eitaa logo
شِیخ .
12.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
159 ویدیو
8 فایل
‌الله ‌ بانوی طلبه‌ی دهه هشتادی که شیفته‌ی کتاب و چای و نوشتن است. و او همیشه می‌نویسد‌. شبها، روزها، عصرها و همیشه! پس در این مکانِ مقدس دنبال زرق و برقهای مجازی نباش. فقط بخوان و لبخند بزن. مدیر و رزرو تبلیغات : @Oo_Parvaneh_oO
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمها خیلی راحت با دو کلمه میتونن تو رو از راهی که بهش ایمان داری به شک بندازن. اما تو بهشون بها نده. ‌
‌ دو سال پیش، برای یکی از برنامه های حوزه علمیه،‌ به عنوان مجری راهی مشهد شدم. روز آخر سفر، بدو بدو خودمو رسوندم به یکی از کتابفروشی های اطراف حرم و این کتاب رو به عنوان سوغاتی برای همسرم شیخ علی خریدم. امروز بعد از اینکه کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران رو تموم کردم؛ این کتاب رو دست گرفتم و شروع کردم به خوندن. بعد از هشت ساعت مطالعه ی با آرامش، صفحات این کتاب هم تموم شد و من با یک بغل حال خوب میخوام برم سراغ مطالعه کتاب بعدی :) به قلم خودم ادب عاشقی
‌ به برکت قطعی برق و گرمای شدید هوا و خونه نشین شدن، سرعت مطالعه‌ام امروز یکم بیشتر شده بود و نتیجه اش شد تموم کردن یک کتاب ۱۶۰ صفحه ای توی چند ساعت. ‌
صبور.mp3
زمان: حجم: 158.6K
اگه اسم کانال رو نمیذاشتم شیخ، قطعا اسمش صبور بود. درست شبیه خودم‌.
‌ هرجا کم بزاری، جبران میکنه. اگه تو فکرش نباشی، یکاری میکنه، نتونی بهش فکر نکنی حتی برای لحظه ای. بی لیاقت هم که باشی باز میخوادت. چون اون حسینِ ع ... ‌
‌ بزار پاییز بیاد. دوباره پالتو بلنده رو میپوشم. دستتو میگیرم میگم بریم. بریم هرجایی که یه گاری چسبیده به جدولِ کنار خیابون و داره لبو میفروشه. یه کاسه لبو میخریم. میشینیم رو نیمکت. همون نیمکت های یخِ رو به خیابون‌. بعد میزاریم سرما قشنگ بشینه به جونمون. دل آدم که گرم باشه ها، هیچ سوزِ سرمایی نمیتونه از پا درش بیاره. بعد دو بیت از این شعرهایی که همیشه ورد زبونمه‌ برات میخونم. بعدشم طبق معمول تا دلت بخواد غر میزنم. از زمین، از زمان، از آدمها ... بعدهم‌ شور و شوق نوشته هامو از تو چشام میخونی و میگی: پروینِ من تویی. شاعر کوچولو . منم میخندم و خیره میشم به درختا، به آدمها، به سرعت رفت و آمدهاشون. آخه پاییز وقتِ عجله کردن نیست. باید آروم نشست یه گوشه و ازش لذت برد. بعدشم میریم و تو دو تا استکان کمر باریک چای مهمونم میکنی. تو با قند میخوری و من حیفم میاد طعم قشنگ تلخی چای رو با قند مخلوط کنم. به یاد قدیما، پیاده میریم تا هرجایی که بشه. تا هرجایی که اسمش دنیاست. کاش همیشه پاییز بود. نه؟ به قلم خودم
‌ می‌خواهم چشم‌ هایم را ببندم و در حالتی‌که باد بالای‌سرم آواز می‌خواند به خواب بروم. پاییز برگ‌های زرد خود را به من هدیه دهد و من غمگینی‌خود را به‌ او.
دل ... به هر سو که رود، باز پی قافله‌ی عشق حسین است...
روزگارِ خوش. مرز مهران
‌ فقط من تک تک لحظه هارو میشمرم که زودتر سال تحصیلی جدید شروع بشه؟ یا شماهم همینجوری هستید ؟ ‌