eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️ سفر نزد عارفان بر دو نوع تقسیم می شده است: یکی سفر بیرونی (سفر گِـل) و دیگر سفر درونی (سفر دل) مراد از سفر بیرونی همان سفر مشهور و مصطلح است که از سرزمینی به سرزمین دیگر می کوچند و مراد از سفر درونی همانا سیر و سلوک معنوی و قطعِ طریق در عرصهٔ روحانی است. نزد اهل الله مقصود نهایی از سفر بیرونی رسیدن به اسفار روحانی است. مولانا سفر به دگرسوی جهان ماده و مدت را در حکایت پیرِ چنگی این گونه وصف می کند: آنگاه که پیر چنگی از فرط نواختن چنگ، بی خویش شد از این جهان بیرون رفت: گشت آزاد از تن و رنجِ جهان در جهانِ ساده و صحرای جان جانِ او آنجا سُرایان ماجرا کاندر اینجا گر بماندندی مرا؛ خوش بُدی جانم در این باغ و بهار مستِ این صحرا و غیبی لاله زار بی سر و بی پا سفر می کردمی بی لب و دندان ، شِکر می خوردمی ذکر و فکری فارغ از رنجِ دِماغ کردمی با ساکنانِ چرخ، لاغ چشمْ بسته، عالَمی می دیدمی وَرد و ریحان، بی کفی می چیدمی تماشاگه راز💐
شیخ(ابوسعید ابوالخیر) گفت: «ای حسن آن تویی که خود را می بينی و الّا هيچ کس را پروای ديدن تو نيست . آن نفس توست که تو را در چشم تو می آرايد ، او را قهر می بايد کرد و بماليد ماليدنی که تا بِنَشکَنيش دست ازو نداری و چنان به حقّش مشغول کنی که او را پروای خود نمانَد.» حکایتی از اسرار التوحید هزار داستان مسعود بهنود https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼 خستگیِ سينه ما را خيالت مرهم است ای به هجران،خسته مارا، خسته را مرهم فرست يوسفِ گم گشتهٔ ما زير بندِ زلف توست گه گهی ما را خبر زان زلفِ خم در خم فرست خاقانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ ای عبد من... خودت را بشناس که کیستی تا ثابت قدم شوی و قلبت آرامش یابد چون دریابی که کیستی توان صبر خواهی یافت و صبوری بر تو سخت نخواهد بود چون دریابی که کیستی به علم شهود، جایگاهم را در علم هر عالِمی و مَقرَّم را در سُرور هر مسروری خواهی یافت و چون از چنین شهودی برخوردار شوی تو خود گواهم بر جهانیان خواهی بود و چون گواهم بر جهانیان شوی بر تو بشارت باد که رفیق و همره پیامبرانی .https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ابر است و اعتدال هوای خزانی است ساقی بیا که وقت می ارغوانی است در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان روز قدح کشیدن و عیش نهانی است ساقی بیا و جام می مشکبو بیار این دم که باد صبح به عنبر فشانی است می هست و اعتدال هوا هست و سبزه هست چیزی که نیست صحبت یاران جانی است یاری به دست‌ آر موافقِ تو وحشیا کان یار باقی است و خود این جمله فانی است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🤍 خیال محبوبم شباهنگام بر من گذشت و مرا بی تاب و بی‌خواب ساخت و این گونه است که عشق همواره با درد بر لذت‌ها راه می‌بندد... و خود دنیایی است عشق محبوب... ترجمه قصیده مشهور صنهاجی بوصیری شاعر و صوفی مصری قرن هفتم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ " من عَرفَ نفسه فقد عرف رَبه " خویشتن‌شناسی نردبان بام معرفت الهی‌ست هر که خویشتن‌نشناس است شناسای حضرت عزت چون گردد؟ نتیجه نافرمانی بین که چه مذموم است. پس بر تو باد ای برادر که تا توانی تن به خدمت و طاعت دردهی و سر بر خط فرمان ارادت نهی که به نور ذکر و عبادت، درون مؤمنان روشن می‌گردد. پس به وسیلت این روشنایی، بسا مکاشفات غیبی و مشاهدات روحانی دست می دهد. خواجۀ عالم می فرماید: هر که چهل بامداد به اخلاص برخیزد حق تعالی چشمه های حکمت از دل او بر زبان او روانه کند. این نتیجه فرمانبرداری‌ست تا قیمت اوقات عزیز بدانی و به خیره ضایع نگذرانی که ترک فرمان تاریکی آرد و در آیینۀ تاریک چیزی نتوان دید. سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار زنگارخورده چون بنماید جمال دوست؟! مجالس پنجگانه سعدی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دریغا... ما از قرآن جز حروف سیاه و سپیدی کاغذ نمی بینیم! چون در وجود باشی، جز سیاهی و سپیدی نتوانی دیدن. چون از وجود، به درآمدی، کلام الله تو را در وجود خود، محو کند آن گاه تو را از محو به اثبات رساند. چون به اثبات رسی، دیگر سیاهی نبینی، همه سپیدی بینی. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
❤️ چون به دربارِ شه عشق رسی کُرنش کن کاندر آنجا به ادب، شاه و گدا می آید https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ کس، به گوشِ سر خویش سخنِ حق نشنیده بود مگر موسی خدا ندا داد او را که یا موسی... موسی بیقرار شد طاقتش برسید و صبرش برمید... صبر با مهر کی برآید ! موسی از سر سوز و وله و بی طاقتی گفت: خواننده را شنوانیدی أین اطلبک؟ کجات جویم؟ ندا آمد که ای موسی چنانک خواهی می‌جوی که من با توام، نزدیک ترم به تو از جان تو در کالبد تو و از رگ جان تو به تو و از سخن تو به دهن تو... گفتم صنما مگر که جانان منی اکنون که همی نگه کنم جان منی بی جان گردم اگر ز من بر گردی ای جانِ جهان تو کفر و ایمان منی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋 شب گر به جای شمع نشینی میان جمع پروانهٔ وجود مرا شعله‌ور کنی آگه شوی ز خاک ریاضت‌کشان عشق گر در بلای هجر، شبی را سحر کنی بویت اگر به مجمع روحانیان رسد آن جمع را ز موی خود آشفته‌تر کنی مُردند عاشقان ز نخستین نگاه تو حاجت بدان نشد که نگاه دگر کنی... فروغی بسطامی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ أُحِبُّكَ حُبَّيْنِ، من تو را با دو عشق دوست دارم حُبَّ الهَوى و حُبَّاً لِأَنَّكَ أهلٌ لِذاك عشق به عشق تو و عشق به این خاطر که تو شایسته آن هستی. فَأمَّا الَّذي هُوَ حُبُّ الهَوى اما آن عشقی که دوست داشتن عشق توست: فَشُغْلي بِِذكْرِكَ عَمَّنْ سِواك همان مشغول بودن من به یاد تو، از هر آن که جز تو است. وَ أمَّا الَّذي أنتَ أهلٌ لَهُ و اما، آن عشقی که تو شایسته آن هستی فَلَسْتُ أرَى الْكَوّنَ حَتَّى أراك [چنان است که] از آن هنگام که تو را دیده‌ام، دیگر دنیا را نمی‌بینم نیایشی از بانو رابعه عدویه اجرا: سامی یوسف https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌼🍃
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا جان   لحظه ای به درون سفر کن، سفر ِدل قشنگ است ،آنجاست که در می یابید: شما ظرف اید , قدح اید , شما باده ی عشق اید , و آنچه در شماست , شرابی مست کننده است چه کسی می تواند از این می ناب مست گردد ؟ چه کسی می تواند در این عمق ژرف سفر کند ؟آیا کسی برای رفتن هست ؟ همه ی "من های ما "قدرت نفوذ تا یک حد خاصی را در این اقیانوس دارند ولی هر چه پایین تر می رویم من های ما یکی ، یکی محو می شوند و وقتی که به ژرفا برسیم منی باقی نخواهند ماند . پس چه کسی باید این شراب کهن را نوش کند ؟چه کسی باید مست شود ؟ وقتی که تن نباشد جان می ماند و این جان است که قدح را می گیرد ،می ناب را می نوشد آنگاه در " مستی" جان هم محو می شود می افتد ،آنچه می ماند ،"جانان" است و اکنون این جانان است که مست می کند و این مستی همیشگی است . این جانان است که در شادی بیکرانه می تواند بماند این مستی جانان است که بمانند وجد در ما تجلی می کند این قهقه های شادی اوست که تمام نمی شود و ما اینبار سر از ژرفا به بلندای , بلند می کنیم ... چون خورشید که طلوع می کند ، خدا در ما طلوع می کند و همه ی بیکرانگی را در ما می بارد و هر آنچه کنی بوی بیکرانگی می دهد آنچه برای مان می ماند عشقی است که در ذات مان می پیچد می رقصد... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 هزار و یک نام دارد، از آنجا که تو شنوده‌ای... اما از آنجا که عاشقان دیده اند، در هر ذره صدهزار نامتناهی عجایب دارد و از هر ذره صدهزار هزار تجلیِ جمال و جلال کند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💫 مستیِ شراب محبت خدا به تو آن است که : تو او را دوست می داری و هنگامی که تو او را دوست داشتی و این شراب محبت را نوشیدی ، خواهی فهمید که محبت و عشق تو به او درست همان، محبت و عشق او به توست و اوست که تو را از محبت خودش سرمست کرده و این همان تجلی معرفت است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهتر عالم و سید بنی آدم (ص) چنین می فرماید که: هر کس که سر از جامه خواب بردارد و غم دین بود که در دل او بود، و اندوه اسلام بود که در سینۀ او بود، و عشق حق تعالی بود که در جان او باشد، حق جل و علا به حکم کرم و فضل، عنایت ازلی را بفرستد تا کفایت ابدی او کند. ای که هر نااهلی را در درون خود، عشق اندوخته‌ای، این پراکندگی تا کی؟ ای که دل خود را به هزار بازار عشق دیگران بفروخته ای این آشفتگی تا چند؟ دل به بازار من آورده و بفروخته‌ای دلِ بفروخته مفروش به بازار دگر جان و تن و دل را در آتش عشق ما بگداز ... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_6041806645053359654.mp3
3.33M
‍ ♥️ من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یك دهان شد هم آواز با ما: تو را دوست دارم، تو را دوست دارم                     https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت بی چون که تو را نعمت هستی داده، درون تو جز یک دل ننهاده است تا در محبت او صرف کنی، نه آن که یک دل را به صد پاره کنی و هر پاره را در پی مقصدی آواره... رسم‌ عاشق نیست با یک‌ دل دو دلبر داشتن یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌸 جز هوا نسپرم آنگه که هوای تو کنم جز وفا نشمرم آنگه که جفای تو کشم به خدای ار تو به دین و خردم قصد کنی هر دو را گوش گرفته به سرای تو کشم ور تو با من به تن و جان و دلم حکم کنی هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خداوندا... در هیچ لحظه تنهایم مگذار که جرأت تنها ماندن و تنها جنگیدن در من نیست. خداوندا... در هیچ نفسی دست محبتت را از روی سرم برندار که بی مهر تو ذلیلم هیچم ، کم از هیچم 📚 بر جاده های آبی سرخ 📝 نادر ابراهیمی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💔 آه و هزار آه... اگر جمالش در خیال آید و بماند... ماندن خیال با عشق مرهمِ زخم بُود و این رمزی لطیف است... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خداوند_جل جلاله_بر دل من ندا کرد که : بنده من، مهمان مرا حق بگزار گفتم :الهی ، من ندانم که حقِ مهمانان تو چگونه گزارم؟ فرمود: کسانی که به سلامی به مهمانی تو آیند ، باید که علیکم السلام بیابند پس خداوند تعالی مرا گفت که : هر چه بینی که من با تو کردم ، با خلق من ، آن کن گفتم : الهی ! من با خلق تو آن نتوانم کرد ! خداوند فرمود :«از من یاری خواه». 📚نورالعلوم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️ من از عالم تو را تنها گزینم روا داری که من غمگین نشینم؟ دل من چون قلم اندر کف توست ز توست ار شادمان و گر حزینم به جز آنچ تو خواهی، من چه باشم؟ به جز آنچ نمایی، من چه بینم؟ گه از من خار رویانی گهی گل گهی گل بویم و گه خار چینم مرا تو چون چنان داری، چنانم مرا تو چون چنین خواهی، چنینم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔅 بی یاد تو هر جا که نشستم توبه... ☘☘☘
❤️عشق، بسط دهنده وجود آدمی 🔅متن: چندان که مهمان بیش شود، خانه را بزرگ تر کنند و آرایش بیشتر شود و طعام، بیش سازند. نمی بینی که چون طفلک را قدکِ او کوچک است، اندیشه او نیز که مهمان است لایق خانه قالب اوست؟ غير شیر و دایه نمی داند. و چون بزرگ تر شد مهمانان اندیشه ها افزون شوند از : عقل و ادراک و تمیز و غیره،خانه بزرگ تر گردد. و چون مهمانان عشق آیند، در خانه نگنجند و خانه را ویران کند و از نو عمارت ها سازد. پرده های پادشاه و بردابرد پادشاه و لشکر و حَشَم او در خانه او نگنجد، و آن پرده ها لایق این در نباشد. و آن پرده ها را چون در آویزند، همه روشنایی ها دهد و حجاب ها بردارد و پنهان ها آشکار گردد، به خلاف پرده های این عالم که حجاب می افزاید. آن پرده ها به عکس این پرده هاست... 🔅شرح: مولانا به زبان تمثیلی عشق را هادم هستی مجازی و شخصیت کاذب آدمی می داند. عشق هر چند در ابتدا ویران می کند ولی با پیوند دادن به معشوقِ جاودان،عاشق را به جاودانگی و بسط شخصیت می رساند. چیست توحید خدا؟ آموختن خویشتن را پیش واحد سوختن گر همی خواهی که بفروزی چو روز هستیِ همچون شبِ خود را بسوز هستی ات در هست آن هستی نواز همچو مس در کیمیا اندر گداز 🔅مولانا اندیشه های نو را به مهمان و وجود آدمی را از به مهمانخانه ای تشبیه می کند که احوال و افکار بدانجا درمی آیند؛ اما دیر زمانی درنگ نمی کنند و می روند. از این رو اهل غفلت از حضورش دلتنگ و بی تاب می شوند ولی عارفان روشن ضمیر بر این مهمان نورسیده مرحبا گویند و مقدم اش را گرامی دارند دکتر کریم زمانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH