eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐 نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر از تو خبر به نام و نشان است خلق را وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
🍃💐 و گفت: بی ادبیِ خویشتن را اخلاص نام کرده اند، و شَرَه را انبساط، و دون همتی را جَلدی. همه از راه برگشته اند و بر راهِ مذموم می روند. زندگانی در مشاهده ی ایشان ناخوشی بُوَد در نقصانِ روح. اگر سخن گویند به خشم گویند، و اگر خطاب کنند به تکبر کنند. و نفسِ ایشان خبر می دهد از ضمیر ایشان، و شرهِ ایشان در خوردن، منادی می کند از آنچه در سرّ ِ ایشان است... هر که عاشق خَلعت شد، از آنچه مقصود است باز ماند. منزل راه روان است که بر مرکبِ دل سفر کنند. هر که تو را از راه خبر می دهد از صفاتِ نفس خبر می دهد که این حدیث نشان پذیر نیست؛ راه اهلِ حقیقت در است. تا عدم قبله ی ایشان نیاید، راه نیابند. در راه حقیقت هر که اثباتِ خود کند به کُفر افتد. دیده ی صورت، جز صورت نبیند، و دیده ی صفت، جز صفت نبیند. راهِ عدم در قهر است و راهِ وجود در لطف... وگفت: هرگز درست نیاید تا اغراض را در سرّ ِ او اثری بُوَد... شیخ_فرید_الدین https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹 در کلام بزرگان: ❤️درکلام  : عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند. همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است. او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است. ❤️در کلام  هرچه گویم عشق را شرح و بیان  چون به عشق آیم خجل باشم از آن کلام  اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد. عشق جز دولت و عنایت نیست  جز گشاد دل و هدایت نیست  عشق را بوحنیفه درس نگفت  شافعی را در او روایت نیست ❤️در کلام  : عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد: خاصیت عشقی که برون از دوجهان است آن است که هر چیز که گویند نه آن است ❤️در کلام  : عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.» ❤️در کلام  : «هرکه را محبت حق بکشد دین او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی) تا رفت دیده و دل من در هوای عشق  بنمود جا به کشور بی منتهای عشق  وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون  اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق  ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود  بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق ❤️در کلام  تن به جان زنده است و جان از عشق  در بدن روح ما روان از عشق  عشق داند که ذوق عاشق چیست  باز جو ذوق عاشقان از عشق  هرچه در کاینات موجود استجُـود عشق است و باشد آن از عشق  عاشقان عشق را به جان جویندعاقلان اند غافلان از عشق نعمت‌الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق ❤️در کلام  : از شبنم عشق خاک آدم گِل شد  صد فتنه و شور در جهان حاصل شد  صد نشتر عشق بر رگ روح زدند  یک قطره از آن چکید و نامش دل شد ❤️در کلام   تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت. عشق نتیجه ی محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد ... چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند ... ماییم در سراچه هستی گدای عشق  خدمتگزار عالم و آدم برای عشق  از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند  تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق  در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق  با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق  در کشتی امید به گرداب حیرتیم  ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق  از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق  از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت  ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق در خانه من و تو بجز دردسر نبود  باید پناه برد به دولتسرای عشق  ای نوربخش گوش سر خویش را ببند  تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"در آب افتادن عاشق ومعشوق" چون معشوقی در آب افتاد عاشق نیز خود را به آب افکند ودر پی او روان شد, پس چون یکدیگر را یافتند معشوق راز کار عاشق پرسید که ،من در آب افتادم تو چرا خویشتن را در آب افکندی؟ گفت :من خود را از تو جدا ندیدم ,که چون در آب افتادی پنداشتم که من توام,پس بی خویشتن شدم وخود به آب افکندم. تومنی یا من توام چند از دویی با توام من, یا توام,یا تو تویی ؟! چون تو من باشی ومن تو بر دوام هر دو تن باشیم یک تن والسلام !! پس ای یار دوگانگی بگذار وجز او مبین که تا در جستنش , خویشتن بینی جز شرک نورزی وچون ترک خویش کنی ودر اوگم شوی به توحید رسی. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تا دور فتاده‌ام از آن نادره کار دل گشت به صد پاره و صد شد به هزار من چون شمعم که در فراق رخ یار شب می‌سوزم به روز می‌میرم زار ، نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، ص ۳۱۴ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‏گُفتم شرابِ وَصل، به اُوباش می‌دهند ؟ با خنده گُفت: بنده‌یِ او ، باش ، می‌دهند ... 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای بلبل خوش نوا فغان کن عید است نوای عاشقان کن چون سبزه ز خاک سر برآورد ترک دل و برگ بوستان کن https://eitaa.com/TAMASHAGAH
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی در آرزوی رویت ای آرزوی جانم دل نوحه کنان تا چند، جان نعره‌زنان تا کی گر عاشق دلداری ور سوختهٔ یاری بی نام و نشان می‌رو زین نام و نشان تا کی گفتی به امید تو بارت بکشم از جان پس بارکش ار مردی این بانگ و فغان تا کی عطار همی بیند کز بار غم عشقش عمر ابدی یابد عمر گذران تا کی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"در آب افتادن عاشق و معشوق" چون معشوقی در آب افتاد عاشق نیز خود را به آب افکند ودر پی او روان شد پس چون یکدیگر را یافتند معشوق راز کار عاشق پرسید که : من در آب افتادم تو چرا خویشتن را در آب افکندی؟ عاشق گفت :من خود را از تو جدا ندیدم كه چون در آب افتادی پنداشتم که من توام پس بی خویشتن شدم و خود به آب افکندم. تو منی یا من توام چند از دویی با تو ام من یا توام یا تو تویی ؟! چون تو من باشی و من تو بر دوام هر دو تن باشیم یک تن والسلام !! پس ای یار دوگانگی بگذار وجز او مبین که تا در جستنش،خویشتن بینی وچون ترک خویش کنی و در او گم شوی به توحید رسی. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
  ای بی نشان محض نشان از که جویمت گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت تو گم نه‌ای و گمشدهٔ تو منم ولیک تا یافت یافت می‌نتوان از که جویمت 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"گفتگو زیبای بایزید بسطامی با خدا" در کنار دجله سلطان با یزید بود روزی فارغ از خیل مرید ناگه آوازی ز عرش کبریا خورد بر گوشش که: ای شیخ ریا میل آن داری که بنمایم به خلق آنچه پنهان کرده ای در زیر دلق تا خلایق جمله آزارت کنند سنگ باران بر سر دارت کنند؟ گفت: یا رب میل آن داری تو هم شمه ای از رحمتت سازم رقم؟ تا که خلقان از پرستش کم کنند وز نماز و روزه و حج رم کنند؟ پس ندا آمد که ای شیخ فتن نی ز ما و نی زتو رو دم مزن https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود...💚 https://eitaa.com/TAMASHAGAH 🌼🍃
چون جهان بر شاخ گاو استاده راست گاو بر ماهی و ماهی بر هواست پس همه بر چیست؟ بر هیچ است و بس هیچ هیچ است این همه هیچ است و بس فکر کن در صنعت آن پادشاه این همه بر هیچ می دارد نگاه 🌾🌾🌾
«و گفت از نماز جز ایستادگیِ تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آن‌چه مراست از فضل اوست نه از فعل من.» بایزید بسطامی سلاااام یاران جان روز و روزگارتان سبز درسایه نگاه مهربان حضرت عشق تندرست باشید و دلارام💐✋
تماشاگه راز: ای خدای بی نهایت جز تو کیست چون توئی بی حد و غایت، جز تو چیست؟ پرده برگیر آخر و جانم مسوز بیش از این در پرده پنهانم مسوز گم شدم در بحرِ حیرت ناگهان زین همه سرگشتگی بازم رهان در میان بحر گردون مانده ام وز درون پرده بیرون مانده ام بنده را زین بحر نامحرم برآر تو در افکندی مرا، تو هم برار نفس من بگرفت سرتا پای من گر نگیری دست من، ای وای من جانم آلوده ست از بیهودگی من ندارم طاقت آلودگی یا از این الودگی پاکم بکن یا نه، در خونم کش و خاکم بکن خلق ترسند از تو، من ترسم ز خود کز تو نیکو دیده ام، از خویش بد با دلی پر درد و جانی با دریغ ز اشتیاقت اشک می بارم چو میغ ره برم شو زان که گمراه آمدم دولتم ده، گرچه بیگاه آمدم هر که در کوی تو دولت یار شد در تو گم گشت و ز خود بیزار شد نیستم نومید و هستم بی قرار بوک درگیرد یکی از صد هزار الطیر، ، به اهتمام و تصحیح سید صادق گوهرین، چاپ نخست: ۱۳۴۲، ص ۴_۳
مریدی شیخ را دید که می‌لرزید. گفت: یا شیخ! این حرکت تو از چیست؟ شیخ گفت : سی سال در راه صدق قدم باید زد و خاک مزابل به محاسن باید رفت و سر بر زانوی اندوه باید نهاد تا تحرک مردان بدانی. به یک دو روز که از پس تخته برخاستی می‌خواهی که به اسرار مردان واقف شوی؟ بایزید بسطامی
الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید همه مستند در پندار یک هشیار بنمایید #ز دعوی هیچ نگشاید اگر مردید اندر دین کز اندرون هستید در بازار بنمایید هزاران مرد دعوی دار بنماییم از مسجد شما یک مرد معنی‌دار از خمار بنمایید من اندر یک زمان صد مست از خمار بنمودم شما مستی اگر دارید از اسرار بنمایید خرابی را که دعوی اناالحق کرد از مستی به هر آدینه صد خونی به زیر دار بنمایید اگر صد خون بود ما را نخواهیم آن ز کس هرگز اگر این را جوابی هست بی انکار بنمایید خراباتی است پر رندان دعوی دار دردی کش میان خود چنین یک رند دعوی‌دار بنمایید من این رندان مفلس را همه عاشق همی بینم شما یک عاشق صادق چنین بیدار بنمایید به زیر خرقهٔ تزویر زنار مغان تا کی ز زیر خرقه گر مردید آن زنار بنمایید چو عیاران بی جامه میان جمع درویشان درین وادی بی پایان یکی عیار بنمایید ز نام و ننگ و زرق و فن نخیزد جز نگونساری یکی بی زرق و فن خود را قلندروار بنمایید کنون چون توبه کردم من ز بد نامی و بد کاری مرا گر دست آن دارید روی کار بنمایید مرا در وادی حیرت چرا دارید سرگردان مرا یک تن ز چندین خلق گو یکبار بنمایید شما عمری درین وادی به تک رفتید روز و شب ز گرد کوی او آخر مرا آثار بنمایید چه گویم جمله را در پیش راهی بس خطرناک است دلی از هیبت این راه بی‌تیمار بنمایید چنین بی آلت و بی دل قدم نتوان زدن در ره اگر مردان این راهید دست‌افزار بنمایید به رنج آید چنان گنجی به دست و خود که یابد آن وگر هستید از یابندگان دیار بنمایید درین ره با دلی پر خون به صد حیرت فروماندم در این اندیشه یک سرگشته چون عطار بنمایید
"صعب روزی_ بوالعجب کاری _پریشان عالمی" پرسید: چگونه‌ای؟ گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک بر تخته‌ای بمانند؟ گفتند: صعب باشد. گفت: حال ما چنین است. تذکرة الأولیا (ذکر حسن بصری ) @TAMASHAGAH
آتش عشق تو در جان خوشتر است جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای تا قيامت مست و حيران خوشتر است تا تو پيدا آمدی پنهان شدم زانکه با معشوق پنهان خوشتر است . . . 💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نقل است که ذوالنون گفت: در بعضی از سفرهای خویش زنی را دیدم، از او سؤال کردم از محبّت. گفت: «ای بطّال، را نیست.» گفتم: چرا؟ گفت: «از بهر آن‌که را نیست.» @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊❤️‍🔥 گِردِ رَهِ تو کعبه و خَمار نمانَد یک دل ز مِی عشقِ تو هشیار نمانَد ور یک سرِ موی از رخِ تو روی نماید بر رویِ زمین خرقه و زُنار نمانَد وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم آن سوخته را جز غمِ تو کار نمانَد گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا از چهرهٔ خورشید و مَه آثار نماند جانا ز میِ عشق، تو یک‌قطره به دل ده تا در دو جهان یک دلِ بیدار نمانَد در خواب‌کُن این‌سوختگان را ز مِی عشق تا جز تو کسی محرمِ اسرار نمانَد از بس که ز دریای دلم موج گُهر خاست ترسم که درین واقعه عطار نمانَد 📻 @TAMASHAGAH
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی . @TAMASHAGAH
آن‌که شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر از میان جمله او دارد خبر تا نگردی بی‌خبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان 📖 @TAMASHAGAH
چون که نیست از عشق جانت را خبر کی بود هرگز تو را پروای عشق 🌾 عاشقان دانند قدر عشق دوست تو چه دانی چون نه‌ای دانای عشق 🌾 چشم دل آخر زمانی باز کن تا عجایب بینی از دریا عشق @TAMASHAGAH