eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
برایت رویاهایی آرزو می‌کنم تمام نشدنی و آرزوهایی پرشور که از میان‌شان چندتایی برآورده شود برایت آرزو می‌کنم که دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری و فراموش کنی آنچه را که باید فراموش کنی. برایت شوق آرزو می‌کنم آرزو می‌کنم برایت آرزو می‌کنم که با آواز پرندگان شوی و با آرامش خانواده به خواب روی برایت آرزو می‌کنم دوام بیاوری در رکود، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار بخصوص برایت آرزو می‌کنم که باشی"... @TAMASHAGAH
ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد غیر از خیال جانان در جان و سر نباشد 🍃 @TAMASHAGAH
 هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بِمانْد هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنیدیم که در کار بِمانْد گشت بیمار که چون چشمِ تو گردد نرگس شیوهٔ تو نَشُدَش حاصل و بیمار بِمانْد از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبدِ دَوّار بِمانْد داشتم دلقی و صد عیبِ مرا می‌پوشید خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زُنّار بِمانْد بر جمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد که حدیثش همه جا در در و دیوار بِمانْد به تماشاگَهِ زلفش دلِ حافظ روزی شد که بازآید و جاوید گرفتار بِمانْد @TAMASHAGAH
به امید نگاهی خاک ره گشتم، ندانستم که زیر پا تو بی پروا نمی‌بینی ز مغروری تویی در دیده‌ام چون نور و محرومم ز دیدارت نمی‌دانم ز نزدیکی کنم فریاد یا دوری 🍃 @TAMASHAGAH
غزل شماره ۳۷۴ سعدی 📕 از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم 🍃🍃 @TAMASHAGAH
🍃🌼 ای سلیمان در میان زاغ و باز حلم حق شو با همه مرغان بساز مرغ جبری را زبان جبر گو مرغ پر بشکسته را از صبر گو هر کسی روئی به سوئی برده اند وین عزیزان رو به بی سو کرده اند هر کبوتر می پرد زی جانبی جانب ما جانب بی جانبی هر عقابی می پرد از جا به جا وین عقابان راست بی جائی سرا ما نه مرغان هوا نه خانگی دانه ما دانه بی دانگی زان فراخ آمد چنین روزی ما که دریدن شد قبادوزی ما @TAMASHAGAH
غزل شماره ۱۱۶ حضرت سعدی🍃 گر صبر دل از تو هست و گر نیست هم صبر که چاره دگر نیست ای خواجه به کوی دلستانان زنهار مرو که ره به در نیست دانند جهانیان که در عشق اندیشه عقل معتبر نیست گویند به جانبی دگر رو وز جانب او عزیزتر نیست گرد همه بوستان بگشتیم بر هیچ درخت از این ثمر نیست من درخور تو چه تحفه آرم جانست و بهای یک نظر نیست دانی که خبر ز عشق دارد آن کز همه عالمش خبر نیست سعدی چو امید وصل باقیست اندیشه جان و بیم سر نیست پروانه ز عشق بر خطر بود اکنون که بسوختش خطر نیست @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃هوالطیف روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست از سرکویش اگر سوی بهشتم می‌برند پای ننهم که در آنجا وعده دیدار نیست عبدالله انصاری @TAMASHAGAH
جان جانان من ! قطرات سرد باران و بخار روی پنجره های احساس صدای گرم ِدورگرد‌ ِپیر گنجشک های سرمست و مناجات گزهای پیر همه از تو می گویند . مهربانیت را بیکران سپاس🙏 @TAMASHAGAH
سلام به آنها که تمام نمی شوند...💐✋
عشق ؛ واسطه‌ایست میان عاشق و معشوق که موجب "پیوند" می‌شود ، که این پیوند در سایه ی کرشمه ی معشوق نهانست . گاه گاه از کمالی که در کار خود دارد از "غمزه"  معشوق ناوکی بر کمان ابروی او نهد و بر هدف جان عاشق اندازد . القضات همدانی @TAMASHAGAH
معلمی به هر دانش آموز یک بادکنک داد که باید آن را باد کرده، نام خود را روی آن بنویسد و در راهرو پرتاب کند. سپس معلم تمام بادکنک ها را با هم مخلوط کردو به دانش آموزان پنج دقیقه فرصت داده شد تا بادکنک خود را پیدا کنند.  در این جستجوی سخت، هیچ کس بادکنک خود را پیدا نکرد...‌ ‏در این لحظه معلم به دانش آموزان گفت: که اولین بادکنک را که پیدا کردید بردارید و به کسی که نامش روی آن نوشته شده بود بدهید. در عرض پنج دقیقه، هرکس بادکنک مخصوص به خود را داشت. ‏معلم به دانش آموزان گفت: این بادکنک ها مانند شادی هستند. ما هرگز آن را پیدا نخواهیم کرد اگر هرکسی به دنبال خود باشد.  اما اگر به فکر خوشبختی دیگران باشیم، خوشبختی خود را هم پیدا خواهیم . @TAMASHAGAH
ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت: «هر جا که نظر می‌کنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. . کسی نمی‌بیند و کسی نمی‌چیند.» گفتند: کو، کجاست؟ گفت: «همه‌جاست، هر جا که می‌توان خدمتی کرد؛ یا هر جا که می‌توان به راحتی دلی به‌دست آورد. آن‌جا که غمگینی هست و آن‌جا که مسکینی هست؛ آن‌جا که یاری طالبِ محبت است و آنجا که رفیقی محتاج مروت.» @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا شمس جان /غزل ۳۷ @TAMASHAGAH
ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻤﺎﺭ ﻣﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻧﺸستی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @TAMASHAGAH
مرا جز عشق تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز خود صبری و آرامی نمی‌یابم نمی‌یابم ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم بجز روی تو درمانی نمی‌بینم نمی‌بینم بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو بقای خویش چندانی نمی‌بینم نمی‌بینم بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم که آن را هیچ پایانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن که خود را بی تو سامانی نمی‌بینم نمی‌بینم را به درگاهت رهی بنما، که در عالم چو او سرگشته حیرانی نمی‌بینم نمی‌بینم @TAMASHAGAH
عالم آینه است: نقش خود را در او می‌بینی. همهٔ اخلاق بد - از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر - چون در توست نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی. پس بدان که از خود می‌رنجی و می‌رمی. مقالات مولانا [فیه مافیه] @TAMASHAGAH
🌹🌹 داستانی بسیار زیبا🌹🌹 در داروخانه، ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ با زبان ساده ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ .... ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ .... ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ .. ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ،ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﯾﺦ ﺯﺩ .. ﭼــﻪ ﺣﻘﯿــﺮﻭﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳــﺖ ﺁﻥ ﮐﺴــﯽ ﻛــﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐــﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ ! ﭼــﺮﺍ ﻛـــﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺑــﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧــﺞ ، ﺷــــﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑــﺎﺯ ، ﻫـﻤــﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒــﻪ ﻗــــﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧـــﺪ. جايگاه شاه و گدا ، دارا و ندار ، قبراست... "انسانیت" هست كه به یادگار می ماند.. 🌾🌾🌾🌾🌾
کی باشم من که مانم یا نمانم تو را خواهم که در عالم بمانی هزاران جان ما و بهتر از ما فدای تو که جان جان جانی @TAMASHAGAH
رو به کتاب تعلم گرد علم فقه گرد تا سرافرازی شوی اندر یجوز و لایجوز جان من ازعشق شمس الدین زطفلی دورشد عشق او زین پس نماندبا مویزوجوز و کوز عقل من از دست رفت و شعر من ناقص بماند زان کمانم هست عریان از لباس نقش و توز ای جلال الدین بخسپ و ترک کن املا بگو که تک آن شیر را اندرنیابد هیچ یوز 🍃🌼🍃🌼🍃 این شاید تنها غزلی است که جلال دین با اسم خود نیز تخلّص میکند علاوه بر شمس دین خشمگین از دست فقها و کسانی که به عشق او به شمس بدیده شّک و تحقیر مینگرند شما را چه کار به عشق مردان شما چون کودکان گردو بازی کنین و مشغول حرام و حلال و بکن نکن خود شوید خود می‌گوید برو بخواب و وقت خود را صرف این افراد نکن که بسیار از مرحله پرت هستند @TAMASHAGAH
گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش جمله شب می‌گداز و جمله شب خوش می‌بسوز غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان در میان آن خزان باشد دل عاشق تموز ✨✨✨✨ @TAMASHAGAH
وقتی یک چینی‌بندزن (مرمت‌کار) ژاپنی می‌خواهد ظرفِ شکسته‌ای را مرمت کند، ترک‌های آن را با طلا پر می‌کند. آن‌ها معتقدند که وقتی چیزی دچار صدمه می‌شود و آسیب می‌بیند، آن‌گاه بسیار زیباتر از قبل می‌شود. این هنر باستانی، اتصال طلایی یا کینتسوگی نام دارد. فلسفۀ کینتسوگی بر مفاهیمی مانند پذیرش کاستی‌ها و شکست‌ها در زندگی و خارج‌نشدن از چرخۀ زندگانی تاکید دارد. حال چرا با طلا بند می‌زنند؟ کینتسوگی می‌گوید که شما بعد از شکست نه تنها دچار کاستی و ضعف نمی‌شوید، بلکه بسیار ارزشمند شده و می‌درخشید. شکست‌ها، تجارب و نتایج بسیار ارزش‌مندی هستند که افراد موفق کوله‌باری از آن‌ها را جمع کرده‌اند. @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
وقتی یک چینی‌بندزن (مرمت‌کار) ژاپنی می‌خواهد ظرفِ شکسته‌ای را مرمت کند، ترک‌های آن را با طلا پر می‌ک
در فرهنگ ژاپن اصطلاح درخشانی هست به نام وابی-سابی. یعنی آن زیبایی که از نقص آمده. مثل پرتوی که از شکاف دیوار به درون می‌آید. در فرهنگ ما هم انار ترک‌خورده زیباتر است، و همین‌طور کوزه‌ی نیم‌شکسته. فرش کهنه، بهای بیشتر دارد. شیارها و ترک‌های آشفته‌ی چوب قشنگ‌تر هستند. زخم دارکوب و لانه‌ی سار در شکافی، تنه‌ی درخت را زنده‌تر می‌کنند. چال گونه هم نقصی عضلانی، اما زیباست. پوست آدم‌ هم رفته‌رفته چروک برمی‌دارد و هر چروک، هر افتادگی و موی سفید، داستان آدم است. طاق‌ِ قدیمی اگر زیباست، بخاطر کاشی‌های شکسته و مفقودش است و هنرش، قرن‌ها آسیب و ایستادن است. گفتن ندارد، اما دل شکسته هم زیباتر است و او هم گفته بود که نزد قلب‌های شکسته است. کمال‌طلبی آدم را مریض می‌کند، عقب نگه می‌دارد و ترسو می‌کند. مگر چی کامل است؟ و به قول آن دوست، جونور کامل کیه؟ هیچ‌چیز پاینده نیست و تا ابد با ما نیست و هیچ‌کس مانا نیست. بی‌هیچ یکنواختی، تقارن و صیقل. وابی‌سابی علیه‌ کمال‌خواهی است. نقص، فردیت می‌بخشد. این وجهِ گمشده‌ی زندگی ماست. 🔆 کمال طلبی در اینجا : ظاهر بی نقص، مقایسه داشته ها ...
🍃 " صد حکایت بشنود مدهوشِ حرص    در نیابد نکته ای در گوش حرص" آن کس که تحت سیطره ی حرص باشد،از هزاران حقیقتی که می شنود نکته ای نمی آموزد... @TAMASHAGAH
📕📕اندیشه های اخلاقی در شاهنامه ی فردوسی 🌱🌱🌱 شاهنامه کتاب رزم وحماسه ودلیری وپایداری وشجاعت است .ولی سرشار از اندیشه های اخلاقی است. این اندیشه اخلاقی بیانگر آن است که فردوسی رفتا وکردار نیک را سرمشق خود قرار داده است به گواه شاهنامه فردوسی اخلاق نیک دشمنان ایران راهم از نطر فردوسی پنهان نمانده است. واخلاق زشت بزرگان ایرانی را نیز نکوهیده است . امروزه گویا اخلاق گم شده است این گم شده را درشاهنامه بنگرید: 📕آزرم وشرم داشتن یکی بیم و آزرم و شرم خدای که تاباشدت یاورورهنمای 📕میانه روی واعتدال ز کار زمانه میانه گزین چو خواهی که یابی به دادآفرین 📕بخشندگی و دهش چوبخشنده باشی گرامی شوی ز دانایی و داد، نامی شوی 📕بردباری وشکیبایی ستون خرد بردباری بود چوتیزی کنی تن به خواری بود 📕بشردوستی به هرجایگه یار درویش باش همی راد برمردم خویش باش 📕پندپذیری توبیماری وپند داروی توست بکوشم همی تاشوی تندرست 📕دانش اندوزی میاسای زاموختن یک زمان زدانش میفکن دل اندر گمان 📕رازپوشی چو رازت به شهر آشکارا شود دل بخردت بی مدارا شود 📕سازگاری با دشواری‌ها ورایدون که با تونسازد جهان بسازیم ما با جهان جهان 📕فرو بردن خشم بدان باش تا دورباشی به خشم به مردی بپوش از گنهکار چشم 📕فروتنی فروتن بود هرکه دارد خرد سپهرش همی در خرد پرورد 📕بداندیشی به دل نیز اندیشه ی بد مدار بداندیش را بد بود روزگار 📕پرگویی چوگفتار بیهوده بسیارگشت سخنگوی در مردمی خوارگشت 📕کینه توزی وجنگ مسازید جنگ و مریزید خون مباشید کس را به بد رهنمون 📕عیب جویی چو عیب تن خویش داندکسی زعیب کسان برنگوید بسی 📕تن آسایی وکاهلی تن آسایی و کاهلی دور کن بکوش و ز رنج تنت سور کن 🍃🍃🍃 @TAMASHAGAH
🍃✨بسم الله الرحمن الرحیم✨🍃
الـهی ؛ نوازنده غریبان توئی و من غریبم . دردم را دوا کن که توئی طبیبم ای دلیل هر گم‌گشته ! یا رب ز تو آنچه من گدامی خواهم افزون زهزار پادشاه می خواهم هرکس ز در تو حاجتی می خواهد من آمده ام از تو  ترا می خواهم . عبدالله انصاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگز در برابر پرسشی عاجز و درمانده نشدم به ‌جز در مقابل کسی که پرسید:تو کیستی؟ گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم؟ قالبم؟، عقلم؟، حیاتم؟، جان گویا چیستم؟ آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟ معنی‌ام یا صورتم، یا مسما چیستم؟ درچنین صورت که من دارم چگویم وصف خویش؟ آتشم؟، خاکم؟، نسیمم؟، آب دریا چیستم؟ عاقلم؟، دیوانه ام؟، در فرقتم یا در وصال؟ نیستم؟، هستم؟، نه بر جایم؟، نه بی‌جا چیستم؟ عاشقم؟، معشوقم؟، عشقم؟، سالکم؟، پیرم؟، مرید؟ راهبم؟، یارم؟، صلیبم یا مسیحا چیستم؟ مرده‌ام؟، یا زنده‌ام یا زنده بی‌جسم و جان نور و ظلمت؟، زهر و نوش و زشت و زیبا چیستم؟ آه ازین وادی حیرت، آه ازین دریای ژرف کشتی‌ام یا بحر یا لؤلؤی لالا چیستم؟ بی‌نشانی شد نشان و بی‌زبانی شد زبان بی‌نشان و بی‌زبان گویا و بینا چیستم؟ ورکسی پرسد زمن، تو کیستی یا چیستی؟ من چه دانم، کاین چنین حیران و شیدا چیستم؟ @TAMASHAGAH