ای ببرده رخت حسها سوی غیب
دست چون موسی برون آور ز جیب
ای انسان صالح که توانسته ای ادراکات حواس باطنی را بدست آوری و از لباس ظاهر خارج بشی و در سرای جاودان خیمه بزنی، دستی درخشنده از نور ابدیت را مانند موسی از گریبان خود بیرون بیاور تا عالم تاریک نورانی شود.(اشاره به ید بیضا حضرت موسی... بیت ۳۴۸۶ دفتر اول.)
ای صفاتت آفتاب معرفت
و آفتاب چرخ بند یک صفت
ای کسی که به صفات معرفت دست یافتی و صفات ظاهری تو تبدیل به صفات باطنی(معرفت) شده، خورشید جهان تنها به یک صفت الهی، مظهر نور است و کمترین بنده توست. انسان کامل به دلیل ذاتی، مظهر تمام صفات و اسماء الهی ست و به همین دلیل خلیفه خداوند بر روی زمین است.
گاه خورشیدی و گه دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی
پس از آن که تو به مقام والا قدم گذاشته ای، چرا انسان رشد یافته عین تمام موجودات هستی می شود، ولی در عین حال هیچ یک از آنها نیست؟ گاهی خورشید هستی و با نورت همه مردم را روشن میکنی، گاهی دریا و آگاه بر امواج حقایقی، گاهی به پایداری کوه قاف و گاهی مانند سیمرغ هستی.
عنقا: پرنده افسانه ای سیمرغ، فدا کردن خود
قاف: در اصطلاح صوفیان مظهر هویت الهی
تو نه این باشی نه آن در ذات خویش
ای فزون از وهمها وز بیش بیش
در واقع انسان کامل با هر اسمی که نامیده بشود شایسته آن نام هست چون او مظهر کامل ذات الهی است. و هر انچه دامنگیر موجودات است او را محدود در جریان هستی نخواهد کرد .
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دور کنید مرا،
از آن عقلی که گریستن نمیداند و ....
آن فلسفهای که...
خندیدن نمیشناسد و
و آن غروری که ...
در برابر کودکان سر خم نمیکند.
#جبران_خلیل_جبران
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
رابعه را شبی از شبها
آتش عشق از کانون جگر شعله برآورد
و او را از کمال احراق از پای درآورد
و فریاد برآورد:
یا اهل البصره! الحریق، الحریق...
مردمان فراهم آمدند برای دفع آتش
او را دیدند حالش بگشته
و به وصف دیگر گشته
و میگفت:«الحریق، الحریق»
گفتند:«آتش کجاست؟!»
گفت:«آتش در جگرم است»
و آنچه جگر صدیق می سوخت
با برآمدن نفس او
جهانی بوی جگر سوخته گرفت
اثری بود از آثار این حریق که
رابعه از آن اخبار می کرد:
عشق تو چو آتش است و جان می سوزد
وز جان چو بپرداخت جهان میسوزد
این طرفه نگر چون بگیرم نامش
از قوت او کام و زبان میسوزد
📚لوایح
عین القضات همدانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آن روز که آتش محبت ؛ افروخت
عاشق؛ روش سوز؛ ز معشوق آموخت
از جانب دوست سرزد این سوز و گداز
تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
#ابوسعید ابوالخیر
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
شب است و در شبِ من
خوشنشینیات زیباست
به بوسه از لبِ من
بوسهچینیات زیباست
تو مهر را همه با مهر
میدهی پاسخ
صدای عشقی و
طبعِ طنینیات زیباست
اگر تو میشکنی
لیلیانه کاسهی من
چه غم که شیوهی
دلبر گزینیات زیباست
تو هر چه میکنی
ای یار دوستت دارم
که نازنینی و
هر نازنینیات زیباست
«فرشته عشق نداند»
به آسمان چه روم؟!!
برای من تو و
عشقِ زمینیات زیباست
حسین منزوی
🌼🍃🌼🍃🌼
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست؛ و علم او همه چیز را فرا گرفته است!
#طه، آیه ۹۸
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عاشق را دائم درد "فراق وطن" است
زیرا که وصال لایق مرتبه محبوبست
و فراق در خور مرتبه عاشقی
از آن است که معشوق همواره
در مقام "ناز" است و عاشق همیشه در "گداز".
#حدائق الحقایق
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃🌼
عالَمِ خدا بس بزرگ و فراخ است، تو در حُقّهای کردی که « همین است که عقلِ من ادراک میکند.»
پس، کارِ کسی که خالقِ عقل است، در عقل محصور کردی...
آن نبی نیست که تو تصوّر کردهای. آن نبیِ تو است، نه نبیِ خدا.
نقشِ خود خواندی.
نقشِ یار بخوان!
ورقِ خود خواندی، ورقِ یار بخوان!
#شمس تبریزی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
و گفت: خوف و رجا دو بال مردند،
مانند مرغ چون هر دو بایستد مرغ بایستد و چون یکی بنقصان آید ،دیگری ناقص شود.
و گفت:
محبت آن بود که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و ...
ترا هیچ بازنماند از تو.
#تذکره الاولیاء
ذکر ابوعلی رودباری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اینکه عشق را از همان آغاز مثنوی دوای نخوت و ناموس انسان و معالج و درمانگر وی از بیماری های ناشی از آن احوال می خواند نشان آن است که نزد وی رهایی از خودی که نخوت و ناموس تعبیری از آن است بی تجربه ی عشق حاصل نمی آید،
و پیداست که تا عشق انسان را به "غیر خود" پایبند ندارد و به مرتبه ای که بتواند "غیر" را از همه حیث بر خود مقدم بدارد نرساند، رهایی از خودی که سفر الی الله از آنجا آغاز می شود برای روح قابل حصول نمی گردد.
از اینجاست که در علاج بیماری "خودی" عشق افلاطون و جالینوس دیگر محسوب است و اگر مولانا آن را طبیب جمله ی علت های ما می خواند البته گزاف و مبالغه نیست،
و در موارد دیگر هم وقتی عشق را امری ورای شرح و بیان می شمرد و خود را از توصیف آن عاجز نشان می دهد ظاهرا وسعت تجربه ی روحانی خود را در قبال محدودیت تعبیر در نظر دارد و باز دعوی وی مجرد مبالغه ای شاعرانه نیست...
(عبدالحسین زرین کوب، بحر در کوزه، 1389، 21)
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بی زبان روشنترست...
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
روش معتزله حس های ظاهری است ولی چون دچار گمراهی شدند خودشان را سنی و صاحب شهود می دانند تا ادعا کنند از صاحبدلان هستند.اگر این گروه خود راسنی هم معرفی کنند نسبت ناروایی است.
هر که در حس ماند، او معتزلی است
گر چه گوید: سُنّی ام، از جاهلی است
هر کس درحواس ظاهری گرفتار باشد او معتزله است و اگر بگوید من به شهود حق اعتقاد دارم و رسیده ام از جهالت و نادانی اوست.
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
هر کس که بتواند از کمند حواس ظاهری آزاد بشود و از نتیجه فعالیت حواس ظاهر خود را دور نگهدارد او سُنّی است و اهل بینش و مکاشفات برای عقل مانند چشم هستند و بینایی درونی دارندو اثر این بینایی تقرّب خداوند است.
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
اگر قرار بر این بود که هر حسّ ظاهری که حیوانات هم از آن بهره مند هستند میتوانست موجود برترین را ببیندو بتواند حضرت حق را شهود کند، پس گاو و الاغ هم می توانست حق را مشاهده کند و از اولیاء الله باشند.
#شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
زان باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم
دوشینه شکستیم به یک توبه دوصد جام
امروز به یک جام دوصد توبه شکستیم
یکباره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم
نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم
در نقطهٔ وحدت سر تسلیم نهادیم
و از دایرهٔ کثرت موهوم برستیم
#فرصت_شیرازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH