eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
3.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
• • • چشم‌پاڪ‌دختری؛ از‌جمله‌ای‌تَر‌مانده‌است! چشم‌های‌پاڪش‌اما‌؛ خیره‌بَر‌در‌‌مانده‌است! روی‌دیوار‌اتاق‌ڪوچڪ‌تنھایی‌اش؛ عڪس‌بـابـایش‌ڪنار‌شعر‌مادر‌مانده‌است!💔
🏘 • عاشورا درس‌ است ڪه؛ تاریخ تولدت مھم نیست؛ تاریخ تبلورت مھم است ! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#نــٰامیـرا🍁 #قسمت_ششم6⃣ شبس گفت: ترس من از مخالفت مختار این است که بخاطر خویشاوندی با نومان احتی
🍁 ⃣ ربیع و عمر و شبث سوار بر اسب در گذر های اصلی کوفه در حرکت بودند. تنها چند نگهبان دارالحکومه در یکی دو گذر دیده می شدند. شبث کفت:《دیدی که نگرانی من از مختار به حق است؟ حتی حاضر نشد ابوثمامه را در خانه تو ببیند. چه رسد به مسلم!》 عمر گفت:《 مسلم خود می‌خواهد در خانه مختار بماند و این از زیرکی پسرعموی حسین بن علی است. زیرا خویشاوندی میان مختار و نعمان مانع از این شد که امیر کوفه علیه مختار و مسلم کاری کند.》 شبث گفت:《 همین رفتار امیر شک مرا بیشتر کرد. به هر حال با دسیسه‌ای میان مختار و نعمان است که اگر چنین باشد مرا به جان مسلم بیمناک می‌کند و یا روی آوردن مردم به خانه مختار چونان او را در کوفه محبوب می کند که با ورود حسین به یقین مختار امیر کوفه خواهد شد.》 ربیعی با کنجکاوی به سخن آنها گوش می‌داد. بر سر یک دوراهی رسیدند که عمر ایستاد و رو به شبث کرد و گفت:《 از این سخنان بیشتر بوی حسادت می فهمم تا بیم و نگرانی! در حالی که کارهای بزرگتری داریم که بهتر است به آنها بیاندیشیم.》 شبث لختی ایستاد و به حرف او اندیشید. بعد از راه دیگری رفت . . . 📚 ✏️نویسنده: صادق‌کرمیار ...⌛ ••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓•• ➣‌‌‌√ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#نــٰامیـرا🍁 #قسمت_هفتم7⃣ ربیع و عمر و شبث سوار بر اسب در گذر های اصلی کوفه در حرکت بودند. تنها چند
🍁 ⃣ ربیع و عمر و شبث سوار بر اسب در گذر های اصلی کوفه در حرکت بودند. تنها چند نگهبان دارالحکومه در یکی دو گذر دیده می شدند. شبث کفت:《دیدی که نگرانی من از مختار به حق است؟ حتی حاضر نشد ابوثمامه را در خانه تو ببیند. چه رسد به مسلم!》 عمر گفت:《 مسلم خود می‌خواهد در خانه مختار بماند و این از زیرکی پسرعموی حسین بن علی است. زیرا خویشاوندی میان مختار و نعمان مانع از این شد که امیر کوفه علیه مختار و مسلم کاری کند.》 شبث گفت:《 همین رفتار امیر شک مرا بیشتر کرد. به هر حال با دسیسه‌ای میان مختار و نعمان است که اگر چنین باشد مرا به جان مسلم بیمناک می‌کند و یا روی آوردن مردم به خانه مختار چونان او را در کوفه محبوب می کند که با ورود حسین به یقین مختار امیر کوفه خواهد شد.》 ربیعی با کنجکاوی به سخن آنها گوش می‌داد. بر سر یک دوراهی رسیدند که عمر ایستاد و رو به شبث کرد و گفت:《 از این سخنان بیشتر بوی حسادت می فهمم تا بیم و نگرانی! در حالی که کارهای بزرگتری داریم که بهتر است به آنها بیاندیشیم.》 شبث لختی ایستاد و به حرف او اندیشید. بعد از راه دیگری رفت . . . 📚 ✏️نویسنده: صادق‌کرمیار ...⌛ ••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓•• ➣‌‌‌√ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
🌺 به سید میگفتن : اینا ڪی هستندمياري هيئت ؛ بهشون مسئوليت میدی؟! + میگُفت: ڪسی ڪه توراه نیست ،اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی، میـره و دیگه هم برنمیگرده اماوقتی تحویلش بگیری،جذب همین راه میشه!✋🏻🏴 🎙🌹 تولد: ¹¹دی¹³⁴⁵ ساری شهادت: ¹¹بھمن¹³⁷⁸ کردستان ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ رو اول مجلس باهم زمزمـہ ڪنیم🌱
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
- دعای‌فرج :)🌿°• _ظهور‌اقا‌امام‌زمان _شفای‌بیماران‌کرونایی