ای آسمان بشنو شبی شعر ترم را
امشب مروری کن دو باره دفترم را
مرغ دلم پر می کشد تا کربلایت
حاشا اگر آتش زنی بال و پرم را
با من بیا در سوگ لیلا همنوا شو
روشن کنم تا شعله های مجمرم را
خواهم شبی از اکبر لیلا بگویم
در کربلا یابم مگر این گوهرم را
دلتنگ ارکان زمین و آسمانم
باید ببینم چهره ی پیغمبرم را
در برق شمشیر و سنان و نیزه باید
یکدم ببینم ذوالفقار حیدرم را
لیلا گرفته دامنم با دجله ی اشک
اتش زده با حسرتش خاکسترم را
خواهد که یک دم پا به شط خون گذارم
زین قصه نورانی نمایم محشرم را
از اکبر دردانه اش شرحی نویسم
پر بارتر سازم کتاب بی برم را
گفت او ، نوشتم یک کتاب پر ز اسرار
هنگامه ای ناگه تبر زد خاطرم را
گفت اکبرم در زیر سم اسب له شد
دیگر ندیدم قامت نیلوفرم را
آمد حسین اینجا چو سروی قد خمیده
یکجا نماید پاره های اکبرم را
آتش جهید از نوک خودکارم به ناگه
سوزاند آخر هم دوات و دفترم را
لیلا ! قلم این خنجر بشکسته ام را
قدری توان ده تا کنم بالا سرم را
#ظهر_عاشور_است_امروز
#کربلا_غوغاست_امروز
#نیره_جهانشاهی