تو در خوابی و این دیدن، خیال اســت
هر آنچـــه دیــدهای از آن، مثال اســت
بــه روز حشـــر، چـــون گردی تـو بیدار
ببینی کین همه، وهـم اســت و پندار
#شیخ محمود شبستری
عرفای ما همگی به صراحت عنوان میکنند که آنچه را میبینیم، خواب و خیال است و ....
ما در واقع مانند کسی هستیم که در خواب به سر میبرد و
در جایی این پردهی «وهم» در روز محشر بیفتد،
متوجه خواهیم شد که آنچه را که میدیدیم و حقیقت میپنداشتیم، وهم و پندار و خیالی بیش نبوده است و در اصل حقیقت چیز دیگری بوده است.
شرمنده و خجالت زده کسی خواهد بود که اسیر این مجاز بوده و به ماهیت اصلی آن پی نبرده است.
فردا که پیشگاه حقیقت شـود پدیـد
شرمنده رهروی که نظر بر مجاز کرد
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️
تا انتظار باقیست...
گفتی: «جهان سرآمد وین شامِ تار باقیست»
گفتم: «مگو چنینها کان کار و بار باقیست.»
برگی که باد بُردش، میگفت با جوانه
ما و تو گر نباشیم این جوکنار باقیست
دریاب لحظهها را در آبِ جویباران
بنگر که میروی تو وین جویبار باقیست
خورشید نیز آن سوی سرگرم کار خویش است
گر میغِ تیره اینجا چون شامِ تار باقیست
گر سنگْپشتِ درّه داند و گر نداند
خورشیدِ مهربان را نور و نثار باقیست
بر سنگِ دیگری زن این سنگ را که سرد است
تا بنگری جهان را شور و شرار باقیست
این راز بشنو از من هرگز مگو جهان هیچ
هرگز مگو جهان پوچ، تا انتظار باقیست...
شفیعی کدکنی
مجموعهٔ «طفلی به نام شادی»
⭐️
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد
نگار آمد "نگار" آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد
صفا آمد صفا آمد كه سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد "حبیب" آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بیصداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد
شقایقها و ریحانها و لاله خوش عذار آمد
كسی آمد كسی آمد كه ناكس زو كسی گردد
مهی آمد مهی آمد كه دفع هر غبار آمد
#حضرت مولانای جان
میلاد مسعود حضرت بقیه الله مبارک❤️
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
الهی !
تو می دانی که عاجزم از شُکر.
تو به جای من شکر کن ..
خود را که ؛ شکر آن است و بس...
#منصور_حلاج
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حُسن، لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت، آشفت که از خاکِ جهانِ مجبور
خودگری، خودشکنی، خودنگری، پیدا شد
خبری رفت ز گردون، به شبستانِ ازل
حذر! ای پردگیان! پردهدری پیدا شد
آرزو، بیخبر از خویش به آغوشِ حیات
چشم وا کرد و جهانِ دگری پیدا شد
زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
تا ازین گنبدِ دیرینه دری پیدا شد
#اقبال لاهوری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH