eitaa logo
شعر انقلاب
2.7هزار دنبال‌کننده
544 عکس
172 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین لبخند در نگاهت دیده‌ایم این وصف بی‌مانند را پاکی الوند را، بی‌باکی اروند را در شب خوف و خطر اعجاز تکبیرت شکست هم سکوت شهر را، هم میله‌های بند را نقش سرخ سربلندی مانده بر پیشانی‌ات بی‌گمان دست شهیدی بسته این سربند را در قدم‌های پدر شوری حماسی دیده‌ایم حال می‌بینیم گام‌ محکم فرزند را آری از اسطوره می‌گویند در افسانه‌ها ما به چشم خویش دیدیم آنچه می‌گویند را دید چشم آسمان روی لب پر خون تو بین آغوش شهیدان آخرین لبخند را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سلام سردار زمان! ‌به هوش آ، زمین! خبردار که صبح برخاست، صبح دیدار چه صبح نابی! چه آفتابی! چقدر روشن، چقدر سرشار قسم به والشمس‌های قرآن قسم به فانوس‌های بیدار قسم به از بندِ خویش رَستن قسم به مردان خویشتن‌دار قسم به والعادیات ضبحا قسم به آیات فتح و ایثار قسم به بامرگ‌زیستن‌ها به ایستادن میان رگبار چه فرق دارد دمشق و غزه عراق و ایران؟ یکی‌ست پیکار بلند بادا همیشه نامت سرت سلامت سلام سردار به جز تو این‌سان، به جوهر جان که داده پاسخ به أینَ عمّار اگرچه بالاتری از آنان به سرو می‌مانی و سپیدار به یار می‌مانی و سپاهش به سیصد و سیزده علمدار خوشا اگر چون تو، هرچه سرمست خوشا اگر چون تو، هرچه دیندار نه دینِ در شب گریختن‌ها نه دینِ دنیا، نه دینِ دینار تو سیف‌الاسلام روزگاری ولی نه از دینِ خود طلبکار به خویش می‌پیچی از لطافت به پای طفلی اگر رَوَد خار... تو اهل اینجا نه! از بهشتی تو اهل پروازی و سبکبار نه اهل آن سجده‌های سطحی نه اهل آن روزه‌های شک‌دار قسم که «مَن ینتظر...» تویی تو قسم به این زخم‌های بسیار بلند بادا همیشه نامت سرت سلامت سلام سردار ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مرز ما عشق است باز در گوش عالم و آدم بانگ هل من معین طنین انداخت دست تفکیر با اشارۀ کفر شعله در خیمه‌گاه دین انداخت خیمه‌ها باز هم محصاره بود به حریم حرم جسارت شد شعله‌ها تا دم حرم آمد باز هم صحبت از اسارت شد در مسیر حسین جان دادن با شهیدان کربلا عشق است هر کجاییم کربلا برپاست راه ما اوست، مرز ما عشق است روز و شب دور خیمه‌های حسین هر قدم گرم جان‌سپاری بود اشک او پا به پای تسبیحش هر سحر دانه دانه جاری بود حاج قاسم که در دل میدان غرش رعد و خشم طوفان بود وقت رحمت نسیم بود نسیم دست او بر سر یتیمان بود گوشه گوشه شنیده است این صحن خواهش و گریه و دعایش را این حرم می‌دهد شهادت که بارها دیده اشک‌هایش را بارها پا به صحن این مرقد با دلی شعله‌ور گذاشته بود بارها روی شانه‌های ضریح با دلی تنگ سر گذاشته بود مهربان بود مثل باد بهار سرو این خاک بید مجنون بود پاسدار حریم خون خدا جان‌نثار رقیه خاتون بود تن به مردن نداد و بی‌سر شد کشتۀ راه سیدالشهداست دستش افتاد روی خاک ولی حرم اهل‌بیت پابرجاست ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زنده‌تر رود است، که تا همیشه جریان دارد کوه است و صلابتی فراوان دارد هر سال دوباره زنده‌تر خواهد شد عشق است! چگونه عشق پایان دارد؟ ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سفیر صلح سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا! تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا حبیب! مسلم! ابوذر! بریر! حنظله! سلمان! تو وارث عطش قاسم و شکوه سلیمان! نه فاتح و نه سپهبد، نه ذوالفقار و نه سردار برای نام تو تنها «شهید» بود سزاوار و صلح معنی سازش نداشت در دل تنگت سفیر صلح! کجایی؟ کجاست تیر و تفنگت؟ قسم به عاشقِ غمگینِ مهربانِ درونت قسم به راه عزیزت، قسم به سرخی خونت که خطّ قرمز تو مرزهای دین و وطن بود و خطّ اشک یتیمان بی‌پناه یمن بود چه دست‌ها که گرفتی، چه شانه‌ها که تکاندی چه خنده‌ها که به لب‌های ناامید نشاندی نمانده‌ است پس از تو برای شام چراغی چگونه خوب بخوابند کودکان عراقی؟ چه غم؟ که بیدِ ستبری‌ست یادگارِ جنونت جهادِ زنده به نامت، جهادِ زنده به خونت هنوز خاک شریف است و هر گلی که بروید شمیم عطر تو دارد برای هر که ببوید ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
رنگ شهادت تازه است آسمان با گریه از مرگ کبوترها نوشت سر به روی شانۀ ابر از غم فردا نوشت... تلخ بود اما خبر را قاصدک فریاد زد گفت: «مردم حاج قاسم...» بغض کرد و داد زد رفت مردی که برای ما چراغ راه بود آن‌که نام دیگرش در آسمان‌ها ماه بود گفت ای مردم شکوهش تا قیامت تازه است رنگ می‌بازد جهان، رنگ شهادت تازه است غنچه‌ها هر صبح می‌خندند با لطف نسیم حاج قاسم خنده می‌شد در جهان یک یتیم شانه می‌شد تا ببارند ابرهای داغ‌دار چشمه می‌شد تا نخشکاند گلی را روزگار ماه می‌خوابید، اما ماه ما بیدار بود آسمان‌ها جانماز هر شب سردار بود وای اگر از چشم گل یک قطره شبنم می‌چکید جای لبخند از نگاه کودکی غم می‌چکید می‌دمید از سمت مغرب، آفتاب انتقام تا نماند هیچ زخمی در جهان بی‌التیام آه سی سال او به دنبال جهانی تازه بود روز و شب چشم‌انتظار آسمانی تازه بود رفت اما نام او بر لب تبسم می‌شود هر کجا لبخند باشد او تجسم می‌شود ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
جغرافیای عشق آن سال… سال غربت و غم… سال پرباران… آن فصل… فصل درد و دوری… فصل یخبندان… آن رود... رود صبح جمعه… آن شب مواج… آن آیه‌های جاری و آن نور در جریان… یادم می‌آید لحظه‌ای را که خبر آمد یادم می‌آید ساعتی را که جهان حیران… با روضهٔ مکشوف ما در سوگ فروردین دی‌ماه می‌لرزید بر هر شاخهٔ عریان از کوچه‌های شهر آه و گریه می‌جوشید نامش چه بود آن حادثه؟ سیلاب یا طوفان؟ فرمانده می‌آمد، به استقبال او لشکر می‌رفت با چشمان خیس و بغض نافرمان جغرافیای عشق پیش پای او برخاست از کربلا تا غزه، از بیروت تا تهران مردم به هم با اشک‌ها او را نشان دادند: آن آشنا! آن مرد! آن هم‌درد! آن انسان! او می‌گذشت و گرچه ایام زمستان بود می‌کاشت بذر عشق را در قلب هر گلدان دنبال دریایی؟ ببین! او راه را رفته‌ست پس رد پایش را بگیر ای رود سرگردان ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
تشییع بهاران به هرجا خوب می‌‌شد دید دلتنگی ایران را به روی شانه می‌بردند وقتی مرد میدان را کدامین شور و غوغا را بگویم در وداع او نجف یا کربلا را یا همین کرمان و تهران را نمی‌دانم که گرمای کدامین عشق این‌گونه به تابستان بدل کرده‌ست سرمای زمستان را کدامین ابر از این شهر لب‌تشنه گذر کرده‌ست؟ ببین در کوچه و پس‌کوچه‌ها جاری باران را ببین! از هر طرف شوق وصال رود بی‌تابی پدید آورده این دریای جوشان و خروشان را... نه سوزی و نه سرمایی، زمستان است و می‌بینم به روی شانه‌های باغ تشییع بهاران را کسی بار سفر بربسته از این شهر و بعد از خود نصیب عاشقانش کرده اندوه فراوان را کسی که می‌رود اما نمی‌گوید که بعد از او که پاسخ می‌دهد دلتنگی بی‌حد یاران را همان مردی که با فریاد گیرایش تمام عمر حرم می‌خواند جمهوری اسلامی ایران را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شوق وصال از خانۀ عاشقان خبر آوردند با شوق وصال چشم تر آوردند در راه مزار حاج قاسم بودند ناگاه سر از بهشت در آوردند ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
می‌ترسند! از مردمان کوچه و بازار می‌ترسند از عکس تو روی در و دیوار می‌ترسند از خشم تو، از چشم تو، گویا هراسان‌اند از صبر تو، از قبر تو، انگار می‌ترسند خورشید را در خواب می‌خواهند خفاشان از چشم‌های عاشق بیدار می‌ترسند خود را مگر طوفان نمی‌دانند جلادان؟ از قاصدک‌ها پس چرا هربار می‌ترسند؟.. تا راه و رسمت منقطع گردد تو را کشتند بعد از تو از اسمت ولی سردار! می‌ترسند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهیدپرور از لاله پُری، برگ و بری داری تو از داغ دلت چشم تری داری تو از برکت حاج قاسمت، ایرانم! کرمان شهیدپروری داری تو ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
داغ سلیمانی‌ها زخم ارثی‌ست که در سینۀ ایرانی‌هاست کشورم پر شده از داغ سلیمانی‌هاست کشورم تلخ‌ترین حادثه‌ها را دیده‌ست پای این سرو کهن، خون جوان باریده‌ست چقدر لاله که در خانۀ اجدادی ماست پشت هر مرثیه‌ای غیرت و آزادی ماست باز ابری‌ست هوا تا که ببارند همه سوگواران غم رفتن یارند همه آه ما سوخته‌جانان به اثر نزدیک است روز خونخواهی و جبران چقدر نزدیک است مرد میدان خطر رفت، ولی هست هنوز و چه غم؟! مالک اگر رفت علی هست هنوز... که به یک گوشه نگاهش همه جان می‌گیریم انتقام از همۀ شب‌زدگان می‌گیریم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab