#باب_ششم
#در_ضعف_و_پیری
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوهای سست مانده.
پیرمردی ضعیف از پس کاروان همیآمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟
گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟!
گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفتهاند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن.
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
و اشتر آهسته میرود شب و روز
📖 گلستان
✍🏻 سعدی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃🌺🍃
#حکایت
توانگری بخیل را پسری رَنجور بود. نیکخواهانش گفتند: "مصلحت آن است که ختمِ قرآن کنی از بهرِ وی
یا بذلِ قربان"...
لختی به اندیشه فرو رفت و گفت:
"مُصحَفِ مهجور اولیترست که گلّهی دور."
صاحبدلی بشنید و گفت:
"ختمش به علّتِ آن اختیار آمد که
قرآن بر سرِ زبان است و زَر در میانِ جان."
دریغا گردنِ طاعت نهادن
گرش همراه بودی دستِ دادن
به دیناری چو خر در گِل بمانند
ور اَلحَمدی بخواهی صد بخوانند...!
#گلستان_سعدی
#باب_ششم
#در_ضعف_و_پیری
🍃🌺🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH