eitaa logo
خاطرات همسران
48.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
3 فایل
سوتی هاتون رو اینجا ارسال کنید👇 @FFF_MMM نرخ تبلیغات کانال(فقط تبلیغات ) 🤩🙊👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2756182185C5e3c10daec
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگران نباش رفیق... ♥️🕊🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای کاش کودک بودم ... دلم به شانه هایِ بابا و آغوشِ مادر گرم بود ... غمِ بزرگم ، اسباب بازیِ محبوبم بود ، که در چاهِ فاضلاب افتاد ... و داغِ بی پایانم ؛ ماهیِ مرده ای بود ، که توی باغچه به خاکش سپردم ... کاش کودک بودم ... و از فریب و بدی ها سر در نمی آوردم ، درست شبیهِ زمانی که بزرگترها به هوایِ آمپول و دکتر ، مرا با خودشان به مهمانی و خرید نمی بردند ... من هیچ نمی فهمیدم ... و گاهی نفهمیدن ، بزرگترین نعمت است ... کاش دوباره کودک می شدم ! در روزگاری ؛ که شانه های مردانه هم زیرِ بارِ اندوه ، کم می آورد ... خسته ام ... خیلی خسته ... مرا به کودکی ام برگردانید ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
.من سر حاملگی اولم خییییلی از خربزع و‌هندوانع خوشم میومد🍉🍉🍉بعد شوهرم برام میاورد....یع بار رفتم سر یخچال تموم شدع بود😢😢🤷‍♀🤷‍♀زنگ زدم اون بدبخت...سرکار بود....تا برداشت گوشی...من شروع کردم گریع ...عررررر میزدم ها....با صدای بلند....اونم هنگ هی میگف چی شدع خب.....بعد کع اروم شدم.....گفتم هندونع و خربزم تموم شدع...ندارم....برام نخریدی😂😂😂🙈🙈🙈🙈اونم گفت تا غروب تحمل کن میارم.....ابرومون نبر توروخدا......گذشت غروب شوشو اومد دیدم یا خود خوووووداااااا.......دقیق یادمع ۱۲تا هندونع...خربزع...طالبی....گرفتع بود😂😂😂😂😂گفت فقط دیگع گریع نکن....z.a واسع هندونع 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
✅ وقتی که به گذشته‌ام نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر چیزهایی که نگران‌شان بودم، هرگز اتفاق نیفتادند. من زمان و انرژی خیلی زیادی را هدر دادم تا ناراحت باشم. ‌
من که خودم شخصا چیز خاصی تاحالا به کسی نبخشیدم ولی مامانم چرا و من هرموقع یادش میوفتم خیلی ناراحت میشم. نه این که خسیس باشم ها 😞 از سادگی مون حرصم میگیره. ما چند سال پیش که کارهای خارج رفتنمون جور شد تازه خونه عوض کرده بودیم، و همه چیز ( میگم همه چیز از مبل بگیر تااا لوازم پذیرایی و تخت و کمد) از نو مامانم خریده بود، چون اصلا انتظار نداشتیم که ویزامون آنقدر زود جور بشه. خلاصه هنوز 6 ماه نشده بود که به این خونه اومده بودیم که ویزا آماده شد. مامانم از همون اول گفت که من وسایل رو نمیخوام بفروشم، همین مونده که وسایل دست دومم رو بخوام بفروشم. خلاصه یه مقدار زیادی از وسایل رو داد به دوستاش و تمام سرویس پذیرایی 12 نفره رو با خیلی از ظروف چینی داد به عموم. خیلی از چینی ها هنوز توی کارتون بودند یعنی ما حتی یک بار هم ازشون استفاده نکردیم. مبل و تلوزیون و.. رو هم دادیم به ی جهاز چند تا زوج جوونی که بضاعت مالی خوبی نداشتند. (مامانم توی خیریه کار میکرد برای همین می‌شناخت کسانی رو که مشکلات مالی داشتند) خلاصه ما اومدیم این طرف تا اینکه برامون یک کاری اونجا پیش اومد، یکی از حساب های بانکی به مشکل خورده بود و کسی باید میرفت بانک درست می‌کرد. مامانم به هر کدوم از دوستاش گفت اون ها هی امروز و فردا می‌کردند و می‌گفتند آره ما وقت نداریم و سرم شلوغه و این حرف ها. یک ماه گذشت هیچ کدوم هیچ کاری انجام ندادن آخر سر مامانم مجبور شد خودش برگرده ایران درست کنه. حالا ما می‌خواستیم بیاییم همین دوستان به ظاهر محترم به خاطر اینکه وسایل رو بگیرند هی می‌گفتند هرکاری داری به ما بگو ما برات انجام میدیم یا اینکه هر دقیقه خونه ی ما بودند ببینند از بین وسایل کدوم رو برای خودشون بردارند. آخر سر هم نشسته بودن پشت سرمون حرف زدن که آره فلانی لوازمش رو میخواسته بندازه دور، داده به ما ( در صورتی که خداشاهده تمام وسایل نو بودند و خودشون هم همون موقع می‌گفتند حیف این لوازم که خودت استفادشون نکردی) حالا این ها گذشت مامانم یک روز یکی از اون زوج های جوونی رو که وسایل رو توسط خیریه بهشون داده بود به صورت تصادفی دید. بچه دار شده بودند و دوتاشون کارمند ماشالله خیلی پیشرفت کرده بودند 😍 مامانم میگفت خانومش میخواست دست من رو ببوسه که خدا شما رو خیر بده اون موقع آبروی من رو پیش خانواده شوهر حفظ کردی و ما همیشه دعات میکنیم. مامانم به من می‌گفت عجب اشتباهی کردیم که وسایل رو به اون دوستای نمک نشناس دادم، کاشکی همش رو میدادم به جهیزیه ی جوون ها. این دیگه برای ما شد عبرت که هر وسیله ای رو دیگه توی خونه احتیاج نداریم، مامانم سریع میده به خیریه تا به افرادی احتیاج دارند داده بشه☺️ آرزوی سلامتی و جیبی پرپول برای همتون 😉❤️ دکتر کوچولو
خوشبختی سه ستون دارد.. فراموش کردن تلخی های دیروز... غنیمت شمردن شیرینی های امروز.... امیدواری به فرصت های فردا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂پاییز در راه اسـت، بیایید باهم قدرى مهربان تر باشیم.... 🧡 و یک فنجان چای محّبت باهم ☕️🧡 بنوشيم و بدانيم که🍃 مهربانی هایمان هرچه پررنگ تر🧡 بهتر و زیباتر وبادوام تر🌼✨ عصر آخرین پنجشنبه تابستانی تون پرازمهربانی☕️🧡🌼🍃
خب دوستانی ک میگفتن تو خواب راه میرفتن و من باور نمیکردم دیشب ساعت ۳ بالگد مادرمو بیدار کردم پاشو نماز بخون اذانه😂نیم ساعته دارم میخندم خدایی باحاله یه کاری میکنی ک خودت نمیفهمی 😂 ریا نباشه ادم نماز خون اینجا مشخص میشه تو خوابم ب فکر نمازم🤣 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
✍دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی می‌کرد. نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشه‌ای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت: «خدایا من چه گناهی کرده‌ام بخاطر مادرم بر نفسم پشت‌ پا زده‌ام. من خود، خود را مقطوع‌النسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیبایی‌ام را از من نگیر.» گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.» 💥از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامع‌ترین لغت‌نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد. 🌸🌸🌸
سلام من خواهرم الان ازدواج کرده ولی زمانی ک را هنمایی بوده ی سوتی داده ک از زبون خودش میگم 😁 یکروز زنگ تفریح تو مدرسه داشتم با دوستم حرف میزدم بعد ما دوستا همیشه عادت داریم ک مغنعه همو میکشیدیم 😂😂 یکروز دوستم ک پشتش ب من بود منم یهویی مغنعشو کشیدم 😂😁 دیدم موهاش زرده و رنگ زده اول اینجوری شدم😳😳😳😳😳 اما وقتی ک برگشت...🥶🥶 درست حدس زدین😂😂 ناظمشون بوده اخه اون هم لباسش اداری و سورمه ای بوده خواهرم فکر کرده دوستشه حالا شما تصور کنید بین اون همه دانش اموز یهویی مغنعه ناظمو بکشن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂 😁🖐 🤣 @Sooti_Hamsaran
توی زندگیت یک اصل و به یاد داشته باش همیشه تنها موندن توسط ادما دلیلی برای غصه خوردن نیست در اصل برای کمتر غصه خوردنتِ پس فراموششون کن و رها باش... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌