ایران من ای طلیعه ی پاک
خورشید نشسته روی این خاک
ای خاک ثمین پر ز گوهر
ای مهبط عاشقان برتر
اعجاب ترین نقاط هستی
سرچشمه ی نور حق پرستی
ای مادر سربلند بی باک
ای شهد نهان درون هر تاک
از شهد شراب توست مستیم
از دامگه زمانه رستیم
صد فرقه اگر چه در دل توست
صد دل همه صحن منزل توست
زخمی تمام روزگاری
در صولت دی چنان بهاری
امروز اگر چه می خوری سنگ
از دشمن غاصب بد آهنگ
آسوده که شب رسد به پایان
صبح ظفرت دمد خرامان
استاده بلند ،پاک فرزند
فعال کند همه پدافند
با وحدت و همدلی هم آوا
آسان گذریم از این گذرگاه
#وحدت_کلید_پیروزی
#نیره_جهانشاهی
ایرانیم از نژاد پاکم
خورشید نشسته روی خاکم
فرهنگ من است اصیل و بشکوه
با مردم سربلند و نستوه
در سختی و رنج قد کشیدم
تا قله ی بندگی پریدم
عشق است مرا پر پریدن
از دامگه هوا بریدن
هر ذره خاک من مسیحاست
از عطر شهید چون مصلاست
شد عشق وطن همه وجودم
خاکش شده قبله و سجودم
تاریخ من است اوج فریاد
ققنوس رها ز شعله ی باد
تاریخ مرا کمی ورق زن
دُر و گهری بزن به دامن
سرتاسر این کتاب زرین
منقوش شده ز دُر سیمین
مردان بزرگ فارسی گوی
از جامی و مولوی و خواجوی
از سعدی و حافظ سخنور
زین خاک شریف لاله پرور
بنگر تو زبور مولوی را
قانون و شفای بوعلی را
شهنامه که زد بر آسمان بوس
افتاده ز دامن شه توس
سی سال رقم زده قلم را
تا زنده کند ره عجم را
هر وادی شهر عشق عطار
آسان بردت به درگه یار
هر برگ از این کتاب پربار
پر گشته ز اختر گهربار
در علم و فنون همه یگانه
تاجند همه در این زمانه
شد قافیه تنگ و شاعرش لنگ
بر گوش رسد چو شیهه ی جنگ
کوتاه کنم کنون سخن را
بر تو سپرم پسر وطن را
این مام به خون تپیده ی ما
ققنوس ز تب رهیده ی ما
یاری تو را طلب کند باز
تا باز کند دوباره اعجاز
باجان بخر این همه غمش را
بر اوج نشان پرچمش را
جانم_بفدای_خاک_ایران
جاوید بود ره شهیدان
#نیره_جهانشاهی
«پراید مادرم»
عینکش را چند روزی مادرم گم کرده است
زین جهت از مرکبش دور و تلاطم کرده است
استر مادر پریدی هست از عهد عتیق
می پراند بینوا را در هوا چون منجنیق
بی نیاز از صافکار و دست طناز طبیب
می خروشد پر صدا ، در باغ گویا عندلیب
نه کلاچ و دنده ایی دارد نه بوق و نه مهار
قامتش له گشته از جور و جفای روزگار
چشم چپ کور و دو چشم سمت راستش بی فروغ
هر کجا منزل گزیند می فشاند کشک و دوغ
شیشه ها بالا و یا پایین چنان با اقتدار
ترک تازی می کند همچون الاغی با وقار
ضبط صوتش نغمه های دلخراش اگزوز است
بوی بنزین سرنشینش را چو عطری از رُز است
ماشین میز مندلی باشد پراید مادرم
از بیان وصف زیبایش خدایی قاصرم
مادرم با این پرایدش الفتی دارد عجیب
مادرم یک بازنشسته ساده هست و بس نجیب
ابر سنگینی نشسته چند روزی بر دلش
گوئیا افتاده از پا استر پا در گِلش
جیب های خالیش را پاره کرده مالیات
زیر لب دارد از این رو سوره ی والعادیات
عمر باقی مانده را با ذکرها طی می کند
استرش را من نمی دانم چطور هی می کند
تف و لعنت می فرستد بر حریص ملک ری
ساغری بشکسته دارد خون دل در جام می
#طنز☺️☺️
#روز_تکریم_بازنشستگان_گرامی
#نیره_جهانشاهی
بر بلندای روشن تاریخ
می درخشد وطن چنان خورشید
نام ایران بلند می ماند
با شهیدان مکتب توحید
نیست بیمی ز های و هوی خصم
ما همه جان فدای ایرانیم
ننگ بر ما ز صلح تحمیلی
چون که ما آیتی ز قرآنیم
جنگ پیوند رزم با بزم است
با صلابت همیشه می تازیم
می شود این نبردها شیرین
چون غزل با حماسه می سازیم
رستم شاهنامه بیدار است
آرشش پا نهاده در میدان
سربلند تمام میدان هاست
با کمانی به وسعت ایران
پرّ سیمرغ را زده آتش
آخرین پر، رهایی از بند است
فاتح این نبرد ایران است
این همان وعده ی خداوند است
#ایران_سربلند_دوران_ها
#نیره_جهانشاهی
آسوده بیارام دمی رو ح و تن من
ای درد و بلای تو به جانم وطن من
ای من بفدای تو و آن زخم تن تو
وز داغ جگر سوز همه تهمتن تو
کی گردش ایام بود مرهم دردت
کی سرخ کند باد بهاری رخ زردت
ای هرم نفس های تو بال و پر پرواز
ای نام تو باشد همه جا نقطه ی آغاز
با عشق تو توفنده ترین موج زمینم
در روز خطر آتش هر موشک و مینم
از حربه ی دشمن نشود خم قد سروت
خوشبو شده عالم ز دم لاله ی وردت
با خون دل و خشت گلم می شوی آباد
پیروز و سرافراز چنان لاله ی آزاد
سروان همه رفتند که جاوید بمانی
بر قله طرب نامه ی عشاق بخوانی
ثبت است به تاریخ وطن نام شهیدان
پاینده و تابنده بمان کشورم ایران
#جانم_بفدایت_وطنم_خطه_ی_شیران
#نیره_جهانشاهی
شفق پاشید گردی ارغوان رنگ
به روی پرده ی بی جان دنیا
صدای دلخراش طبل و شیپور
کند هنگامه ای سوزنده بر پا
محرم خیمه خونین خود را
کشیده روی ریگ داغ صحرا
سکانسی از جدال عشق با عقل
به روی پرده ها می سازد اجرا
حلولی از طلوعی جاودانه
محرم می کند اینک هویدا
حسین است آفتاب یک حقیقت
که می تابد به دشت تار دنیا
حسین آن سرّ ذات لایزال است
که با خونش کند این راز افشا
محرم جوشش عشق است و ایمان
که می سوزد نهال ظلم و اغوا
بیا چون انبیا زین جرگه ی عشق
«نمی»گیریم از این توفنده دریا
در این بازار پر سود پر از ارز
بگیریم از علی یک صله دیبا
بیا با خون دیده ، شبنم اشک
دهیم آبی نهال کربلا را
غبار از سینه و از دل بشوییم
بخوانیم نغمه های نینوا را
#نیره_جهانشاهی
سیه ابری گرفته قامت ناساز دنیا را
خزانی سرد پوشانده فضای باغ زهرا را
چه رستاخیز عریانی به پا گشته در این ایام
که از هم می شکافد هر محرم عمق دریا را
مصیبت آن چنان سخت است و جانفرسا که می دانم
که هر قصه از این تاریخ بر هم می زند نقش ثریا را
قلم امروز می خواهد بسازد منبری خونین
همین تک واژه ی اصغر کند منبر مصلا را
عطش برده توان و طاقت دردانه ی مادر
چو گل پژمرده کرده شاخ و برگ نخل طوبا را
صدای پای سقا گم شده در مجمر دجله
دگر روشن نمی سازد قمر رویای مولا را
شکسته بغض تاول بر لب خشکیده ی اصغر
دگر دریا نسازد تر لبان طفل بابا را
امیدی تازه در جان حسین افتاده از این رو
به روی دست بالا برده است آن ماه زیبا را
قرار از حرمله برده سفیدی گلوی او
به تیری می گشاید آن کلید گنج نجوا را
ذبیح آتشین بال آن چنان مظلوم پر وا کرد
برفت آهسته تا روشن کند سیمای فردا را
#ذبیح_مظلوم
#علی_اصغر
#نیره_جهانشاهی
ای آسمان بشنو شبی شعر ترم را
امشب مروری کن دو باره دفترم را
مرغ دلم پر می کشد تا کربلایت
حاشا اگر آتش زنی بال و پرم را
با من بیا در سوگ لیلا همنوا شو
روشن کنم تا شعله های مجمرم را
خواهم شبی از اکبر لیلا بگویم
در کربلا یابم مگر این گوهرم را
دلتنگ ارکان زمین و آسمانم
باید ببینم چهره ی پیغمبرم را
در برق شمشیر و سنان و نیزه باید
یکدم ببینم ذوالفقار حیدرم را
لیلا گرفته دامنم با دجله ی اشک
اتش زده با حسرتش خاکسترم را
خواهد که یک دم پا به شط خون گذارم
زین قصه نورانی نمایم محشرم را
از اکبر دردانه اش شرحی نویسم
پر بارتر سازم کتاب بی برم را
گفت او ، نوشتم یک کتاب پر ز اسرار
هنگامه ای ناگه تبر زد خاطرم را
گفت اکبرم در زیر سم اسب له شد
دیگر ندیدم قامت نیلوفرم را
آمد حسین اینجا چو سروی قد خمیده
یکجا نماید پاره های اکبرم را
آتش جهید از نوک خودکارم به ناگه
سوزاند آخر هم دوات و دفترم را
لیلا ! قلم این خنجر بشکسته ام را
قدری توان ده تا کنم بالا سرم را
#ظهر_عاشور_است_امروز
#کربلا_غوغاست_امروز
#نیره_جهانشاهی
گرد و غبار معرکه ها گر شود تنم
مهد زمین دگر نشود گور و مدفنم
از مکتب حسین گرفتم نشان عشق
دست از حسین و خط و رهش بر نمی کَنم
من تیغ ذوالفقار علییم به کارزار
ایرانیم نه هر خس و خواری به جو کنار
با خون سرخ من آباد می شود وطن
در ریشه پا به جا بود این ارث ماندگار
عطر رهایی وطنم شد بهشت من
با عشق او سرشته شده خشت خشت من
احلی من العسل بودش مرگ در رهش
نیکو رقم زده است خدا ، سرنوشت من
#حب_الوطن_من_الایمان
#ای_بفدایت_تن_و_جانم_وطن
#نیره_جهانشاهی
طنین زنگ ها در وسعت دشت
غریبانه نوایی ساز می کرد
زمان بر بوم هستی گَرته می ریخت
و عشقی راستین اعجاز می کرد
به روی نی علم ها غرق در خون
چو قرص روشن مه می درخشید
نفیر دلخراش زخم و زنجیر
سکوت دشت را در می نوردید
خرامان ساربانان مست و دلشاد
وضو می ساختند از دجله ی خون
تنی بی سر چو بذری کِشته می شد
که لاله خیز گردد دشت مجنون
غریو و زوزه های باد می ریخت
بنای کاخ پوشالی بیداد
تبر بر دوش زینب پیش می رفت
عَلم را بر زمین نگذاشت سجاد
کتاب کاروان ماه و خورشید
هزاران قصه جانسوز دارد
به هر عصر و زمانه عاشقانی
جهان آرا ، جهان افروز دارد
#شهادت_جانسوز_سیدالساجدین_زینت_عابدین_تسلیت_باد
#نیره_جهانشاهی
«الان»
وقتی تمام دشت شب سجاده ات بود
چشم زلال آسمان غرق نگاهت
بارانی از یاقوت های استجابت
می ریخت از پهنای چشمان سیاهت
در آفتاب روشنایی های قلبت
ابری سیه رگبارهایی تند می ریخت
ققنوس بر می خاست از خاکستر عشق
پیغمبری از اشک و از آهت برانگیخت
راز کدامین واقعه در سینه ات بود؟
داغ کدامین ، مُهر قلب چاک چاکت
اجرام هستی در تحیّر مانده از تو
زآن ناله ها و نغمه های تابناکت
خون اساطیری مانی ، دخت زرتشت
با خون ابراهیمی ات اعجاز می کرد
یعنی خطی از جاده سرخ ولایت
تا سرحد دنیا بر عالم باز می کرد
بر دوش داریم این علم را تا قیامت
هم ریشه هستیم ای سفیر خون و فریاد
ما با ولایت تا ابد سرزنده هستیم
چون آتش توفنده ای در بستر باد
#شهادت سفیر_کربلا_سید الساجدین_حضرت_زین_العابدین_تسلیت_باد
#نیره_جهانشاهی
در غربت طوس جاودان گشت رهت
خورشید شد آن چهره زیبای مهت
راضی به رضای حق شدی پس حق است
هر ذره جو خورشید شود در پنهت
آئینه ی رافتی و هم جود و کرم
شد مشهد تو بر همه عشاق حرم
این قبله که در ملک جم آراسته ایی
تفسیر لطیفی بود از باغ ارم
آئین تو شد رساله ی حکمت دین
از علم تو محکم شده این حبل متین
خورشید خراسانی و آئینه ی صبح
بر خاتم احمدی تو هستی چو نگین
توحید چو دژ بود به شرطی و شروط
هرگز نکند ساکن آن قلعه هبوط
یک شرط ولایت علی باشد و پس
یک شرط دگر که با رضا گشت منوط
در سوگ تواند آسمانها و زمین
بشکسته پر و بال پرستوی حزین
ای مضجع تو ملجا هر گم شده راه
آهوی رمیده را توئی یار و ضمین
#شهادت_مظلومانه_ی_علی_ابن_موسی موسی_الرضاع_تسلیت_باد
#نیره_جهانشاهی