eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شهیدی که امام زمان(عج) برایش سربند بست. #شهید_سیدمیرحسین_شبستانی🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarza
2⃣7⃣9⃣ 🌷 🔻شهیدی که (عج) برایش سربند بست! 👇👇 🔰چند ساعتي مانده به عمليات «والفجر4»، هوا به شدت سرد، ابرهاي سياه، نم نم بارون، هواي دل بچه ها را و کرده و هر کسي در فکر کاري بود. 🔰يکي اسلحه اش را روغن کاري مي کرد، يکي نماز مي خوند. ذکر بود و زمزمه و يک جور ميقات. همه گرد هم مي چرخیدند تا از همديگر بطلبند. هر کسي به توانش و به قدر . 🔰از هر کسی می پرسیدم و رد می شدم. داشتم با یکی از رزمنده ها بر سر این که چگونه آدم ها اراده خودشون را وقت مقتضی از دست می‌دهند بحث می کردم که توجه ام را جلب کرد 🔰 بود بچه گنبد کاووس، از لشکر 25 کربلا داشت در به در دنبال سربند يا زهرا(س) مي‌گشت، اومد پيش ما دو نفر و من بهش گوشزد کردم که همه براي ما هستند. 🔰ميرحسين گفت: درست مي گويي، آفرين، اما بدان که هر کسي به فراخور حال و دلش. ما سادات، مادرمان الزهرا(س) هستيم. 🔰من ديشب عجيبي ديدم، آقا (عج) باشال سبز رنگي به گردن، سربند يا زهرا(س) را بسته به پيشاني ام و بهم گفت: من را به برسان، بگو قدر خودشان را بدانند. 🔰من حالي غريب پيدا کردم و اشک نم نم مي چکید. بعد از هم جدا شدیم طولي نکشید که وقت رفتن رسید. 🔰توي کانال نشسته بودیم، زمزمه بچه ها بلند بود و باران نم نم مي بارید. سيد ميرحسين، يا فاطمه زهرا(س) به بسته بود و جلوي ستون به سمت منطقه موعود عملياتي پيش مي رفتیم. ساعاتي بعد، رمز عمليات خوانده شد و ديگر همه از هم جدا شدیم. 🔰جنگ سنگين میشود...😔 سید میرحسین شبستانی «متولد 1348» بعدها در عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی جنوب جزیره ام الرصاص، بر اثر خمپاره به ، به فیض می رسد. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹همــســر شــهیــد نــعـمــایــے: به همراه آقا مهدی رفته بودیم دریا، ریحانه با داخل آب میرفت ولی مهرانه چون کوچک تر بود، میترسید.... داخل مجتمع لب اسکله روی صندلی نشسته بودیم و من شروع کردم به گرفتن از آقا مهدی و بچه ها ... که آقا مهدی گفت: بگیر که فکر کنم این عکس بشه. بهش گفتم: آخه چرا این حرف میزنی گفت: آخه شهید بیضایی و شهید باغبانی با بچه هاشون لب همین دریا عکس دارند. توی نماز خونه هم عکسشون زدن، شما هم از من و بچه ها عکس بگیر بدین بعد شهادتم عکس رو اینجا بزنن. دیگه من رفتم تو خودم، آخه خیلی بودیم، میگفتیم و میخندیدیم که آقا مهدی این حرف رو گفت.... یهو دیدم آقا مهدی شروع کرد به بلند خندیدن و گفت: بابا ما کجا و شهادت کجا ؟! حالا شما عکست رو بگیر... منم اون روز کلی عکس گرفتم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
- #فرزندت_کجاست مادر؟؟! -همینجاست، برایش چای ریخته ام... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سخنان #سید_حسن_نصرالله درباره شخصیت #شهید_جهاد_مغنیه: " فرزند حاج عماد جوان بود و هیچکس #مجبورش نکر
✍خواهر شهید: ❣دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه #بابا شده بود، خون ها را شسته بودن ولی جای زخم ها و پارگی ها بود جای کبودی ها، خون مردگی ها. ❣ #تصاویر شهادت بابا و جهاد #یکی شده بود و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمیتوانم #تحمل کنم. ❣باز مادر، من و مصطفی را #آرام کرد، صورت جهاد را بوسید و گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر حسین(ع )نرسیده. 😭 #شهید_جهاد_مغنیه🌷 #سالگرد_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍خواهر شهید: ❣دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه #بابا شده بود، خون ها را شسته بودن ولی جای زخم ها و پارگی ها
3⃣7⃣9⃣ 🌷 💠مروری بر خصوصیات رفتاری 🌹 🔰شهيد يك جوان مومن امروزي و ولايت مدار بود از نوجواني دغدغه اش حضور در بود و بخاطر شرايط زندگي وموقعيت پدرش اين موضوع را به خوبي و راه مقاومت اسلامي رو با جون و دل درك كرده بود👌 🔰بعد از شهادت پدرش، حضورش در حزب الله وفعاليت هاي را به شكل جدي و رسمي اغاز کرد 🔰جهاد چهره بسيار داشت وهركس چه اورا ميشناخت و چه نميشناخت به دليل محبت و گرمايي كه در چهره اش داشت به او شديدي پيدا ميكرد 🔰جهاد زيادي داشت وحتي دوستان صميمي پدرش هم دوستان او به حساب مي آمدند و در بسياري از كارها از او و كمك ميگرفتند. 🔰او حتي فعاليت هاي مقاومتي اش را به جبهه و نبرد مختص نكرده بود و در هم سعي ميكرد از راه ديگه اي شيوه زندگي اسلامي و فرهنگ مقاومت را به جوانان نشان دهد، او گروهي در دانشگاه تشكيل داد كه در آن از همه نوع قشر و مذهبي حضور داشتند و فعاليت ميكردند👏 🔰به امام حسين داشت و هميشه در محرم ها در حسينيه ها و مساجد حضور داشت و خالصانه و گريه ميكرد ▪️◾️ 🔰به نمازش اهميت زيادي ميداد و تمام تلاش خود را ميكرد كه نمازش را اول وقت بخواند... ترك نميشد و هرگاه ميخواست نماز شب بخواند نميگذاشت كسي متوجه بشود و در اتاقش را ميبست و انگار همه ميدانستن الان كسي اجازه ورود به اتاقش را ندارد 🔰براي احترام خاصي قائل بود و هميشه پيگير وجوياي احوالات ان ها بود و تمام تلاش خود راداشت كه اگر به چيزي احتياج داشتن و يا كاري بود در حد توانش برايشان انجام دهد و با فرزندان شهدا ارتباط داشت و سعي ميكرد اگر ميخواست به سفر برود به تنهايي، آن ها را هم همسفر خود ميكرد. 🔰جهاد با اينكه يك جوان بود اما فوق العاده و بود و حد و حريم خود را با هركس بخصوص حفظ ميكرد به طوري كه در هر فضايي حضور پيدا نميكرد يا اگر مسائلي در اينباره اتفاق ميفتاد حتما متذكر ميشد . 🔰جهاد با اينكه فرزند يكي از بزرگترين هاي مقاومت اسلامي بود اما از پدرش فقط راه و رسم و مسلمان حقيقي بودن را به ارث برده بود نه و اوازه و مقام پدرش را.👌💔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
1_14968607.mp3
16.07M
🎼آهنگ جــهاد 🎤باصدای حامد زمانی 👈 👌👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غروب_جمعه💔 یاد دردناکترین درد زمین افتادم یاد دردمندترین فرد زمین افتادم #غروب_جمعه شد بار دگر در یاد یاد دلتنگ ترین💔 مرد زمین افتادم اللهُمَّ عَجِّلْ الِوَلِیِّڪَ الْفَرَج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_42638524.mp3
1.48M
🎵 🍃با همه لحن خوش آواییم 🍂در به در کوچه تنهائیم 💔 🎤🎤 مرحوم آغاسی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_25365960.mp3
4.85M
🎵 💔دلم برای دیدنت آقا، چه بیقراره😔 💔دوباره نیستی و چشام همش به انتظاره 🎤🎤 محمد سلیمانی 👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(41) داستان درگیری سلیمان علیه السّلام با جادوگران شیاطین و جنیان شرور ت
❣﷽❣ 💠 💠 و (42) محدوده ملک سلیمان را از شام تا اصطخر(در جنوب ایران فعلی و حوالی شیراز) دانسته اند و بعید نیست که بر این اساس آنچه امروزه در این ناحیه به نام بناهای تاریخی دوران هخامنشیان شناسانده می شود، در واقع بقایای ساخت و سازهای این حکومت عظیم در مرز شرقی آن باشد، به ویژه آن که نام هایی چون تخت سلیمان و مقبره مادر سلیمان تا پیش از این در میان مردم این سرزمین رواج داشته است. اما بازگرداندن ریشه بقایای تمدنی این دوره از تاریخ این سرزمین به ملک سلیمان و سپس تحریف تمدنی آن و بنای تمدنی شیطانی بر پایه های این ملک در دوره های بعدی، امری بعید و غیرقابل دفاع نمی نماید. ضمن این که تمدن معاصر این تمدن پارسی، یعنی تمدن یونانی را نیز می توان با ملک سلیمان مرتبط دانست. مورخان آغاز تمدن یونان را مربوط به 2000 سال پیش از میلاد دانسته اند که دوره نخست آن به نام “عصر میسنی” تا فتح شبه جزیره یونان به دست مهاجمان در 1100 سال قبل از میلاد امتداد دارد. از این تاریخ تا 800 ق.م را “عصر تاریکی” خوانده اند که تقریباً معاصر ملک سلیمان نبی است. اما عصر”تمدن هلنیک” که از هومر آغاز شده و تا فتح دولت شهرهای یونان به دست مقدونیان ادامه می یابد، سال های 800 تا 300 پیش از میلاد را در بر می گیرد. در این سال ها است که شکوفایی تمدنی یونان و ظهور شخصیت هایی چون سقراط (470 تا 399 ق.م)، افلاطون (427 تا 347ق.م)، ارسطو (384 تا 322 ق.م)، و اسکندر مقدونی (356 تا 323 ق.م) در این قوم به وقوع می پیوندد. با توجه به قرابت تاریخی این دوره با دوره ملک سلیمان، می توان این شکوفایی را نتیجه تلاش های تمدن سازانه این پیامبر بزرگ الهی دانست و موارد شرک آلود بعدی آن را به دخالت شیطان در بقایای ملک سلیمان در این سرزمین نسبت داد. بسیار بعید می نماید که ملک سلیمان با آن همه مقدمات و عظمت، تنها چند صباحی در منطقه شام برپا بوده و هیچ تأثیر تمدنی ای بر منطقه تحت سلطه خویش و مناطق همجوار آن نداشته باشد. به هر حال در پس تمامی عجایب این مقطع از تاریخ، دوران ملک استثنایی سلیمان علیه السّلام با پایان یافتن عمر او در سال 977 پیش از میلاد مسیح به پایان می رسد. خداوند مرگ این پیامبر بزرگ را نیز همچون زندگی پربرکتش درسی قرار داد به تمامی مردم جهان و به ویژه امت آخرالزمان که در این کشاکش کارزار بدانند که شیاطین و جنیان علم غیب ندارند و این چنین نیست که بر هر کاری توانا باشند. این پیامبر بزرگ در حالی که بر عصای خویش تکیه داده بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و تا مدت ها-که برخی مورخان آن را یک سال دانسته اند-جنیان بدون اطلاع از این واقعه به کار ساختمان مشغل بودند تا آن را به اتمام رساندند. در این هنگام خداوند، موریانه را مأمور کرد تا عصای سلیمان علیه السّلام را بخورد. با شکستن عصا پیکر بی جان سلیمان بر زمین افتاد و جنیان دریافتند که اگر علم غیب می دانستند، بسیار پیش از این، از این عذاب دردناک رهایی یافته بودند. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از پرسش و پاسخ مهــدوی
4_6050734877039395573.mp3
6.54M
۲۱ سه تا میانبُر 👈برای رسیدن به وسعت نَفْس 👈و رفع فشار نفس(کاهش فشار قبر)؛ ۱ـ با خویشانت مهربون و درارتباط باش ۲-با والدینت نیکو رفتار کن ۳-مهربونی و رفت و آمد با فقرا. 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠حالا دیگه پشتم شکست... 🔰زمان دفن شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی، حاج قاسم سلیمانی کفشهایش را درآورد و قبر شد، یک که سید حسن نصرالله داده بود به شهید، پهن کرد کف قبر 🔰یک مقدار از جیبش درآورد، گفت:گذاشته بودم برای خودم، ریخت کف قبر، آمد بالا، دست گرفت به کمر، گفت: یاحسین قربون اون لحظه ای که گفتی(الان انکسر ظهری...) منم حالا دیگه . پ ن: این شهید بزرگوار به همراه شهید جهاد مغنیه در اثر حمله موشکی به منطقه قنیطره سوریه به رسید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢 #آقامیری، نتیجه غفلت حوزه! ✍ مرتضی بخشنده 💠 اکنون که این مختصر را درباره حکم خلع لباس و حبس آقامیری می نگارم، فضای رسانه از تب و تاب این خبر قدری پایین آمده است. اینکه به حرفهایش و شیوه بیانش انتقاد دارم و او سزاوار حکمی سنگین تر بود، موضوع این وجیزه نیست و بماند برای وقتی دیگر. مسئله نگارنده در نحوه برخورد با چنین افرادیست. 💠 او چند سال، با حرف های بی اساس و منحرف، اعتقادات بسیاری از جوان را ساخت اما اقدام متناسب رسانه ای علیه او انجام نگرفت و در غفلت حوزه و صاحبان منبر حرفهای خود را تکرار می کرد. کلیپ هایش هر روز بیشتر منتشر می شدند، بدون اینکه جواب هایی به او داده شود. حق آن بود که او را قبل از محاکمه در دادگاه، در منبرها نقد و محاکمه کنند. اما این سیاست کهنه حوزه است که مایل است به هر صدایی که قبول ندارد، بی محلی کند، به خیال آنکه «نکند بزرگ شود.» حال نتیجه چه شد؟ غیر از این است که محبوبیت او بیشتر شد. 💠 اگر می خواستیم حرف هایش بیشتر شنیده شود، کاری بهتر از این نمی توانستیم بکنیم که قبل از اقدام نرم علیه او، حکم حبس برایش ببریم. 💠 حوزه باید باور کند دوره ندیدن افکار منحرف گذشته است. امروزه، عصر رسانه است و اقدام نرم علیه منحرفین، مقدم بر اقدام سخت است. 💠 هنوز آقامیری های زیادی هستند که سخنان منحرف می زنند ولی فقط تذکر و محاکمه دادگاه ویژه را می بینند، بدون اینکه با کارهای رسانه ای تمیز و عالمانه، جامعه مخاطبان آنها را قانع کنیم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
يک خانمي آمد و همينطور به #تصوير شهيد نگاه ميكرد و #اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت. بعد جلو آمد
✍بار آخری که می خواست برای مبارزه با #داعش اعزام شود، #وصیتنامه اش را تکمیل کرد و از وسایل شخصی خود هر آنچه را که دوست داشت به دیگران #بخشید! 🌸چند تا #چفیه دور دوخته و زیبا داشت که به طلبه ها بخشید. از همه #حلالیت طلبید. 🌸از یک شیخ نجفی قبری در #وادی_السلام برای خودش گرفته بود که هر #سحر به آنجا میرفت و مشغول #عبادت و دعا میشد‌. 🌸معمولا وقتی جای مهمی می رفت، #بهترین لباس هایش را می پوشید‌. برای آخرین سفر هم بهترین لباس هایش را پوشید و به سمت #سامرا حرکت کرد ... 📚پسرک فلافل فروش #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 #شهید_سامرا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺بمناسبت تولد جوان انقلابی #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی 💐...شب بیست و ششم دی ماه سال نودو چهار توی
📎کلام شهید سرباز ولایت مطلقه فقیه باشید که پشت سر رهبر بودن افتخار دارد، سربازی رهبری، #سربازی_امام_زمان(عج) را در پی دارد. #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎کلام شهید سرباز ولایت مطلقه فقیه باشید که پشت سر رهبر بودن افتخار دارد، سربازی رهبری، #سربازی_امام
4⃣7⃣9⃣ 🌷 💠کمک شبانه به فقرا و مداومت بر نماز شب ✨شهید احمدحاجیوند الیاسی اهل نماز و بود... یک روز چون مهمان داشتیم و همه بودن همان اوایل شب خوابیدن. ✨احمد چون مانند مولایش امام علی(علیه السلام) کمک به را دوست داشت با کمک چند خیر دیگر برای و غذا و مصارف روزانه آنها را برایشان جمع آوری و بطوریکه کسی متوجه نشود به آنها تحویل میداد به همین خاطر دیر به خانه می آمد، ✨وقتی که آمد مشغول خواندن شد که مهمان هایمان بیدار شدن، و همراه احمد به امید اینکه نماز صبح هست مشغول نماز خواندن شدن و بعد نماز هم خوابیدن ✨تا اینکه اذان صبح را گفت و احمد مشغول کردن آنها برای اقامه نماز صبح شد، یکی از مهمان ها که بیدار شده بود و از چهره اش میبارید به احمد گفت: مگر ما نماز صبح را باهم نخواندیم پس الان چرا بیدارمان کردی؟! ✨شهید احمد و گفت برادر من، اون موقع نماز شب بود که خواندیم، اذان صبح را تازه دارد میگوید و مهمانمان با خنده به احمد گفتن عجب کلاهی سرمان گذاشتی و رفت تا برای اقامه نماز صبح آماده شود. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍁 واژهٔ #انتــظار در جبهـه ها معنا شد دلشان برای استجـابت نوایِ ِ " اَللّهُـمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ " پـر مــی‌ زد ... #اللهم_عجل_لوليک_الفرج🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ماجرای این عکس چیست؟ 🔰 زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام در منطقه غرب کشور(کردستان) صورت می گیرد. در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی این دو شهید بزرگوار به میرسند. 🔰همرزمان این شهدا این عزیزان رو زیر پنهان میکنند وبه عقب برمیگردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه تا حتما دوستانشونو برگردونن. 🔰روزها به خاطر داشتن توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی و در اون برف وسرما و کوهستان، شهدا رو روی دوششون حمل میکردن. 🔰سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو بدن. که اونجا این عکس و چند تا عکس دیگه به یادگار می مونه. 🌷 شهادت⏪🌷1366/11/1🌷 ۲ به یاد همه ی شهدای کربلای 5 و بیت المقدس2⬅صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 1⃣4⃣ #قسمت_چهل_ویکم 💞{ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑ
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 2⃣4⃣ 💞ﺳﺎل ﻫﻔﺘﺎد و ﻧُﻪ اﻧﮕﺎر آﮔﺎه ﺑﻮد ﺳﺎل آﺧﺮ اﺳﺖ.ﺑﻪ دل ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮات ﺷﺪه ﺑﻮد. ﻫﺮ ﺳﻪ دﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮدﯾﻢ. ﻫﺪي روي ﻣﯿﺰ ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ، ﺳﻔﺮه ي ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻦ را ﭼﯿﺪ و ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ دور ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻪ روي ﺗﺨﺘﺶ ﻧﻤﺎز ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪ. ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎي آﺧﺮ ﻫﺮ ﺳﺎل ﺳﺮ ﻧﻤﺎز ﺑﻮد و ﺳﺎل ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﺪ.ﺳﺠﺪه ي آﺧﺮش ﺑﻮد. ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ ﺷﺶ داﻧﮓ ﺣﻮاﺳﻤﺎن ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. از اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮد ﻧﺒﺎﺷﺪ، اﺷﮑﻤﺎن ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. و او ﺳﺮ ﻧﻤﺎز اﻧﮕﺎر ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ. ﭘﺮ از آراﻣﺶ ﺑﻮد و اﺷﺘﯿﺎق.و ﻣﺎ ﭘﺮ از ﺗﻼﻃﻢ. 💞ﻧﻤﺎزش ﮐﻪ ﺗﻤﺎم ﺷﺪ دﺳﺘﺶ را حلقه کرد دور سه تامان. گفت « شما به فکر چیزی هستید که می ترسیدید اتفاق بیفتد، من نگران عید سال بعد شما هستم. این طوری که می بینمتان. می مانم چه جوری شما را بگذارم و بروم.» علی گفت: بابا، این حرفا چیه اول سال می زنی؟ گفت: نه بابا جان، سالی که نکوست از بهارش پیداست. من از خدا خواسته ام توانم را بسنجد. دیگر نمی توانم ادامه بدهم. تا من آرام می شدم، علی با صدا گریه میکرد. علی ساکت می شد، هدی گریه میکرد. منوچهر نوازشمان میکرد. زمزمه می کرد «سال دیگر چه بکشم که نمی توانم دلداریتان بدهم؟» 💞بلند شد رفت روبه‌رویمان ایستاد. گفت: باور کنید خسته‌م. سه تایی بغلش کردیم. گفت: هیچ فرقی نیست بین رفتن و ماندن.هستم پیشتان. فرقش این است که من شما را می بینم و شما من را نمی بینید. همین طور نوازشتان میکنم. اگر روحمان به هم نزدیک باشد. شما هم من را حس می کنید. ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh