پایانِ ماموریتِ بسیجی شهادت است .
مبارکت باشه ♥️(:
امروز هم گذشت . .
اما با شور و شوق و انگیزه به پایان رسید .
دست به دست هم دادیم و تصمیم گرفتیم به جای گوشه نشینی و غصه خوردن قدمی در راهِ انقلاب برداریم 🌿 . یکی از کلاسهامون رو کنسل کردیم و به جای اون کرسی آزاد اندیشی راه انداختیم . از دغدغه ها و تصمیماتمون گفتیم . گروه خودسازی تشکیل دادیم و قرار گذاشتیم تا در کنار هم از لحاظ معنوی و اعتقادی خودمونو رشد بدیم .
رنگِ اتحاد به خودمون گرفتیم . دستامونو گذاشتیم تو دست هم ! ما همه به خاطر آرمانهامون ، محکم تر از قبل از اعتقادامون دفاع میکنیم ... در کنارِ هم .
#تجربه_نگاشت
.
قرار بود بیایَم ، سری به دنیا بزنم وَ باز به آغوشِ یگانه خداوندگارِ هستی بازگردم . . . خلق شده بودم برایِ خلافت بر روی زمین :
وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَائِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
اما نمیدانم چه شد ... چه شد که همهی آنچه که رسالتم بود را از یاد بردم . خویشتنِ خویش را کنجِ اتاقی رها کردم و لذایذ محدود دنیایِ زمینی را به جایِ فطرت پاکم پذیرفتم . آشفتگیِ این روزهایم ، ارمغانِ وابستگی به همین دنیای پوچ و رنگین است . . کاش میتوانستم اکنون ، یک ساله باشم . کاش میتوانستم پیمانی را که پیش از تولد با خداوندگارم بسته بودم را به یاد آورم ..
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ را ، رو به روی چشمانم میگیرم و با زبانِ دل ، بارها و بارها مرورش میکنم . به راستی ، چه کَسی جز یگانه معبودِ بیهمتا برای انسان میماند ؟ چه کسی همواره با آغوشِ باز در انتظار انسانهاست؟
با خودم کلنجار میروم ، به هر سو پرسه میزنم ، به هر نوایی گوش میسپارم اما در انتها تنها مکانِ امنِ زندگانی ام ، آنجاییست که بتوانم آسوده سر بر سجده بگذارم و نالهی العفو سر بدهم ..
غایتِ آرزوهای من ، رسیدنِ به اوجِ کمالِ انسانیت و بندگی در راهِ پرودگارِ جهانیان است !.
هنگامهی تحریر : نیمهشبی در پائیز
#شهسوار
رها کن غمو رفیق *
ما بچههای امامخمینی و نوابصفوی و حاج قاسمیم . . .
ما ملتِ شهادتیم قربونت برم !
میسازیم آینده رو .
.
وقتی دغدغهی انقلاب و اسلام داشته باشی ، دیگه فرقی نمیکنه که شغل و مسئولیتت چیه . برای تبیین و روشنگری تلاش میکنی !
غیر از اینه ؟
-
امروز استادِ نحو ، سر کلاسمون حرف خیلی قشنگی زدن ، یه نصیحتِ مادرانه که بدون شک خیلی به درد این روزهامون میخوره ( البته این موعظه انقدر خفن بود که به نظرم تا آخر عمر به دردمون خواهد خورد )
استاد گفتن : سرِ سجادههاتون وقتی از خدا طلبِ علم و ثروت و خوشبختی میکنید . ظرفیت هم بخواید . صبر و بردباری و استقامت هم طلب کنید .. شبا ، نخوابید . خلوت کنید با اون بالاسری ، اشک بریزید برای اینکه بتونید شبیه حاج قاسم باشید ... از خدا طلب کنید که کمکتون کنه تا بتونید رسالت خودتون رو بشناسید .
.
#تجربه_نگاشت
کارِ فرهنگی بکنید .
جوابِ کار فرهنگیِ باطل ،
کارِ فرهنگیِ حق است 🤍
پ.ن : پیش به سویِ اتحاد