گویند جمعی از ماهیان با هم نشسته [بودند، گفتند] ما مدتی است حرف آب را میشنویم و
از وجود آب اثری نمیبینیم و نمیدانیم که آب چیست؟
پس نزد ماهیای که بزرگ ایشان بود، آمدند و گفتند: آب را به ما بنما.
او در جواب گفت: شما چیزی به غیر آب به من بنمایید تا من آب را به شما بنمایم.
و شرط است که در حین مشاهده تجلیات نور یقین،
چنان از هستی خویش بگذری که به جز دوست، در میان چیزی نبینی؛ چه، عکس شخص در آینه، خود را نیارد دید. اگر خواهی از راه نمانی، باید که به خود نپردازی.
#سراجالمنیر _کاشف_شیرازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚
ماه می گوید به خاک و ابر و فَی:
مَن بَشَر ، مَن مِثْلُکُم يُوحىٰ إلَىْ
مثنوی دفتر اول
ماه به خاک و ابر و سایه می گوید : من هم مانند شما به صفات بشری مقیدم ولی نور وحی الهی ، ما را روشن و منور ساخته است .
"کریم زمانی "
مصرع دوم اشاره است به آیه ۱۱۰ سوره کهف :
قُلٰ إنَّمٰا آنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ يُوحىٰ آنَّمٰا إلٰهُکُم إلٰهٌ وٰاحِدٌ ...
بگو من فقط بشری هستم همانند شما ، که به من وحی می شود ، حق این است که خدای شما یگانه است ...
کلمه ” إنَّما ” ی اولی رسول را منحصر در بشریت و در مانندی سایر بشرها می سازد ، به طوری که هیچ زیادتی برای خود ادعا نمی کند .
و این در حقیقت رد پندار مردم است که خیال می کنند هر که ادعای نبوت کرد ادعای الوهیت و قدرت غیبی کرده است ، و بر اساس همین پندار است که از انبیاء توقع هایی دارند که جز خدا کسی علم و قدرت بر أنها را ندارد .
در انحصار اول به امر خدا همه اینها را از خود نفی می کند و تنها مساله وحی را اثبات می کند .
و انحصار دوم معبود را که معبود ایشان هم هست منحصر در یکی می کند ، و این همان توحید است که می گوید اله تمامی عالم یک اله است .
#تفسیر المیزان
علامه طباطبائی_قرآن درمثنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_5861909251210872714.mp3
5.01M
🦋🔥🦋
یک آه معشوق،
صدها غم را می سوزاند
دل به عنایت او ببند و
امیدوار باش
که دود آه او آتش زند
به خرمن ها غم؛
صدها خرمن غم
در اثر دود آه معشوق میسوزد.
پس نگران نباش،
وقتی دود آه معشوق
خرمنهای غم را می سوزاند،
تو چه غمی داری؟
#دکتر_دینانی
🦋🔥🦋
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ما چشمه نوریم بتابیم وبخندیم
ما زنده عشقيم نمرديم و نمیریم
هم صحبت ماباش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم
#رهی معیری
سعدی «گلستان »
باب ششم در ضعف و پیری
مهمان پیری شدم در دیارْبکر که مال فروان داشت و فرزندی خوب روی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است، درختی درین وادی زیارتگاهست که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند، شبهای دراز در آن پای درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همیگفت چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی پدر بمردی.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر؟
تا همان چشم داری از پسرت
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای کریمی که بخشندة عطایی،
و ای حکیمی که پوشنده خطایی،
و ای صمدی که از ادراک ما جدایی،
و ای احدی که در ذات و صفات بیهمتایی،
و ای قادری که خدایی را سزایی،
و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی؛
جان ما را صفای خود ده،
و دل ما را هوای خود ده،
و چشم ما را ضیای خود ده،
و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.
این بنده چه داند که چه میباید جُست؟
داننده تویی هر آنچه دانی، آن ده!
خواجه عبدالله انصاری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH