eitaa logo
تماشاگه راز
292 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ابرها گندم دهد کان را بجهد پخته و شیرین کند مردم چو شهد بارش باران از ابرها باعث رشد و نمو گندم در گندمزار ها می شود و مردم با آن گندم ها نان می پزند و مانند عسل شیرین می شوند. ولی تا این مردم تلاش نکنند این شیرینی صورت نمیگیرد. ابر موسی پر رحمت بر گشاد پخته و شیرین بی زحمت بداد ولی ابر ی که در تیه بر یاران موسی باریدن گرفت ،بدون هیچ زحمتی به آنها طعام گوارا و شیرین نازل کرد. از برای پخته‌خواران کرم رحمتش افراخت در عالم علم خداوند برای قوم موسی طعام پخته و گوارا بی هیچ زحمتی از رحمت بی حد خود نازل کرد و این واقعه در جهان مشهور شد. تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا کم نشد یک روز زان اهل رجا چهل سال این کار و این رحمت و لطف خداوند از آن مردم نجات یافته ،آزاد شده یک روز هم قطع نشد. شرح شریف استاد کریم زمانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منقول است که روزی حضرت خداوندگار (مولانا) در مجمع یاران ابرار، تقریرِ عظمت پدرش می‌فرمود که حضرت بهاء ولد روز آدینه در بلخ تذکیری می‌گفت؛ فرمود که : روز قیامت حق -سبحانه و تعالی- جزای عمل صالح و اخلاق نیکو و احسان مؤمنان را حور و قصورِ جنّات خواهد دادن؛ از ناگاه پیرمردی منحنی از گوشه‌ی مسجد برخاست و گفت: یا امام المسلمین! امروز در این عالم به خبر احوال ایشان مشغول شویم و فردا به تفرّج حور و قصور اکتفا کنیم ، پس حکایت دیدار چون خواهد بودن؟ در جواب فرمود: ای عزیز من! رموز حور و قصور از برای قصور فهمان عوام است و الّا اصل، دیدار دوست است و آن دیدار به انواع، نامها دارد، از هر مصنوعی صانع را مشاهده می‌کنند و از هر ذره یی دیدار آفتاب حقایق را مطالعه نمایند. مناقب العارفین شمس الدین احمد افلاکی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
‍ 🔷 حق نام دیگر من بود 🔷 پیش از آنکه انسان پا بر زمین بگذارد، خدا تکه ای خورشید و پاره ای ابر به او داد و فرمود: آی، ای انسان زندگی کن و بدان که در آزمون زندگی این ابر و این خورشید فراوان به کارت می آید. انسان نفهمید که خدا چه می گوید، پس از خدا خواست تا گره ندانستنش را قدری باز کند. خداوند گفت: این ابر و این خورشید ابزار کفر و ایمان توست. زمین من آکنده از حق و باطل است، اما اگر حق را دیدی، خورشیدت را به در کش، تا آشکارش کنی، آن گاه مومن خواهی بود. اما اگر حق را بپوشانی، نامت در زمره کافران خواهد آمد. انسان گفت: من جز برای روشنگری به زمین نمی روم و می دانم این ابر هیچ گاه به کارم نخواهد آمد. انسان به دنیا آمد، اما هرگاه حق را پیشاروی خود دید، چنان هراسید که خورشید از دستش افتاد. حق تلخ بود، حق دشوار بود و ناگوار. حق سخت و سنگین بود. انسان حق را تاب نیاورد. پس هربار که با حقی رویارو شد، آن را پوشاند، تا زیستنش را آسان کند. فرشته ها می گریستند و می گفتند: حق را نپوشان، حق را نپوشان. این کفر است اما انسان هزاران سال بود که صدای هیچ فرشته ای را نمی شنید.انسان کفران کرد و کفر ورزید و جهان را ابرهای کفر او پوشاند. انسان به نزد خدا باز خواهد گشت. اما روز واپسین او ((یوم الحسره)) نام دارد و خدا خواهد گفت: قسم به زمان که زیان کردی، حق نام دیگر من بود. ✍️ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هزار و یک نام دارد، از آنجا که تو شنوده‌ای... اما از آنجا که عاشقان دیده اند، در هر ذره صدهزار نامتناهی عجایب دارد و از هر ذره صدهزار هزار تجلی ِ جمال و جلال کند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫✨💫✨💫 قصّه یِ پیوندِ دلِ من با دلِ تو می رود تا به آغازِ ازل... به همان بودنِ جاوید در آن بی مرزی مبهم، به زمانِ بی زمانی به آن غایتِ بی حدیِ مطلق! پیش از این بودنِ مرموزِ دو عالم می رسد به همان بود که بود وَ به غیرش، هیچ نبود.... به همان جا که تو، من بودیُ و من، تو! تو یکی بودیُ و من، در یکِ تو من به شوقِ تو به تو پیچیده تو به عشقی به من تابیده من به تو، تو به من، دَرهَمُ و یک "بودِ" به غایت پیچیده! تو به من میل نمودی، منِ در تو! من به تو میل نمودم، تویِ در من! من به تو شوقِ تماشا بنمودم وَ تو بر من وَ به آنی، تو به من به همان خویشِ خودت امر نمودی که: "درآ " و من، آن خویشِ به فرمانِ تو زِ تو خیزیدمُ و آن، " آ " بشدم! به همان امرِ به اِظهار که خواندی، منِ عاشق به ظهوری سرِ طاعت به فرودی، زِ وجودت تاباندم؛ اَلِفِ نورِ نگاهت بشدم، برِ آن "خود" بنشستم وَ "خودآ " را، متجلّی بنمودم نقشِ تو بودمُ و از تو، به تو بر می گشتم من تو را با همان جوهرِ جاری زِ دَمت، مُتِرَسِّم بنمودم و تو.... بر من... به تماشا حاضر؛ عکسِ خود می دیدی که ابد آخِر آن بودُ و ازل، اولِ آن وَ من، از آن ازلِ تا به ابد گسترده با تو پیوسته و یکدل همنفس با دمِ تو، قلمِ اَلف، به رَسَم تابانده من و تو نه دوتا، بلکه یکیم، یک وجودِ حقیقیِ به هم بافته ایم! قصّه یِ پیوندِ دلِ من با دلِ تو از ازل تا به ابد به درازای زمان به بلندای عدم و به گستردگیِ بودِ لاوصفِ وجود، قدمت دارد؛ نه به یک حادثه آمد که حکایت شودُ و صاحبِ ختم بُدِه است از قِدَمُ و باز بماند زِ عدم! قصّه یِ پیوند دلِ من با دلِ تو قصّه یِ یک دلِ تابنده یِ یکتاست، که بود که حکایت زِ خودش گفته نمودَست به این عالمِ دور! قصّه یِ بود و نبود قصّه یِ عشقِ هم او هست، که بود! الحمدلله رب العالمین 🙏 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رکعتان فی العشق.لا یصح وضوئهما الا بالدم. عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الا به خون. 🌹منصور حلاج تذکره الاولیاء عطار https://eitaa.com/TAMASHAGAH ‌‌