eitaa logo
شِیخ .
10.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Oo_Parvaneh_oO تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت : همیشه یک رنگ باش نزار سرد و گرم زمونه عوضت کنه .
دبستان بودم عاشق هیئت ، دودِ اسفند ، سینه‌زنی .. به گوشی‌م پیامک اومد ، بابا بود !!!!!! برام شعری ارسال کرد که بعداز گذشت این همه مدت از ذهنم پاک نشد : روز و شب گریه کنی بهر حسین بن علی شرط اول که دهد سود نماز است نماز . .
هیچ آدمی تنهایی به رشد و کمال نمیرسه ... خدا رفاقت رو خلق کرد تا در راه رسيدن بهش ، کمتر سختی بکشیم .👌🏿 یکاری که با دوستانمون شروع کردیم اینِ . یک گروهِ پنج نفره که‌ سعی داریم در کنار هم از عادت های بدمون دست بکشیم و قدم به قدم در کنار هم رشد کنیم ! ‌آدما نیاز به شوق و رقابت دارند .. هنر و علم و سیاست همه خوبند ولی ای به قربان همانی که رفاقت بلد است !📼-
شِیخ .
- شهید مهندس محمد عبدوس - خیلی قشنگ میخنده مگه نه :)♥️؟
کی فکرشو میکرد یه جوونِ امروزی که توی خفن ترین پاساژِ شهر بوتیکِ لباس داره ، شهید بشه !؟؟؟ اینجاست که میگن تو هر سن و سال و تیپ و قیافه و شغل و حرفه ای میشه تو راه حق قدم برداشت و پاداش گرفت :)
شِیخ .
مقاومت‌،ایستادگی،غربت ...
•• روزی که این کلیپ رو ادیت زدم ، مدت ها بود که از خانواده دور بودم ... معنای واژه‌ی غرب رو با پوست و گوشت و استخونم احساس می‌کردم . با کلمه به کلمه‌ی اش اشک ریختم ! خودم رو سرزنش میکردم و میگفتم : چرا من باید در امینت و آسایش و آرامش زندگی کنم و یه عده مردمِ شیعه ، یه عده جوونِ دیگه یکم اون طرف تر از من ، تو کشور خودشون آه و ناله‌ی غربت سر بدن ؟ عزمم رو جزم کردم و گفتم حالا که امینت دارم پس جوری برای اسلام کار میکنم که اون دنیا شرمنده‌ی برادرای دینی خودم نباشم . این روزها هم از خودم ناراحتم . این بود آرمانهای امام‌؟ .
حوزه‌علمیه و آن کتابخانه‌‌ی معروفش ... یکی از اساتید با انگشت اشاره کتاب ناقوس ها به صدا در می‌آیند را نشانم داد و گفت : حتما این را بخوان . من هم با کنجکاوی صفحاتش را ورق زدم و کیف پولم را برسی کردم ، وقتی مطمئن شدم به اندازه‌ی کافی پول برای پرداخت دارم ، کتاب را خریدم و خواندم ... و الحمدالله که خریدم ☁️🤍 -
داشتم کتاب میخوندم رسیدم به این جملات: مگر می‌شود کسی را که هنوز مَن دارد تایید کرد ؟ لذا بر خلاف میل باطنی‌ام تو را شکستم ...! :)
به قول مامانم یه زنِ فعالِ نه شرقی ، نه غربی باش ! غربی ها پذیرشی نسبت به جنسیت لطیف زنانشون نداشتن و میخواستن شبیه مردها باشن . شرقی ها هم پستو نشین بودن و سال‌های زندگیشون در مطبخ خونه سپری میشد .. پ.ن : حالا شما خودت فکر ‌کن ببین زنِ نه شرقی نه غربی چجور زنیه ؟
امروز هم گذشت . . اما با شور و شوق و انگیزه به پایان رسید . دست به دست هم دادیم و تصمیم گرفتیم به جای گوشه نشینی و غصه خوردن قدمی در راهِ انقلاب برداریم 🌿 . یکی از کلاسهامون رو کنسل کردیم و به جای اون کرسی آزاد اندیشی راه انداختیم . از دغدغه ها و تصمیماتمون گفتیم . گروه خودسازی تشکیل دادیم و قرار گذاشتیم تا در کنار هم از لحاظ معنوی و اعتقادی خودمونو رشد بدیم ‌. رنگِ اتحاد به خودمون گرفتیم . دستامونو گذاشتیم تو دست هم ! ما همه به خاطر آرمانهامون ، محکم تر از قبل از اعتقادامون دفاع میکنیم ... در کنارِ هم . .
امروز استادِ نحو ، سر کلاسمون حرف خیلی قشنگی زدن ، یه نصیحتِ مادرانه که بدون شک خیلی به درد این روزهامون میخوره ( البته این موعظه انقدر خفن بود که به نظرم تا آخر عمر به دردمون خواهد خورد ) استاد گفتن : سرِ سجاده‌هاتون وقتی از خدا طلبِ علم و ثروت و خوشبختی می‌کنید . ظرفیت هم بخواید . صبر و بردباری و استقامت هم طلب کنید ‌.. شبا ، نخوابید .‌ خلوت کنید با اون بالاسری ‌، اشک بریزید برای اینکه بتونید شبیه حاج قاسم باشید ... از خدا طلب کنید که کمکتون کنه تا بتونید رسالت خودتون رو بشناسید . .
بزرگواری میگفت، به بسیجی ها پول میدن که برن تو کوچه خیابون ، شهر رو پاکسازی و شعار هارو پاک کنند . . . با شنیدن این جمله از طرف مقابل ، حقیقتا تا چند دقیقه صورتم لبخند داشت . بابت این حجم از سادگیِ آدمها خنده ام میگیره .. 😂(: بنده خدا نمی‌دونست که ما بچه حزب اللهی ها ، با پول تو جیبی هامون میریم اسپری می‌خریم و رو در و دیوار شهر [ جانم فدای رهبر ] می‌نویسیم . آخه عزیز من ، اگه انقلابی بودن به پول و دلار بود که شما اولین نفر انقلابی می‌شدی ... به هر حال جبهه مقابل در مورد ما اینجوری فکر میکنه .. 😂!
امروز ، رفقای دبیرستانی برای بازدید از حوزه‌ی علمیه وارد محفل گرم و صمیمی ما شده بودند .. لحظات آخر ، می‌گفتند آدم‌های اینجا خیلی خونگرم و خاکی هستند ؛ ما بین اونها احساس غریبی نمی‌کنیم . حتی یکی از دخترای مهربونِ جمع که غیرمحجبه بود و چهره‌ی شر و شیطونی داشت با هیجان گفت : شرایط ثبت نام چیه ؟ بعد از اینکه چایی و بيسکوئيت هاشون رو خوردند ، با اساتیدِ ما حرف زدند و من موجِ عظیمی از آرامش رو توی چشم هاشون میدیدم . انقدر از رفتارِ مادرانه‌ی اساتید ، ابرازِ تعجب کردند که حد و اندازه نداشت - فکر می‌کردند حوزوی ها آدم‌های اخمو و مجادله‌گری هستند - در حالی که دقیقا برخلاف این تصویر رو دیدند . . پ.ن : چرا ما طلبه ها این دیدار های عاشقانه رو برای اطرافیانمون شرح نمیدیم !؟ خیلی‌ها منتظر نشانه‌ی نازک و ظریفی از طرف ما هستن تا حرکت کنن . حرفِ دلشون اینه : از تو به یک اشاره‌ از ما به سر دویدن :) حقیقتا رابطه‌ و احساسِ ما نسبت به مردم و رابطه و احساس مردم نسبت به ما ، دقیقا برعکس اون چیزی هست که در مجازی منتشر میشه . |