eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🌷یاد بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان داد و گفت: مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !! 🌷یاد بخیر که پول به دیگر نیروها میداد و میگفت: وام است و وقتی میگفتند قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند. 🌷یاد بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که: دیدم صورتشو پوشونده و رو به دوش کشیده که معلوله، شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا میبره !! 🌷یاد بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش توی دهانش گذاشت که کامش از به هم نچسبه !! 🌷یاد بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🌷آره یاد به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر میکنیم فقط واسه باشه و هر چیزی رو به دید خودمون نکنیم !! 💎برای رد شدن از باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن، زیاد بود. قرعه انداختند، افتاد بنام یک !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ... 💎همه تودلشون گفتند : عجب سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ... جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار تو دل همه شد ...!! 💎بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟ گفت: نه شما برید من باید بدن رو ببرم برای آخه مادرش منتظره ... 🔴درود بر شهامت و غیرت آنان !! 🍃شادی روحشان صلوات.... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پیشنهاد_مطالعه_کتاب👆 یادت باشد عبارت رمزی #علاقه شهید به همسرش... با خط به خط این خاطرات زندگی کرد
5⃣9⃣5⃣ 🌷 💠برشی از کتاب شرح زندگی عاشقانه 🌷 🔹پدرم گفت: چون تعداد ها خيلي زياده ولي ظرفيت ها محدود، براي همين قرعه كشي ميكنن كه هر سري يه تعدادي اعزام بشن، دوره اول حميد اسمش در قرعه كشي در نيامد و ١٦ مهر اولين دوره به اعزام شدند؛ 🔸حميد ميگفت پادگان يك حالت غمي به خودش گرفته است، خيلي شده بود، خواندن هايش فرق كرده بود چشم هاي گواه همه چيز بود دلش نميخواست بماند، .... 🔹پدرم بعد از هاي هميشگي پدري و دختري به من گفت: امروز ليست اسامي سری دوم اعزامي به سوريه را پيش ما آوردند، من ! يك جوري بهش اطلاع بده كه نشه؛ 🔸وقتي حميد ماجرا را شنيد خيلي ناراحت شد، گفت نبايد اين كار رو ميكرد، من خيلي دوست دارم برم سوريه.... 🔹آن شب به چشم حميد نيامد ميدانستم اين سري بماند ميكند... كلي با پدر و مادرم صحبت كردم از پدرم خواستم اسم حميد را به ليست برگرداند، پدرم گفت: دخترم اين خط اين نشون، حميد بره ميشه، مطمئن باش! ✍راوی: همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣3⃣6⃣ 🍃🌹بچه ی مشهد ... فرزند دوم خانواده بود، متولد شهریور ٦۳ ... شوخ و مهربان و ... در پدرش کار می‌کرد ... 🍃🌹دوستانش می‌گفتند: حدود چند ماه تلاش کرده بود تا مسئولان لشکر (که مخصوص رزمندگان افغانی است) قبول کنند و اعزامش کنند ... 🍃🌹همان روزهای اول، او را مسئول تک تیراندازها کردند ... (دوستش) می‌گفت: خیلی برای بچه هایش کار می‌کرد، مثل بود برایشان، صبح تا شب می‌کرد به بچه‌ها .... 🍃🌹فرودین ۹۳ اعزام شدبه سوریه (حلب) و ۲۲ روز بعد هم ... شدند ساختمان ۳ را که سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند... حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ... 🍃🌹حسن گفت : ۸ نفریم، اسم عملیات هم باشد (ع) ... همه با فریاد یاعلی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) ریختند داخل ساختمان و را شروع کردند 🍃🌹دشمن با زبان می‌پرسید شما که هستید ؟؟ حسن فریاد می زد: (علیه السلام) ... نحن ابناء فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) ... 🍃🌹خیلی جنگید و ... وقتی رفت تا نارنجکها را بیندازد سمت دشمن، خورد ... فردایش هم دربیمارستان پرکشید ...🕊️ و زنـده شد ... 🌷وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ...🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یادت #ای_دوست بخیر نازنینم خوبی⁉️ خبری نیست ز #تو دل من میخواهد، که بدانی #بی_تو دل منـ❤️ اندازه ی
5⃣2⃣8⃣ 🌷 🔸شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی 🔹زمان شهادت: 1394/08/16 🔸مکان شهادت: سوریه ؛ حلب 🔹به روایت همرزمش 🔰محمد حسین بود،واقعا غیر از این چیزی نمی تونم در موردش بگم.چون کارهایی که انجام می داد رو جز با عشق نمیشه توجیه کرد🚫همیشه وقتی همه ی ما کم می آوردیم اون بود✊ 🔰خیلی از شبها🌙 که بعضی از یگان ها آمادگی کردن نداشتند محمد حسین و یگان تحت امرش می شدند و نمی گذاشتند کار روی زمین بمونه❌.خیلی وقتها چندین شب پشت سر هم عملیات ها بود✌️. 🔰علاقه عجیبی به و کودک نوزادش👶 داشت،واقعا وقتی با بچه اش بازی می کرد من حسودیم می شد از اینکه انقدر بچه اش رو داره.قبل از حدود دو ماهی می شد که خانواده اش رو ندیده بود😔 🔰به زور و با از خط کشیدمش عقب و گفتم برو خانوادت رو ببین،اول چیزی نمی گفت🚫،ولی بعد از اصرار زیاد من گفت: حاجی من دیگه از خانواده ام دل کندم💕، دوباره وابستشون💞 بشم. 🔰واقعا هم از دنیـ🌍ـا و همه تعلقاتش دل کنده بود، دفعه ای بود که دیدمش،بعد از اون رفت و 😔. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهادت❤️ حکایت عاشقانه آنانے است🌷 ڪہ دانستند دنیا جاے #ماندن نیست باید #پرواز کرد تاخدا🕊 #شهیدمدافع
8⃣5⃣9⃣ 🌷 ✍ به روایت دوست شهید 🔰شهید آقاعبداللهی صدای داشت و حرفی که می‌زد به دل همه می‌نشست، می‌توانم بگویم تنها صدایی که دلم برای شنیدنش شده و دوست دارم هرطور که می‌شود یک بار دیگر آن را بشنوم همین صدای شهید آقاعبداللهی است. 🔰او بسیار بود و هرگز عصبانیت او را ندیدم، اهل دل‌خور شدن و از کسی نبود. بسیار دوستدار بود و می‌شد این را از صحبت‌ها و رفتارش فهمید. 🔰او بسیار پایبند اعتقادات و بود و با توجه به سن کمش با شجاعتی که داشت همواره در اتفاقات مختلف حضور بود. 🔰در ساله ۱۳۸۸ او را در بین بسیجیان دیدم و پرسیدم علی اینجا چه می‌کنی؟ نترسیدی که کشته شوی؟ پاسخ داد من فقط به خاطر آقا آمدم و هرگز از موضع خود نمی‌آیم و دست از انقلاب نمیکشم. 🔰حدود ۱۰ روز قبل از اعزامش به سوریه او را دیدم و گفت قصد رفتن به را دارم، گفتم می‌روی تا شوی؟ گفت نه مدافع حرم نمی‌شوم می‌روم تا شوم. گفتم پس فرزندت چه می‌شود؟ گفت خداوند بزرگ است. با توجه به اینکه پیکر علی بازنگشت من حس می‌کنم واقعاً او شده است. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹سال 1367 بود که #محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد. او در #شب_جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه🏴 به
6⃣1⃣0⃣1⃣ 🌷 💠هادی عشق منه 🔰اوائل فروردین 1386📆 بود و مثلا به عنوان نیروی یا به‌اصطلاح ، در پادگان دوکوهه مستقر بودیم. در جمع‌مان👥 شخصی داشتیم به نام م.ع👤 که از نیروهای واحد فرهنگی 27 محمد رسول‌الله(ص) بود و با وجود قد و قواره کوتاهی که داشت، مدام احساس گرسنگی می‌کرد و سیرمونی نداشت. 🔰 هم تازه به جمع‌مان اضافه شده بود.  یک روز، بعد از خوردن ناهار🍜، م.ع شروع به گلایه کرد که "غذا بوده و من سیر نشدم🚫 و ..." 🔰هادی بدون سر و صدا از اتاق بیرون رفت🚪 و بعد از چند دقیقه⏱ با چند یکبار مصرف به جمع ما برگشت و ظرف‌های غذا🍲 را گذاشت وسط و گفت: . 🔰م.ع همین که چشمش به غذاها افتاد😍 کنترلش را از دست داد و به سمت حمله کرد و مشغول خوردن شد. در حالی که با ولع پشت سر هم را به طرف دهانش می‌برد، مدام تکرار می‌کرد: " ".😅 🔰از آن روز به بعد، ما هم را "هادی عشقـ❤️ من" صدا می زدیم. حدود بعد، در حالی خبر پرواز🕊 هادی را شنیدم که هفت سال بود از او خبر نداشتم😔 راوی: علی اصغر بهمن نیا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh  
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢عاشق #مادرش_فاطمه زهرا بود. اسمی از حضرت فاطمه(س) می آمد خیلی #ناراحت و بی تابی💓 میکردند.. 💢عین ما
1⃣5⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰مصطفی در دوران ابتدایی وارد باشگاه شد و از همان دوران اولیه باشگاه، مقام قهرمانی استان را کسب کرد و حتی در هنگام تمرین برادر کوچک👦 خود را نیز به باشگاه می‌برد تا از تماشا کردن تمرین، انگیزه‌ای پیدا کند. 🔰 از دوران دوم ابتدایی شروع به خواندن کرد و نماز را به برادرانش یاد می‌داد و هنگام اذان🔊 در خانه نماز جماعت👥 برگزار می‌کرد. فوق‌دیپلم📃 خود را از دانشگاه ، کارشناسی را در دانشگاه یزد و کارشناسی‌ارشد در رشته مهندسی برق💡 را نیز در شهر ساری اخذ کرد. 🔰مصطفی در کنار تحصیل، خود را هم ادامه داد و در اواخر تحصیلاتش در دانشگاه در کنار برادر کوچک‌تر👥 خود، به ورزش روی آورد و دیری نپایید که مقام‌های استانی و کشوری🇮🇷 را در این رشته کسب کرد و پس از ، به‌عنوان ورزش جودو انتخاب شد. 🔰این شهید مدافع حرم در آذر سال ۹۱ ازدواج 💍کرد ولی هنوز استخدامش در مشخص نشده بود. وی برای تأمین روزی💵 نزد دایی خود در یک مرغ‌فروشی🍗 در بازار روز مشغول به‌کار شد و با توجه به اینکه بسیار و مودب بود، بازاریان و کسبه علاقه خاصی💞 به وی پیدا کردند. 🔰در دی ماه ۹۱ در مشغول به خدمت شد و در همان ابتدا به سخت و طاقت‌فرسای😪 کرمانشاه رفت و پس از مدتی نیز به ارومیه اعزام شد🚌 و مأموریت وی نیز رفتن به بود. 🔰وی به‌عنوان نیروی که مهارت خاصی در زدن آر‌پی‌جی💥 داشت برای دفاع از اسلام وحرم (س) راهی سوریه شد و پس از ۲۷ روز در🗓 تاریخ ۱۶ آذر ۹۴ در یک عملیات سنگین در شهر پس از چند شلیک موفق و به هلاکت رساندن نیروهای دشمن، توسط نیروهای دست‌نشانده استکباری داعش👹 به رسید🕊 🔰پیکر شهید مصطفی شیخ‌الاسلامی⚰ در تاریخ ۹۴/۹/۱۹، بر روی دستان مردم تشییع و در گلزار شهدای🌷 مزار این شهر به خاک سپرده شد. امیر حافظ فرند شهید مدافع حرم، ۵۷ روز از شهادت🌷 پدر متولد شد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیتنامه📜 🔰اینجانب مصطفی شیخ الاسلامی فرزند و #سرباز کوچک حضرت #زینب وظیفه خود دیدم که به کسانی که
مصطفی به‌عنوان نیروی #داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آر‌پی‌جی💥» داشت برای #دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب(س) راهی #سوریه شد و پس از 27 روز در تاریخ📆 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر #حلب پس از چند شلیک💥 موفق و به هلاکت‌رساندن نیروهای #دشمن، توسط نیروهای دست‌نشانده استکباری داعش👹 به #شهادت رسید. #شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی #شهید_مدافع_حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید:  🔸محمدرضا فوق‌العاده👌 از خودش مراقبت می‌کرد، #ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند ن
🔰خستگی‌ناپذیر 🔸دوکوهه مسئول پیشتیبانی بود و کارش سخت و #پرتحرک بود از هشت صبح⏰ تا هشت شب #خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم #بازدید گردان تخریب بود 🔹که باید با #زائران خواهر همراهی می‌کردیم و پای ثابت این کار او و یکی از دوستان👥 بودند تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو📻 🔸 #دوکوهه باید پست می‌دادیم هیچ‌وقت نمی‌نالید❌ و با عشق #علاقه کار می‌کرد خلوص نیت در عملش بود👌 و خستگی نداشت. همیشه برای انجام کارها #داوطلب بود بنیه قوی💪 و بدن سالمی داشت. که او را سرحال نگه‌ می‌داشت تا #وظیفه_خادمی‌اش را به نحو مطلوبی انجام دهد❤️ #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_اسماعیل_زاهدپور 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰شهید اسماعیل  فرزند رجب ۳۰ شهریور📆 سال۱۳۵۰ در شهرستان دیده به جهان گشود. وی دارای دو فرزند👥 به نامهای "علی و ارمیا" است. 🔰ایشان نیروی بازنشسته تیپ یکم نینوا استان گلستان بود و از تکاوران یگان ، تیپ مردم پایه نینوا گلستان و از مربیان👨‍🏫 پاراگلایدر و چتربازی بودند.  🔰این شهید🌷 بزرگوار پس از سالهای متمادی خدمت صادقانه💖 در سپاه چند سال پیش شدند. او همیشه دل نگران جا ماندن ازقافله ی بود .این شهید عزیز از ۱۳ سالگی درجبهه های حق علیه باطل شرکت داشتند✌️ 🔰سالها هم درمناطق غرب کشور🇮🇷 مشغول از حریم کشور بودن. اسماعیل در اوایل جوانی با دختر یکی از اقوام به صورت سنتی ازدواج💍 میکند. در چندسال اخیرگویا گمشده ای داشت گمشده اش بود بخاطر دوری ازفرهنگ شهیدوشهادت🌷 غمگین بود😔 به همین خاطرمراسم را ازدست نمیداد. 🔰او به مدت یک ماه🗓 به صورت در سوریه به مبارزه با تکفیری👹 های داعشی ملعون مشغول بود که در ۱۱ آبان ماه ۹۴ مصادف با  حسینی* بدست مزدوران سعودی وداعش در شهر حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یادآور پرچم فتحی‌ است که با پیراهن خونین حسین❣ در کربلا برافراشته شد و امروز به پاسداران رسید تا همیشه اولین برای فرشته شدن و پریدن باشند. ، یعنی آن که در ناگهانی از حادثه، همواره لبیک‌گوی✊ فرمان «حی علی خیر‌العمل» است؛ زیرا در مسیر عشق♥️ تنها است که ایمان را گواهی می‌دهد. و گرامی باد🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♦️حاج اصغر در عجیب بود. چه در تدارکات که برای مثال وسط بیابان بی آب و علف🏜 و در نقطه صفر عملیات به ۲۵۰۰ نفر از مردم سوری مرغ اسپایسی و هندوانه‌🍉 خنک و دمنوش می‌داد. و چه در عملیات که همیشه خودش بود. ♦️مثلا جایی در جنگ گره خورده بود. چند یگان رفته و موفق نشده بودند😢 حالا یگان می‌خواست عمل کند💪 ♦️هیچ کدام از نیروها عمل نمی‌کردند🚷 تا این که حاج اصغر در یک خودرو را باز کرد، راننده را کشید پایین و نشست پشت فرمان و به تاخت رفت تا مرز مواضعی که باید می‌رفتیم. از آن‌جا بیسیم📞 زد: من اینجا هستم! . ✍همرزم شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺سلام عزیز دل #خواهر، حالت که خوب است، آره حتما خوب است انقدر شوق شهادت🌷 داشتی که وقتی برایم زنگ میز
🔰تا اندکی دلش می گرفت می رفت سراغ تلفن☎️ می گفت صدای پدر و مادر یا را نشنوم آرام نمی شوم. برای پسرش دلتنگی💔 می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید توانست دوچرخه اش🚲 را رکاب بزند؟! ‌ 🔰اما با تمام دلبستگی هایش خداحافظی👋 کرد. شد و رفت. به دوستش گفت می دانم این بار دیگر می شوم. در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود❣ خودم نگاه می کنم. همسر و فرزندم را به می سپارم. ‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh