن زخمیش هنوزکه هنوزاست التیام نیافته. 🔰داغی سرب ها وخمپاره☄ هنوز داغ است.محمدتشنه جهادورزم بود.لحظه ای آرام نداشت.قرارش را بیقرارهای بدر ربوده بود.دلش بی تاب رفتن وقلبش مشتاق وصال بود.آخرین بار که آمده بود پایش مجروح بود.پدرومادرپاپیچ رفتنش شدند"پدرش نگران از زخم پایش گفت"نروتا زخمت التیام یابد اما او گوشش بدهکارحرفی جز رفتن نبود.در بدر"آنجاکه گردان بلال نورافشانی کرد.💥 🔰انجا که بلال ستاره🌟 شدندوشرق دجله انگشت به دهان عشق❣ ورزی گردان بلال بود محمد زمین را به آسمان نزدیک نمود.و ۳۶سال چراغ دجله شد.اکنون آمده است.چه می توانیم بگوییم جز اینکه محمد "شرمنده ایم" 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📝یک بند از شهید مدافع حرم سردار 🕊 💢وصیت نامه ای و کامل که موقع اعزام به سوریه نوشته در سه مرحله . در هر بار به سوریه وهر مرتبه یک بند به آن اضافه کرده همراه با تاریخ 📅و متن بالا قبل از آخرین اعزام نوشته است. 💢 و رفتن به و امضای آن را از امام رضا (ع) می خواهد و چه سری است نمی دانم که ها وحججی ها و...امضای شهادت را از امام رضا تقاضا می کنند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♨️پیکر  "مسعود منتجبی" بعد از 38 سال به آغوش باز می‌گردد. والدین شهید گرانقدر به تازگی دارفانی را وداع گفته و در آسمان 🌫به استقبال پیکر فرزند خود خواهند رفت. ♨️پیکر شهید به دلیل مقابله با شیوع ویروس کرونا و رعایت پروتکل های بهداشتی با محدودی از مسئولان و خانواده گرانقدر شهید منتجبی روز پنجشنبه و تشییع و تدفین خواهد شد. ♨️پیکر در گلزار شهدای 🌸حضرت فاطمه(س) گلزار شهدای پایین و در مزاری که پیش برای وی در نظر گرفته شده بود تدفین خواهد شد. ♨️شهید "مسعود منتجبی" یکم دی ١٣۴٣ ‏، در زنجان به دنیا آمد. پدرش مشهود و مادرش رشیده نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. از سوی در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۱ ‏، در شلمچه مرحله دوم عملیات بیت المقدس به رسید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 4⃣5⃣#سبک_زندگی_قرآنی✨ ⭕️ دو #دستور_تربیتی در قرآن ✍ قرآن میگه اگه کسی به شما خوبی کرد، شما ب
❣﷽❣ 5⃣5⃣ 📛از خداوند ایراد نگیر.... ❌بینیِ بزرگ... ❌ لبِ کلفت... ❌ گوشِ بزرگ... ❌ سرِ بدونِ مو... ❌چشمِ ریز و.... ☝️ ظاهر دیگران، یعنی مسخره کردن خدا (نعوذبالله)😱 ✔️چون خداوند،آن نقش را اینگونه آفرید👇 🕋 هوَ الَّذي يُصَوِّرُکُمْ فِي الْأَرْحامِ کَيْفَ يَشاءُ ✨اوست که شما را در رحم ها [یِ مادران] به هر گونه که می خواهد تصویر می کند. 🔔 هیچ وقت کسی رو نمیکنه❌ 🕋«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسخَر قَومُ مِن قَوم(حجرات/۱۶) ✨ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، نباید برخی، برخی دیگر را مسخره کند ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مهارتهای کلامی_17.mp3
9.26M
۱۷ 🔰 بدترین انسان‌ها کسانی هستند؛ تا یک اشتباه از کسی می‌بینند ؛ تمام محبت‌ها و خوبیهای او را به یکباره نادیده می‌گیرند؛ 🔰و شروع میکنند به مجادله، بدگویی، و افشای رازهای او ... اگر اینگونه‌ایم؛ موجودی بشدت خطرناک هستیم. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 0⃣7⃣#قسمت_هفتاد 💢مامور #میخندد و به دیگرى مى گوید:_اینه
📚 ⛅️ 1⃣7⃣ 💢باز به هوش می آید.... خود را بر خاك مى کشد،... بر پاى کودکان بوسه مى زند،... خاك پایشان را به اشک چشم مى شوید و باز از هوش مى رود.... آنچنانکه تو ناگزیر مى شوى دست از بردارى و به این زن بپردازى.... تو هنوز خود را باز نیافته اى.. و کودکان هنوز از تداعى این خاطره سوز فارغ نشده اند... 🖤که دیگر با کوزه 💙 در دست وارد خرابه مى شود... چهره این زن، اما براى تو آشناست . او تو را به جا نمى آورد اما تو خوب او را به یاد مى آورى.چهره او از دوران کودکى ات به یاد مانده است. زمانى که به خانه مادرت زهرا مى آمد و براى کمک به کارهاى خانه مادرت التماس مى کرد... او دختر کوچک و دوست داشتنى و شیرینى را در ذهن دارد و به نام که هر بار به خانه مى رفته ، سراپاى او را غرق بوسه مى کرده... و او را در آغوش مى گرفته و قلبش التیام مى یافته... 💢آنچنانکه تا سالها کمک به کار خانه را بهانه مى کرده تا با خود، تجدی د دیدار کند و از آغوش او وام التیام بگیرد.او واله و سرگشته شده، اما حوادثى او را از مدینه دور کرده... و دست نگاهش را از جمال زینب ، کوتاه ساخته . و براى اینکه خدا عطش اشتیاق او را به زلال وصال زینب فرو بنشاند، عهد کرده که عطش غریبان و اسیران و در راه ماندگان را فرو بنشاند. 🖤او باور نمى کند که تو زینبى!! و چگونه ممکن است که آن عقیله ، آن دردانه و عزیز کرده قوم و قبیله ، اکنون ساکن خرابه اى در شام شده باشد؟!چگونه ممکن است که بانوى بانوان عالم ، رخت اسیرى بر تن کرده باشد؟! او، و او تنها کارى که مى کند،... مشتعل کردن آتش🔥 عزاى تو و بچه هاست. خرابه تا نیمه هاى شب،...🌙نه خرابه اى در کنار کاخ یزید... که عزاخانه اى است در سوگ حسین و برادران و فرزندان حسین. 💢بچه ها به خواب مى روند... و تو مهیاى مى شوى. اما هنوز خود را نبسته اى که صداى به گریه بلند مى شود.... گریه اى نه مثل همیشه . گریه اى وحشتزده ، گریه اى به سان مارگزیده . گریه کسى که تازه داغ دیده . دیگران به سراغش مى روند و در مى گیرند... ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 2⃣7⃣ 💢و در آغوشش میگیرند... و تو گمان مى کنى که هم الان آرام مى گیرد و صبر مى کنى.... بچه، بغل به بغل و دست به دست مى شود اما .پیش از این هم آرام نبوده است.... از خود تا همین .... لحظه اى نبوده که آرام گرفته باشد، لحظه اى نبوده که بهانه پدر نگرفته باشد، لحظه اى نبوده که اشکش خشک شده باشد، لحظه اى نبوده که با زبان کودکانه اش مرثیه نخوانده باشد. 🖤انگار که ، برخلاف سن و سالش ، از همه بوده است. به همین دلیل در تمام طول راه،... و همه منازل بین راه ، ملاحظه او را کرده اند، به دلش راه آمده اند، در آغوشش گرفته اند، دلدارى اش داده اند، به تسلایش نشسته اند و یا لااقل پا به پاى او گریسته اند. هر بار که گفته است : _✨کجاست پدرم ؟ کجاست حمایتگرم ؟ کجاست پناهگاهم ؟ با او ... 💢و وعده پدر از سفر را به او داده اند.هر بار که گفته است : _✨عمه جان! از ساربان بپرس که کى به منزل مى رسیم . تلاش کرده اند که... با نوازش او، با سخن گفتن با او و با دادن وعده هاى شیرین به او، رنج سفر را برایش کم کنند... اما انگار ماجرا فرق مى کند.... این گریه با گریه همیشه متفاوت است . این گریه، گریه اى نیست که به سادگى آرام بگیرد... و به زودى پایان بپذیرد. انگار نه خرابه ، که را بر سرش گذاشته است این دختر سه ساله.... 🖤فقط خودش که گریه نمى کند، با مویه هاى کودکانه اش، همه را به گریه مى اندازد... و ضجه همه را بلند مى کند. تو هنوز بر سر سجاده اى که از سر بریده حسین مى شنوى که مى گوید:_✨خواهرم! دخترم را آرام کن.تو ناگهان از سجاده کنده مى شوى و به سمت مى دوى... او رقیه را در آغوش گرفته است ، بر سینه چسبانده است و مدام بر سر و روى او بوسه مى زند... 💢و تلاش مى کند که با لحن شیرین پدرانه و برادرانه آرامش کند اما موفق نمى شود.... تو بچه را از آغوشش مى گیرى... و به سینه مى چسبانى... و از وحشت مى کنى._✨رقیه جان! رقیه جان! دخترم! نور چشمم! به من بگو چه شده عزیز دلم! بگو که در خواب چه دیده اى! تو را به جان بابا حرف بزن... که از گریه به افتاده است، بریده بریده مى گوید: 🖤_✨بابا، را دیدم که در بود و یزید بر لب و دندان و صورت او چوب مى زد. بابا خودش به من گفت که بیا.با تو هر زبانى که بلدى... و با هر شیوه اى که همیشه او را آرام مى کرده اى... ، تلاش مى کنى که آرامش کنى و از یاد پدر غافلش گردانى ،... اما نمى شود، این بار، دیگر نمى شود. گریه او، بى تابى او و ضجه هاى او و خرابه نشین را و را آنچنان به گریه مى اندازد... که خرابه یکپارچه و مى شود و به مى رسد.... 💢یزید که مى شنود؛ دختر حسین به دنبال سر پدر مى گردد، که سر را به خرابه بیاورند.... ، انگار تازه است. خود را به روى سر مى اندازد... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh