eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔸 رفتار شهید نوروزی در #شب_شهادتش عجیب بود زیرا غسل شهادتــ🕊 انجام دادو پیراه
کلنا فداک #یازینب(س) درخط جهاد همیشه #گمنام شدند باذکرحسین وزینب #آرام شدند اینا نه فقط مدافعان حرم اند امروز مدافعان #اسلام شدند #شهید_مهدی_نوروزی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 #نازنین_فاطمه عادت داشت هروقت گریه میکرد چه بی دلیل چه بادلیل بابامهدی شو صدا میزد ومهدی
2⃣8⃣2⃣ 🌷 🌷زمانی که فرزندم در بود پدرش خیلی نگران بود وقتی پسرم زنگ زد☎️ برای خداحافظی و تلفن قطع شد که دوباره زنگ میزنه جواب میده 🌷خیلی وبا انرژی جواب تلفن رو میده میگه حاج آقا نگران فرزندتون نباشید🚫 ما نفریم اگه تیری شلیک شود من نفر اولم 🌷 پسر شما نفر نمیذارم 👊تیر به فرزندتون اصابت کنه به این میگن از شجاعت 🌷همیشه یاد این حرف و صدای ایشون میافتم بغض گلویم را میگیره😢. با خودم میگم خدایا چقدر ودلاور بود.👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آرے، خوب به #چهره_هاشان بنگر، که #شهادت را به آغوش کشیدند و این‌چنین #آرام خفته اند؛ آن ها رفتند تا... #ناموس مان به دست حرامیان نیفتد... #تصاویری ماندگار ازچهره نورانی #شهدای_مدافع_حرم... #شبتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊🌹🕊🌹🕊 #شب و مهتابـــ و یاد تـو خیالم را چنان #آرام مےدارد ڪہ در منزلگہ #عشــاق مـرا جـز #یادِ " تــو " #نگاهے نیستـــــ .... #شهید_ابراهیم_هادی ... #شبتون_شهـدایے🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
چادرم و نمازم مرا می کند، رها از اینکه کجایم و چه می شود. يک به اين معنا نيست که؛ او لباس پوشيدن و آرايش کردن را نيست. ☜ بلکه او↭ مى داند؛ ♦️چه بپوشد ♦️کجا بپوشد ♦️و براى که بپوشد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#ڪلنا_فداڪ_یا_زینب_س 🍃 در خط #جهاد همیشہ گمنام شدند با ذڪر حسین و زینب #آرام شدند اینان نہ فقط #مدافعان_حرم_اند امروز مدافعان #اسلام شدند #التــــــماس_شهادت_ای_شہید #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 6⃣8⃣ 🔸چیزی به #عید_غدیر نمانده بود. همه بچه های گردان در تکاپوی آماده کردن محل و دعوت ا
🌷 ⃣8⃣ 💠تنبیه رزمنده ....😢 🔸بچه های ، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج ) در منطقه رقابیه جمع شده بودند تا با گذراندن دوره های فشرده، برای والفجر مقدماتی آماده شوند . 🔹فرمانده گروهان نجف اشرف، برادر بود که موقع آموزش بسیار رفتار می کرد و مدام تذکر می داد تا بچه ها تمام حواسشان به آموزش های او باشد. 🔸اما این حرفها به خرج محمد علی آزادی نمی رفت که روحیه داشت و یک جا نمی گرفت . 🔹عاقبت فرمانده گروهان به آمد و از سیاست تنبیه😱 علیه محمد علی استفاده کرد. پس محمد علی را از صف خارج کرد و چند دقیقه ای بفکر فرو رفت. 🔸در اطراف ما چند راس گاو و گوسفند قرار داشت. ناگهان چهره فرمانده از که کرده بود خندان شد و با جدیت به محمد علی گفت : باید سریع بدوی و دستت را به آن 🐄 خال خالی بزنی و برگردی ! 🔹محمد علی هم بدون هیچ چون و چرایی شروع به 🏃🏃 به سمت گاوها کرد. گاوها از دیدن محمد علی که با سرعت به طرف آنها می رفت، شدند و رو به سمت دیگری در بیابان رم کردند. 🔸محمد علی که گل کرده بود، مصمم برای اجرای دستور فرمانده با سرعت بیشتری پشت سر گاوها می دوید. حالا گاوها 🐄🐂🐃 بدو .... محمد علی 🏃 بدو ... 😂😂 🔹بچه ها هر چه سعی کردند جلوی فرمانده با صدای بلند نخندند، نشد که نشد.آنها در حالی که دل خود را گرفته بودند، صدای خنده شان به هوا رفته بود😅😎 😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیدی که بعد از #شهادت هم هوای فرزندانش را دارد #شهید_محمد_یزدی_علی_آبادی🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shah
8⃣1⃣4⃣ 🌷 💠 که بعد از هم هوای فرزندانش را دارد 🌷چند سالی از می گذشت. پسر بزرگم "مرتضی" به سن مدرسه🎒 رسیده بود. یک روز وقتی از برگشت، در حالی که اشک می ریخت😭 از من تقاضای کرد. 🌷مقداری خُرد به او دادم . آنها را پس زد، اسکناس💵 می خواست. در خانه اسکناس نداشتم🚫 تا ساکتش کنم . آنقدر نوازشش کردم و قربان صدقه اش رفتم تا شد و خوابید😴. 🌷کنارش دراز کشیدم، کم کم سنگین شد و به خواب رفتم. در عالم خواب به من گفت :«فاطمه علت گریه ی مرتضی چیست⁉️» 🌷گفتم :« اسکناس می خواهد، در حال حاضر در خانه🏡 اسکناس ندارم تا به او بدهم.» گفت :« به برو ، داخل پارچی که به مرتضی جایزه🎁 داده اند، چند اسکناس تومانی است; بردار و به او بده. » 🌷از خواب بیدار شدم، به انباری رفتم. داخل را نگاه کردم، چند اسکناس💵 در آن بود. آنها را برداشتم و به دادم. 🌷هر دو خندیدیم😄، او از سرِ شوق و من از سرِ ; شکرِ حضور مردی که در نبود فیزیکش، باز هم هوای من و را دارد👌 . راوی: 📚برگرفته از کتاب: ره یافتگان کوی یار در ۱۳۳۹/۰۱/۱۵ در روستای علی آباد علیاء از توابع شهرستان زرند به دنیا آمد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ در عملیات به درجه رفیع نائل آمد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#پنجشنبه است یک شیشه گلاب بردار و یک جعبه خرما... اصلا بےخیال اینها‼️ فقط یک #دل💔 بردار حالا قطب نمای #دلت را رها کن تا آهسته آهسته #آرام بگیرد آری! #شڪ نکن! اینجا همان #ساحل امن طوفان زده های کشتی شکسته است... #اینجامزارشهداست🌹 #به_عید_دیدنی_شهدا_برویم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#باورش سخت بود،  برای همه؛ همین دو ماه قبل بود که #بهشتی و 72 تای دیگر... برای خیلی ها انگار همه چیز به #پایان رسیده بود. فقط قلب #آرام امام بود که همه را آرام کرد آرام آرام وقتي فرمود: «رجایی و باهنر اگر نیستند #خدا که هست» 🌷 سالروز آسمانی شدن شهیدان #رجایی و #باهنر و یاران باوفایشان گرامی باد. 🍃🌹🍃🌹  @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیـد ڪه شوے🕊 یڪبار شهیـد میشوے🕊 مـادرشهیـد ڪه باشے صد بار💔 و مـادر شهیـد #مفقودالاثر ڪه باشے #هر
  🌺سرسبزترین بهار جاوید 🌸🍃 🔅اى سبزترین🍃 بهار جاوید 🔅اى نشان بى نشانها! 🔅اى آیینه نور✨! 🔅اى راز سر به مهر! 🔅اى ! 🌾تو آن روز و امروز... باور نمیکنم🗯 که با آن همه خروش در خاک خفته اى! 🌾اى که حضور دریایى🌊 تو در آسمانها جاریتر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش 👊 لرزه بر اندام دشمنان می افکند.  🌾ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم🌪 و تو چه ، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته اى. 🌾چه زیباست قاب عکس خالی ات بر دیوار قلبمانـ❤️. هنوز در صفحه صفحه تاریخ🗓، تفسیر حدیث ات را مى نویسند📝 و چه زیباست شعر دلتنگى هامان.   🌾هنوز کوچه ها در ترنم گامهاى سبز تواند. آسمان تاریک🌚 شهر در التماس تابش چشمهاى👀 توست. 🌾اى نور✨! چگونه در عمق دلواپسى هامان تابش ات را به بخشیدى. اى تفسیر سرمستى و اى نغمه شوریدگى! 🌾نزدیک است پرنده قلبمـ🕊 در کنج تنهایى جان سپارد.گوش کن🎧! ثانیه ها ⏱به امید در تپش اند. 🌾دل من تفسیر کتابنامه📚 انتظارت را تا انتهاى جاده هاى بى کسى از بر کرده است، تا شاید روزى را مثل آغاز بهار.  ♨️باز هم مى گویم که دلمـ❤️ توست. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برای حفظ حرم، سینه را #سپر_کردند شبیه عابس و حرّ و وهب #شهید_شدند...🌷 🌷شهید مدافع حرم #شهید_وحید_ن
ڪاری ڪن اے شهید‌🌷 بعضے وقتـ ها نمیـدانم در گـرد و غبار #گنـاه این دنیـا چه ڪنم مـرا جدا ڪن از زمیـن #دستم را بگیـر میخواهم در دنیاے تو #آرام بگیرم #شهید_وحید_نومی_گلزار🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ مولای من  یک #جمعه می آید سرانجام دل های مردم بعد از آن می گیرد #آرام از شنبه دارم #لحظه ها را می شمارم این #جمعه را ای کاش برگردی بهارم... 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❃ ڪارے ڪن اے #شـ‌هید بعضے وقـت ها نمیدانم در #گردوغبار این دنیـا چه ڪنم مرا #جدا ڪن از زمین دستـم را بگیر میخواهم در دنیاے تـو #آرام بگیرم... #شهدا_گاهی_نگاهی #شهید_ابراهیم_هادی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
من اینجا در قصه ی #دنیا درمیان به اصطلاح امروزی ها.. درحال غرق در ظلمات..😓 کاری بکن ای #شهـــــید بعضی وقت ها نمی دانم در گرد و غبار #گناه این دنیا با که می توان از بی قراری ها گفت؟! مرا جدا کن، از اهل زمینـــــ😔 دستانم را بگیر..می خواهم در دنیای آرامِ تو #آرام بگیرم!😞 عاجزانه خواهش میکنم: لایق آرامشــــــــــم بـــــدان.. آرامشی از جنس و عطر #شهادت در رکاب امام زمان(عج) @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣1⃣1⃣ به یاد #شهید_حسن_عشوری🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣9⃣7⃣ 🌷 به روایت مادر شهید: 🍃🌹من مادر هستم اما خودم را این عنوان نمی‌دانم😔 چون همیشه معتقد بودم ایشان ۵۰ سال از من بزرگتر بود؛  ✓ولایت، ✓امامت و ✓حضرت زهرا (س) بود. 🍃🌹ایشان خواهر من، مادر من، پدر من و برادر من بود☺️ و در واقع من شده بود و هر حرفی برایش می‌گفتم با یک آیه قرآن📖 یا یک حدیث دلمـ❤️ را می‌کرد. همه خوبی‌ها در ایشان جمع بود. 🍃🌹مدتی بود که می‌گفت می‌خواهم به بروم اما به ایشان گفتم من دارم و اگر تو بروی سوریه به خانم حضرت زینب (س) سفارش کرده‌ام که راهت ندهند🚫 و ای کاش هیچ‌ وقت این حرف را به او نمی‌زدم😔. 🍃🌹بعد از این حرف با مکثی کوتاه نگاهم کرد و گفت: مادر شما حسین حسین سر می‌دهی ولی در کم می‌آوری؛ به عمل باید حسینی بود نه به شعار❌؛ نگو پسر من یک دانه است مگر امام حسین (ع) یکدانه نبود⁉️ که با این حرفش ساکت شدم. 🍃🌹نیمه‌های شب صدای گریه‌هایش😭 از اتاقش شنیده می‌شد؛ به او می‌گفتم پسر مگر از خدا چه می‌خواهی که اینطوری می‌کنی⁉️ که جواب می‌داد شما تا دعاهای من به اجابت برسد و من هم از خدا می‌خواستم هرچه که خیر در دنیا و آخرت است به همه جوانان و به ایشان بدهد.و در آخر به همیشگی اش یعنی 🌷 در راه حق رسید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
امین ابهـت و #غـرور خاصے داشت و واقعاً هر ڪس بیرون از خانه او را مےدید، تصور مے‌‌ڪرد آدم بسیار #جدی
2⃣0⃣8⃣ 🌷 💠یاد امین 🔰تا وقتی امین بود، به محض اینکه ناراحت می‌شدم کنارم می آمد👥 و آرام‌ می‌کرد. حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از ناراحتی و بی‌تابی زیاد ناگهان می‌شوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد😍. من آدمی نیستم که به آرام شوم. 🔰بعضی از پیامک‌هایش📩 را حتی همان زمان و محرمیت برای خودم یادداشت می‌کردم📝. حرف‌هایش برایم شیرین و جالب بود. یادم می‌آید پیامک برایش فرستادم که می‌گفت: مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می‌روند یک ماه که می‌‌گذرد عوض می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می‌شوند که از زمین بلند نشود😄! 🔰به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند⁉️» گفت: «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی و من جلوی همه خم شدم و دست‌هایت را متوجه می‌شوی که من مثل آنها نیستم❌...» 🔰خیلی احساساتی و بود. با خودم فکر می‌کردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست👌! از همنشینی با چنین مردی لذت می‌بردم☺️. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ببینید 📽 فیلم شهید حسین معز غلامی در منطقه عملیاتی حلب ⚘ #نسخه_باکیفیت 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷❣🌷❣🌷❣🌷❣🌷 🌾هر #پنجشنبه عصر زیارت شهدای بهشت زهرا🌷 (س) را فراموش نمیکرد🚫 هر هفته خیراتی میخرید و اکثرا سر مزار #شهیدکامران پخش میکرد. 🌾به زیارت قبور شهدای #مدافع_حرم میرفت و آرام آرام اشک میریخت😭 دوستانش میگفتند آب میشود وقتی میبیند #رفقا_رفته_اند و خودش مانده ... 🌾چند لحظه که از او غافل میشدیم میدیدیم گوشه ای #آرام آرام راه میرود و به پهنای صورت اشک میریزد😭 با هرکدام از #شهدا سخنی برای گفتن داشت. #شهید_حسین‌_معزغلامی 🌷 🔸بسی گفتیم و گفتند از #شهیدان 🔸 #شهیدان را شهیدان🌷 میشناسند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتم: #دنیا رو بدون تو نمی خوام. 😢 گفت: #مامان ازمن دل بکَن. #آخرتت رو آباد مۍڪنم. گفتم: از این
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، #برگه_دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید #لبخندی زد و گفت: «ای کلک😏. فکرشو می کردی #مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد 🙂و به #امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟🙏» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر #اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون📚. الآن مملکت ما به آدم های #تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالاها هست.» چهره سید مصطفی #جدی و لحنش جدی تر شد☝️. نگاهی به چشمان #آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من #عوض بشم... هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین #آدم باشم.»👌 #جوانترین_شهید_مدافع_حرم #شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷 #نخبه_مهندسی_مکانیک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد👊، وطنی باشد یا غیروطنی. شهید نوروزی صدها کیلومتر
محمدهادی 20 روزه بود🍼 که #گریه عجیبی می‌کرد...😭 آن موقع در تهران تنها بودیم، خانواده‌ام نزدیک‌ام نبودند...😥🍃 زنگ زدم که آقامهدی بچه دارد #عجیب گریه می‌کند.... از وقتی که به دنیا آمده بود #آرام بود و اصلاً گریه نمی‌کرد.☺️ به من گفتند گوشی را روی آیفون بگذار تا صدای‌اش کنم🙂 و بچه پس از شنیدن صدای پدرش در آغوش‌ام #خوابید☺️😴 بدون اینکه شیری بخورد یا لازم باشد تکان‌اش بدهم.🍃 #شهید_مهدی_نوروزی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید علی الهادی در ۱۶ سالگی به عنوان #مدافع_حرم راهی سوریه شد و در ۱۷ سالگی به #شهادت رسید. دوستان
5⃣4⃣9⃣ 🌷 💠حیف آن چشم‌ها 🔰علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان به جبهه سوریه اعزام شد. بعد‌ها شنیدم که آنجا بیشتر کار‌های انجام می‌داد تا پرستاری و بهیاری. 🔰عکس‌هایی هم که از ایشان منتشر شد نشان می‌داد یک نیروی رزمی است. نمی‌دانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی شده است. 🔰گویا داخل آمبولانس نظامی و در حین عملیات بوده که تکفیری‌ها را می‌زنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در به شهادت می‌رسد. 🔰وقتی پیکرش به برگشت، من بیروت بودم. خود سید حسن نصرالله در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود کرد. 🔰همه جا پخش شده بود که پیکر شهید مدافع حرم حزب‌الله برگشته و مردم با افکار و عقاید مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون کار می‌کردیم رفتیم برای عکاسی. 🔰گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچه‌ها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم. چهره‌اش طوری بود که انگار به خواب رفته است. حیف آن که بسته بود. علی شهید شده بود. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📝 💢دیشب حال خوشی نداشتم😞 گذرم افتاد به ♦️از خیابان شهدا🌷 آرام آرام در حال گذر بودم. خیابان هر قدمش ایی داشت 🌾اولین کوچه به نام محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین😌نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی⁉️⁉️ جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم😔 🌾 دومین کوچه شهید پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی💖 رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد👤 صدایم زد! گفت: سفارشم بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا... چه کردی⁉️ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم😔 🌾 به سومین کوچه رسیدم! شهید به صدایی ملایم💥اما محکم مرا خواند! گفت: البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد⁉️ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد😢 سر به گریبان؛ گذشتم. 🌾 چهارمین کوچه! شهید آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی⁉️ برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ⁉️ همچنان که دستانم در دستان بود! از او جدا شدم💕 و حرفی برای گفتن نداشتم. 🌾 پنجمین کوچه و شهید صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله😭 در درگاه پروردگار را متوجه اش نکردم🚫 شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم😔 🌾 ششمین کوچه و شهید هیبت خاصی داشت. مشغول بود! مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل💝 کم آوردم...گذشتم... 🌾 هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله شهید انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر⚠️ لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم😔 🌾 هشتمین کوچه؛ رسیدم به انگار شهید پازوکی هم کنارش👥 بود! پرونده های را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا📜 بودند شهید محمودوند پرونده شان را به می سپرد! برای ارسال نزد 😢 🌾پرونده های باقیمانده روی زمین🗞 دیدم وساطت میکردند، برایشان. هم بود!😭 وساطت فایده نداشت❌ ⇜از حرف ⇜تا ! فاصله زیاد بود. دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم...خودم دیدم که با حالم چه کردم!😭😭 تمام شد...تمام⛔️ از کوچه پس کوچه های دنیا! ، نمی توان گذشت❌ ❣ 😔 همه را صدا میزنند 💥اما هرکسی نمیشنود🚫 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سخنان #سید_حسن_نصرالله درباره شخصیت #شهید_جهاد_مغنیه: " فرزند حاج عماد جوان بود و هیچکس #مجبورش نکر
✍خواهر شهید: ❣دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه #بابا شده بود، خون ها را شسته بودن ولی جای زخم ها و پارگی ها بود جای کبودی ها، خون مردگی ها. ❣ #تصاویر شهادت بابا و جهاد #یکی شده بود و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمیتوانم #تحمل کنم. ❣باز مادر، من و مصطفی را #آرام کرد، صورت جهاد را بوسید و گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر حسین(ع )نرسیده. 😭 #شهید_جهاد_مغنیه🌷 #سالگرد_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پدر یعنی درمیان صد هزاران #مثنوی.. بوی یک تک بیت ناگه مست و #مدهوشم کند.. 🌹محمدجان نازدانه #شهید
‌ 🔷️تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن. میگفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم #آرام نمیشوم. 🔸برای پسرش دلتنگی میکرد و هر بار تماس میگرفت میپرسید سید محمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟! ‌ 🔹اما با تمام #دلبستگی هایش خداحافظی کرد. داوطلب شد و رفت. به دوستش گفت میدانم اینبار دیگر شهید میشوم. در خواب دیدم که از اسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه میکنم. زن و فرزندم را به خدا میسپارم... ‌ #شهید_سید_رضا_طاهر #شهید_مدافع_حرم 🗓سالروز قمری شهادت ۱۳ دلیرمرد مازندران در روز #عید_مبعث 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢عاشق #مادرش_فاطمه زهرا بود. اسمی از حضرت فاطمه(س) می آمد خیلی #ناراحت و بی تابی💓 میکردند.. 💢عین ما
1⃣5⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰مصطفی در دوران ابتدایی وارد باشگاه شد و از همان دوران اولیه باشگاه، مقام قهرمانی استان را کسب کرد و حتی در هنگام تمرین برادر کوچک👦 خود را نیز به باشگاه می‌برد تا از تماشا کردن تمرین، انگیزه‌ای پیدا کند. 🔰 از دوران دوم ابتدایی شروع به خواندن کرد و نماز را به برادرانش یاد می‌داد و هنگام اذان🔊 در خانه نماز جماعت👥 برگزار می‌کرد. فوق‌دیپلم📃 خود را از دانشگاه ، کارشناسی را در دانشگاه یزد و کارشناسی‌ارشد در رشته مهندسی برق💡 را نیز در شهر ساری اخذ کرد. 🔰مصطفی در کنار تحصیل، خود را هم ادامه داد و در اواخر تحصیلاتش در دانشگاه در کنار برادر کوچک‌تر👥 خود، به ورزش روی آورد و دیری نپایید که مقام‌های استانی و کشوری🇮🇷 را در این رشته کسب کرد و پس از ، به‌عنوان ورزش جودو انتخاب شد. 🔰این شهید مدافع حرم در آذر سال ۹۱ ازدواج 💍کرد ولی هنوز استخدامش در مشخص نشده بود. وی برای تأمین روزی💵 نزد دایی خود در یک مرغ‌فروشی🍗 در بازار روز مشغول به‌کار شد و با توجه به اینکه بسیار و مودب بود، بازاریان و کسبه علاقه خاصی💞 به وی پیدا کردند. 🔰در دی ماه ۹۱ در مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به سخت و طاقت‌فرسای😪 کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد🚌 و مأموریت وی نیز رفتن به بود. 🔰وی به‌عنوان نیروی که مهارت خاصی در زدن آر‌پی‌جی💥 داشت برای دفاع از اسلام وحرم (س) راهی سوریه شد و پس از ۲۷ روز در🗓 تاریخ ۱۶ آذر ۹۴ در یک عملیات سنگین در شهر پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دست‌نشانده استکباری داعش👹 به رسید🕊 🔰پیکر شهید مصطفی شیخ‌الاسلامی⚰ در تاریخ ۹۴/۹/۱۹، بر روی دستان مردم تشییع و در گلزار شهدای🌷 مزار این شهر به خاک سپرده شد. امیر حافظ فرند شهید مدافع حرم، ۵۷ روز از شهادت🌷 پدر متولد شد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh