🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃
#به روایت دوستان شهید
⏪ندیدم #سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل
بقیه زندگی ميکرد. اما هر قدمی که برميداشت برای رضای خدا بود😊.سعی ميکرد به همه کارهایش جلوهای خدایی بدهد. در همه کارهایش خداوند را ناظر ميدید😇.
🌸به این سخن امام راحل; بسیار علاقه داشت. خیلی این جمله را دوست داشت🍀. همیشه تکرار ميکرد. آنجا که فرمودند:
«عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.»
🌼مدتی بود که در گردان مسلم #نماز
جماعت نداشتیم. برای همین به همراه #سیدمجتبی برای نماز جماعت به گردان مالک ميرفتیم🙂.
🌷درآنجا حاج آقا غلامی بعد از
نمازجماعت مباحث اخلاقی را بیان می فرمودند.یک شب در حال برگشتن به گردان مسلم بودیم. #سید گفت: «از شما خواهش ميکنم هر وقت ایرادی در من دیدی، یا مشکلی داشتم، حتمًا به من بگویید.😊»
🌸پیامبرص ميفرماید: مؤمن آینه مؤمن است.🌸
#ادامه👇
🆔 @Shahid_Alamdar
🌸🌿🍃✨🌸🌿🍃✨🌸🌿
🆔 @Shahid_Alamdar
بچه ها توانستند با شلیک آرپيجي يكي از تانكها را منهدم كنند.با انفجار تانک دشمن و فریادهای #سیدمجتبی نیروها، كه روحيه گرفته بودند، به طرف پاسگاه چهارم حركت كردند. پس از درگيري كوتاهي پاسگاه فتح شد.
🌸🍃به آخرین مرحله کار نزدیک ميشدیم. حدود پانصد متري ما پاسگاه پنج قرار داشت.خودم را به #سيدمجتبي رساندم. به همراه او جلوتر از بقيه نيروها بودم. از حاشية سمت راست جاده به طرف پاسگاه پنج حركت كرديم.
🌿به دويست متري پاسگاه رسيديم. سكوت عجيبي در سه راه احساس ميشد. پاسگاه پنج درست مشرف به سه راه و بالای تپه قرار داشت. با خودم گفتم احتمالًا كسي در پاسگاه حضور ندارد.
💥شاید عراقیها با شنیدن صدای درگیری فرار کرده اند. با سرعت جلو ميرفتیم. توی همین افکار بودم که یک دفعه صدای شليك تيربار و آرپيجي از باالی تپه و داخل پاسگاه به طرف ما آغاز شد. بلافاصله تانک عراقی از روبه رو شلیک کرد.
🌸🍃همة ما زمینگیر شدیم!خودمان را از روی جاده به سطح شيبدار کنار آن پرت كرديم. در اين موقع یک دفعه صدای نالة #سیدمجتبی را شنیدم!
#سيد فریاد زد وگفت: «يا زهرا(س) و بعد آرام روی زمين نشست.»وقتي #سيد اينگونه نام #مادر را به زبان آورد معنايش اين بود كه اتفاقي برایش افتاده.
با شنيدن اين ذكر ناخودآگاه به سمتش برگشتم.
#ادامه دارد....
🆔 @Shahid_Alamdar