برای شیخ مسعود دیانی
هم آه را به آینه پیوند میزدی
هم درد میکشیدی و لبخند میزدی
با بهمن آمدی و در اسفند سوختی
آتش به جان بهمن و اسفند میزدی
روحت بزرگ میشد و جسمت نحیفتر
پیمانهای به تلخی سوگند میزدی
آتشفشان شرارۀ امّید میکشید
وقتی قدم کنار دماوند میزدی
هرجا که آرمان و عدالت غریب بود
رزمنده میشدی و به اروند میزدی
در دورۀ محافظهکاران و ساکتان
حرفی که عاشقان بپسندند میزدی
ای کاش پاکمان کنی و خاکمان کنی
هرشب چه حرفها به خداوند میزدی
«ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم»
این فال را چه شاد و چه خرسند میزدی
ایمان و عشق... دوستی و راستی... همین...
میگفتی و دو مرتبه لبخند میزدی
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجایند مردان بیادّعا؟
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر میکنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بیادّعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدارمردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست؟
دلیران عاشق، شهیدان مست
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نامآورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردیکشان سبوی توام
غرورم نمیخواست اینسان مرا
پریشان و سردرگریبان مرا
غرورم نمیدید این روز را
چنان نالههای جگرسوز را
غرورم برای خدا بود و عشق
پل محکمی بین ما بود و عشق
نه، این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دینفروشان دنیاپرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
چرا ره نبستید بر دشنهها؟
ندادید آبی به لب تشنهها؟
نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق
اگر داغ دین بر جبین میزنید
چرا دشنه بر پشت دین میزنید؟
خموشید و آتش به جان میزنید
زبونید و زخم زبان میزنید
کنون صبر باید بر این داغها
که پر گل شود کوچهها، باغها
شب است و سکوت است و ماه است و من...
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خدایا دلم را کجا می برند؟
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب برگزیدن، شب انتخاب
شب گام تا قلّۀ آفتاب
شب عاشقان نفس سوخته
شب چهرههای برافروخته
شب شبنم و شعله و شط و خون
شب مستی و شور عشق و جنون
شب خیزش عقدههای زمین
شب دست و پا باختن روی مین
شب خاک با خون معطّر شدن
شب تا سحر لاله پرپر شدن
شب در زمین آسمانی شدن
شب در خداوند فانی شدن
نه ناسوت بود و نه لاهوت بود
شب آتش و خون و باروت بود
شب همّت بیهماوردهاست
شب راستقامتترین مردهاست
شب دل سپردن به دریاست این
شب بیخیالی ز دنیاست این...
فلک باز قصد زمین کرده است
کسی پشت این شب کمین کرده است
اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست
خدایا نمیدانم اینجا کجاست؟
صدا میزند عشق از علقمه
بیایید با رمز یا فاطمه
شب عشق بازی، شبی پرخروش
شب چفیههای غریبی به دوش
شب وحشی ترکش و تیرهاست
و گردانی از بانگ تکبیرهاست
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
هلا ای رفیقان همسنگرم
شما دیگرید و من آن دیگرم...
شما مشعل راه آیندهاید
شما تا همیشه... شما زندهاید...
در این موج، خود را رها کردهام
دلم را به نام شما کردهام
مرا هم رهایی دهید از قفس
بگیرید از من، مرا یک نفس
اسیر غم جان و تن ماندهام
مصیبت همین است، من ماندهام
رفیق مرا بیصدا میبرند
خدایا دلم را کجا می برند؟
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
✍🏻 #عباس_شاهزیدی
🏷 #شهدا | #آرزوی_شهادت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
به رسم شهیدان
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کردهاند
سفر بر مدار خطر کردهاند
از آنها که خورشیدِ فریادشان
دمید از گلوی سحرزادشان...
حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید در هم، حصاری شگفت
از آنها که پیمانۀ «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند...
هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما...
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بیزخم مردن غم عاشق است
بیار آتش کینه نمرودوار
خلیلیم! ما را به آتش سپار...
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلّم کنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشیست هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لالههایی که در باغ ماست
خموشاند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان میکشند
تن از خاک تا لامکان میکشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلالهها را حمایت کنیم
حمایت ز گلها، گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است
✍🏻 #سیدحسن_حسینی
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
كوچهباغ آسمان
شروع قصه با يک باغ پرپر
دلی جامانده و داغی مكرّر
هوای شروه، دلتنگی، دوبیتی
هوای گریههای كنج سنگر
::
هوای كوچ با فوج پرستو
كجا اين دل كجا فوج پرستو
شكسته، خسته، پربسته دل من
سبكبال و رها فوج پرستو
::
به دلها، گرچه داغ آسمان بود
منوّر چلچراغ آسمان بود
براى سينهسرخان، كنج سنگر
مسير كوچهباغ آسمان بود
✍🏻 #سیدحبیب_نظاری
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
چارشنبهسوری
شب، شب چارشنبهسوری بود
در هر خانه آتشی روشن
شهر، کوچه به کوچهاش شده بود
به نگاه سیاوشی روشن
پدرم شمع نیمهسوزی بود
ناگهان با صدای فشفشهای
زوزۀ توپ در سرش پیچید
باز تا هفت کوچه آنورتر
ضجّههای مکرّرش پیچید
موج افتاده بود روی موج
داد میزد که در محاصرهایم
آن سوی خاکریز ناپیداست
غوطهور در میان خون شدهایم
زیر رگبار دشمن از چپ و راست
سر به دیوار بس که میکوبید
با تمام وجود حس کرده است
بارها جنگ پرمخاطره را
یا علی گفت، از زمین برخاست
رفت تا بشکند محاصره را
بچههای محلّه دورش را...
قهرمانانه دل به دریا زد
هرچه را داشت بر زمین انداخت
تا نفسهای آخرش جنگید
بعد خود را به روی مین انداخت
روی آسفالت دست و پا میزد
یافتم جسم نیمهجانش را
روی زانوی مادرم در خون
قهرمانانه سر برون آورد
باز هم در مصاف خنجر، خون
عشق با او سر جنون دارد
✍🏻 #محمد_شکریفرد
🏷 #جانبازان_اعصاب_و_روان | #چارشنبهسوری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
موشک کاغذی
موشک کاغذی بلند شد و
پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: هواپيما
بمب روی قرارگاه انداخت
پدر از روی صندلی افتاد
پا شد و گفت يا علی، افتاد
سقف با بمب اوّلی افتاد
او به بالا سرش نگاه انداخت
تانک از روی صندلی رد شد
شيشۀ عينکم ترک برداشت
يک نفر اسلحه به دستم داد
طرفم چفيه و کلاه انداخت
خاکريز از اتاق خواب گذشت
من و او سينهخيز میرفتيم
او بهجز عکس خانوادگیاش
هرچه برداشت بين راه انداخت
::
به خودم تا که آمدم ديدم
پدرم روی دستهايم بود
يک نفر دوربين به دست آمد
آخرين عکس را سياه انداخت
موشک آرام روی تخت افتاد
زنی از بين چند دست لباس
يونيفرم پلنگی او را
توی ايوان جلوی ماه انداخت
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #جانبازان_اعصاب_و_روان | #شهدای_جانباز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
عید آوردند
خبر رسیده دوباره شهید آوردند
چقدر لالۀ سرخ و سپید آوردند
کنار این همه قحطی، میان این همه غم
خبر رسیده که موج امید آوردند
پر از شکوفه شده این جهان خالی باز
که بعد از آن همه اسفند، عید آوردند
قسم به دامن پاک زنان این صحرا
قسم به عشق که نسلی جدید آوردند
اگرچه خود غزلی عاشقانه و نابند
ولی حماسه و قدرت پدید آوردند
زنان خون جگر خورده پای این بستان
که میوۀ دل خود را نوید آوردند
به رغم آن همه آفت که باغمان دیده است
چقدر خوب که نسلی شهید آوردند
✍🏻 #عاطفه_خرمی
🏷 #تشییع_شهدا | #مادران_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
چه میدیدی؟
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه میدیدی؟
شهید من! میان تیر و ترکشها چه میدیدی؟
همانجایی که میگفتی بیا احمد، بیا احمد
روایت کن که در آن صحنۀ زیبا چه میدیدی؟
نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا
بگو آن لحظهها در عالم بالا چه میدیدی؟
در آن گودال و آن صحرا، میان آتش و خونها
به غیر از صحنههای سرخ عاشورا چه میدیدی؟
چه میدیدی که رفتن را به ماندنها نمیدادی
پس از آن روزها در طالع فردا چه میدیدی؟
بگو، دیروز از آن بالا بلندیهای معبرها
از این آشفته حال و روزهای ما چه میدیدی؟
شهید من! شهید من! که همآغوش امواجی
بگو در بیکرانیهای آن دریا، چه میدیدی؟
✍🏻 #حسن_زرنقی
🏷 #شهید_مهدی_باکری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسیم رحمت آنجایی که پس زد پردۀ دنیا
بگو آن لحظهها در عالم بالا چه میدیدی؟
✍🏻 #حسن_زرنقی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
50.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | سرودی برای حلبچه
🔺 رسانه KHAMENEI.IR در سالروز بمباران شیمیایی شهر حلبچه توسط رژیم بعث در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، فیلمی از سفر استانی آیتالله خامنهای به کردستان در دوران ریاست جمهوری و اجرای سرود جمعی از دانشآموزان کُرد دربارهی بمباران شیمیایی و کشتار مردم مظلوم حلبچه را منتشر میکند.
💻 Farsi.Khamenei.ir
فرصت پرواز
چرا دیگر نمیلرزد دل من؟
چرا کم عشق میورزد دل من؟
شهیدان! شرمسارم، فکر کردم
به مشتی خاک میارزد دل من
::
نمیارزد به مشتی خاک، حتی
به مقداری خس و خاشاک حتی
دل من سنگ میمیرد مبادا
بماند چشم من نمناک حتی
::
غم خود را به مردم میفروشد
به رنگی از تبسم میفروشد
دل من، فرصت پرواز خود را
به مشتی آب و گندم میفروشد
::
دل من اهل شیون بود یا نه؟
سزاوار شکستن بود یا نه؟
به جای دل، پرستوی غریبی
میان سینۀ من بود یا نه؟
::
نگاهم کی غریب و بیوطن شد؟
دلم کی لالۀ خونین بدن شد؟
سر از آوازهایم کی بریدند؟
گلویم کی شهید بیکفن شد؟
✍🏻 #سیدحبیب_نظاری
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab