#خاطرات_شهدا 🕊
حامد جوانی که شهید شد وادی رحمت تبریز و قطعه مدافعان تا صبح⛅️ شلوغ بود ،
آن روزها هم ایام رمضان🌙 بود ،
به صادق گفتم : بیا یه نیمکت درست کنیم تا پدر و مادر حامد جوانی که میان سر مزار شهیدشون سر پا نمانند و مهمان های حامد هم بتونن بشینن.
صبح تو لشکر بودیم که دیدم زنگ📞 زد ، خودش نیمکت رو از ضایعات میله هایی که جمع کرده بود ، جوشکاری و رنگ کرده بود و صندلی حاضر بود برای انتقال و نصب در مزار شهید .... از پشتکار صادق خیلی تعجب کردم😳 ؛ گفتم صادق جان الان هوا گرمه و همه روزه ایم عصر تو خنکی هوا ببریم نصب کنیم.
عصر زنگ زدم که بریم برای نصب و در جوابم گفت : بردم تنهایی نصبش کردم
تو اون گرما خودش برده بود جاشو کنده و سیمان کاری کرده بود
و حالا قسمت این شده که مهمونای مزارش هم از نیمکتی که خودش با دست های خودش ساخته استفاده میکنند.
آخه صادق مهمون نواز بود.
رفتید وادی رحمت، روی اون نیمکت بنشینید، اونو صادق برا شما که مهمونش باشی درست کرده . .
#نقل_از_دوست_و_همرزم_شهید 🍃
#شهید_صادق_عدالت_اکبری🌷
#شهید_حامد_جوانی🌷
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💜
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#قبل_از_اسارت_شهيد_شده_بودم!!
🌷در شوش ١٥ نفر به سختی زنده مانده بودیم که عراقی ها بعضی ها را تیر خلاصی می زدند و بعضی را اسیر می گرفتند. آن لحظه ای که داشتند بلندم می کردند که همراهشان بروم، لباسم را درآوردم انداختم کنار، وقتی ما را از آنجا بردند همان شب ایران می آید و آنجا را پس می گیرد.
🌷در این چند ساعت رزمنده ای لباس من را می پوشد و در درگیری با عراقی ها بر اثر برخورد تیر به پیشانی اش شهید می شود. گویا این رزمنده شبیه من هم بوده و کسی که می آید پیکر او را به عقب ببرد، وقتی به چهره اش نگاه می کند از شباهت او با من فکر می کند که من هستم و با چیزهایی که در جیب لباسم پیدا می کند، مطمئن می شود!!
🌷من چهارم فروردین اسیر شدم و ٨ روز بعد در شهریار برایم مراسم تشییع جنازه و ختم برگزار کردند در صورتی که زنده بودم. هنوز هم من نمی دانم چه کسی لباسم را پوشیده و هنوز به درجه شهادتی که او گرفت و من نگرفتم غبطه می خورم....
راوى: آزاده سرافراز جانباز محسن فلاح
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#امداد_الهى_عجيب_در_هور...!
🌷یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمین هایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچک ترین حرکتی که از طرف بچه ها صورت می گرفت، مانند اثر رفت و آمد قایق ها و یا حرکت غواص ها که نی ها را به صدا در می آورد، دشمن پی به حرکت ما می برد.
🌷این مشکل در شب های عملیات صد برابر می شد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت می کرد.
🌷اما در شب عملیات «عاشورای ٤» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغه ها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیت ها را خنثی کردند!
🌷این امداد عجیب طوری بچه ها را دلگرم کرد که غواص ها – که در مواقع عادی آرام فین می زدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب شیرجه می رفتند!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شال_حضرت_مادر_س_برگشت....
🌷من و آقا محمد رفتیم بازار واسهیخرید. من دو تا شال خریدم. یکیش شال سبز بود. یه روز محمد به من گفت: اون شال سبزت رو میشه بدی به من؟ گفتم: آره که میشه!
🌷تو هر مأموریتی که میرفت؛ یا به سرش میبست یا
دور گردنش مینداخت. تو مأموریت آخرش همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم محمدتقی سالخورده
راوی: همسر شهید خانم سیده نرگس قاسمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
ما مشق غـم عشق
تو را خوب ننوشتيم
اماتـوبکش خٓط
به خطای همه ی ما..
#صلوات_و_سلام🌹🍃
#صبحتون_شهدایی 💐🕊
#خدایا_به_امید_تو🌹🍃
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
کانال علمداران عشق
@Shahid_Alamdar