#دلتنگـــــ . . .!
سوم محرم دلتنگـٖے خاصـی دارد!
و شاید ڪسی نتواند آنرا درڪ ڪند!
جزء دختران شھدا...✨
#السلامعلیڪیارقیہبنتالحسینۜ ♥️
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
•
•
•
چشمپاڪدختری؛ ازجملهایتَرماندهاست!
چشمهایپاڪشاما؛ خیرهبَردرماندهاست!
رویدیواراتاقڪوچڪتنھاییاش؛
عڪسبـابـایشڪنارشعرمادرماندهاست!💔
#نواخت_زندگی🏘
•
عاشورا درس است ڪه؛
تاریخ تولدت مھم نیست؛
تاریخ تبلورت مھم است !
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#نــٰامیـرا🍁 #قسمت_ششم6⃣ شبس گفت: ترس من از مخالفت مختار این است که بخاطر خویشاوندی با نومان احتی
#نــٰامیـرا🍁
#قسمت_هفتم7⃣
ربیع و عمر و شبث سوار بر اسب در گذر های اصلی کوفه در حرکت بودند. تنها چند نگهبان دارالحکومه در یکی دو گذر دیده می شدند.
شبث کفت:《دیدی که نگرانی من از مختار به حق است؟ حتی حاضر نشد ابوثمامه را در خانه تو ببیند. چه رسد به مسلم!》
عمر گفت:《 مسلم خود میخواهد در خانه مختار بماند و این از زیرکی پسرعموی حسین بن علی است. زیرا خویشاوندی میان مختار و نعمان مانع از این شد که امیر کوفه علیه مختار و مسلم کاری کند.》
شبث گفت:《 همین رفتار امیر شک مرا بیشتر کرد. به هر حال با دسیسهای میان مختار و نعمان است که اگر چنین باشد مرا به جان مسلم بیمناک میکند و یا روی آوردن مردم به خانه مختار چونان او را در کوفه محبوب می کند که با ورود حسین به یقین مختار امیر کوفه خواهد شد.》
ربیعی با کنجکاوی به سخن آنها گوش میداد. بر سر یک دوراهی رسیدند که عمر ایستاد و رو به شبث کرد و گفت:《 از این سخنان بیشتر بوی حسادت می فهمم تا بیم و نگرانی! در حالی که کارهای بزرگتری داریم که بهتر است به آنها بیاندیشیم.》
شبث لختی ایستاد و به حرف او اندیشید. بعد از راه دیگری رفت . . .
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: صادقکرمیار
#ادامهدارد...⌛
••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#نــٰامیـرا🍁 #قسمت_هفتم7⃣ ربیع و عمر و شبث سوار بر اسب در گذر های اصلی کوفه در حرکت بودند. تنها چند
#نــٰامیـرا🍁
#قسمت_هشتم8⃣
ربیع و عمر و شبث سوار بر اسب در گذر های اصلی کوفه در حرکت بودند. تنها چند نگهبان دارالحکومه در یکی دو گذر دیده می شدند.
شبث کفت:《دیدی که نگرانی من از مختار به حق است؟ حتی حاضر نشد ابوثمامه را در خانه تو ببیند. چه رسد به مسلم!》
عمر گفت:《 مسلم خود میخواهد در خانه مختار بماند و این از زیرکی پسرعموی حسین بن علی است. زیرا خویشاوندی میان مختار و نعمان مانع از این شد که امیر کوفه علیه مختار و مسلم کاری کند.》
شبث گفت:《 همین رفتار امیر شک مرا بیشتر کرد. به هر حال با دسیسهای میان مختار و نعمان است که اگر چنین باشد مرا به جان مسلم بیمناک میکند و یا روی آوردن مردم به خانه مختار چونان او را در کوفه محبوب می کند که با ورود حسین به یقین مختار امیر کوفه خواهد شد.》
ربیعی با کنجکاوی به سخن آنها گوش میداد. بر سر یک دوراهی رسیدند که عمر ایستاد و رو به شبث کرد و گفت:《 از این سخنان بیشتر بوی حسادت می فهمم تا بیم و نگرانی! در حالی که کارهای بزرگتری داریم که بهتر است به آنها بیاندیشیم.》
شبث لختی ایستاد و به حرف او اندیشید. بعد از راه دیگری رفت . . .
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: صادقکرمیار
#ادامهدارد...⌛
••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
#پای_اخلاق_شهدا🌺
به سید میگفتن :
اینا ڪی هستندمياري هيئت ؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
+ میگُفت:
ڪسی ڪه توراه نیست ،اگه بیاد
توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی، میـره و دیگه هم برنمیگرده اماوقتی تحویلش بگیری،جذب همین راه میشه!✋🏻🏴
🎙#شهید_سیدمجتبـیعلمدار🌹
تولد: ¹¹دی¹³⁴⁵ ساری
شهادت: ¹¹بھمن¹³⁷⁸ کردستان
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
- دعایفرج :)🌿°•
_ظهوراقاامامزمان
_شفایبیمارانکرونایی
حالا همین اول مجلس آقـــا(عج) رو دعوت کنیم به مجلس . . .🌿
یـــٰاصاحـبالـزمـان"عج"💛
یـــٰاصاحـبالـزمـان"عج"💛
یـــٰاصاحـبالـزمـان"عج"💛
سرتو بالا بگیر حر 2_۱۰۸.mp3
4.34M
#سخنرانی🎙
شبچهارممحـَرم🏴
•حضرت حربن یزید ریاحـٖے •
••| قرائت؛
#زیارتعـٰاشورا✨
درجوار حرم اباعبداللهالحسین"؏"♥️
http://app.imamhussain.org/tour/
#رویلینــــــــــکبالاکلیککنید⇧✔
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
••| قرائت؛ #زیارتعـٰاشورا✨ درجوار حرم اباعبداللهالحسین"؏"♥️ http://app.imamhussain.org/tour/ #روی
اولین #شب_جمعه ی محـَرم؛
حیف نیست ڪه نریم ڪربلا!؟
روضه_۲۰۲۱_۰۸_۱۲_۲۳_۲۱_۲۸_۵۰۷.mp3
7.24M
#روضه🥀
شبچھارممحـَرم🏴
آقاجان منڪہ روم نمیشه بیام . . .
دیشب از دخترهای شھدا گفتیم!
امشب بیایم یڪم غرق در شھدا بشیم :)
والبتھ:
محرم بهترین فرصته که از،
اصحاب آخر الزمانی سیدالشهدا"؏"
سبک زندگی یاد بگیریم، و زندگیمون
و مراممون بوی امامحسین"؏" بگیره!
#شهید_مهدیزینالدین🌹
جوونِ ۲۳ سالهای که از ۵ استان
و ۲۸شهر،حدودِ ۱۱هزار نیرو داشت..
•• حاج حسین شکارچی میگه:
تیپ به لشکر ارتقا پیدا کرد،
به شهید زین الدین بدون مقدمه
با یک حالت خاصی که من فکر
میکردم مشکلِ خاصی برای لشکر
پیش اومده. گفتم چیکار کنم؟!
+ گفت که روضه بخون..
یک زیارت عاشورا بخون..
•• منم شروع کردم؛
زیارت عاشورا خوندن.
•• شهید زین الدین در تمام فرازِ زیارت عاشورا شانههاش میلرزید و گریه میکرد. تو سجده، صدای هق هق شهید زین الدین تو فضای چادر پیچیده بود.
•• گفتم آقا مهدی چه ماموریت
سختی به لشکر دادن که شما
اینطوری گریه میکنی؟!
تاحالا تو این حال ندیدم شما رو...!
•• سرشو پایین انداخت
+ گفت: از این ساعت تیپ به لشکر ارتقا پیدا کرده و من فرمانده لشکر شدم؛
با خودم فکر کردم چیکار کنم لشکرم برکت پیدا کنه، عمر برکت پیدا کنه!
گفتم که پس خیلی خوبه که اولین دستوری که به عنوان فرماندهی لشکر علی بن ابی طالب، منِ زین الدین میدم؛روضه امام حسین باشه...
زیارت عاشورا باشه...
و اولین کاری هم که خودم به عنوان
فرمانده لشکر میکنم، گریهی بر حسین باشه..
یادِ امام حسین به کلامِ من، به وقتِ من، به لشکر من، برکت میده...
#شھید_گمنام🌹
حاج حسین کاجی میگفت:
توی شلمچه داشتیم تفحص شهدا رو انجام میدادیم که برخورد کردیم به یک شهید، استخوناشو دونه دونه شمردم حدودِ ۴۴۳ تا تیکه شده بود!
•• لای اون استخونا و کنار جمجمه یک
سربندِ کمرنگِ، بیرنگ پیدا کردیم؛
روش نوشته شده بود یاحسین💔
#خانواده_شھید🌹
علیتلخابی وقتی شهید شد همه
همسایهها اومدن خونشون پیش مادر
گریه کردن، همدردی کردن، و مادر
مثلِ کوه ایستاده بود!
•• چند وقت بعد توی عملیات بدر
پسر دیگرش، ابوالقاسم هم شهید
شد. همسایه ها اومدن و گریه کردن
و باز مادر مثل کوه ایستاده بود!
•• سالِ بعدشم شوهرش توی عملیات
والفجر۸ شهید شد. همسایه ها اومدن، اقوام اومدن، خلاصه همه جمع شدن، بیقراری میکردن. گریه و دلسوزی میکردن؛
دوتا پسر و شوهرت شهید شدن...
•• مادر وقتی دید همه بیقراری و گریه
میکنن حرفِ خیلی قشنگی زد؛
گفت:دوتا پسرم و شوهرم، فدای
حسین"؏" اصلا همهی زندگیم فدایِ حسین"؏" . . .
•• و خودشم سالِ۶۶ وقتی رفته بود حج، تو صف اولِ راهپیمایی برائت از
مشرکین در حادثه منا به شهادت رسید...
رفیق :)
باید فهمید و عاشق شد
تا همرَهشان شوۍ . . .💔
شهدا فهمیدن!
عاشق شدن!
و سربلند بیرون اومدن√