♥️
هلا ، روز و شب فانیِ چشم تو
دلم شد چراغانیِ چشم تو
پر از مثنوی های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو
دلم نيمه شب ها قدم مي زند
در آفاق بارانی چشم تو
شفا می دهد آشكارا به دل
اشارات پنهانی چشم تو
هلا توشه راه دريا دلان
مفاهيم طوفانی چشم تو
مرا جذب آيين آيينه كرد
كرامات نورانی چشم تو
از اين پس مريد نگاه توام
به آيات قرآنی چشم تو
سیدحسن حسینی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️
یک روز میگذشت،
شوخکی بشولیدهای[آشفته] را دید که میگفت:
«الهی! در من نگر»
شیخ در غَلَباتِ وجد بود، از سرِ غیرت گفت:
نیکو سر و رویی داری که در تو نگرد!
گفت:
ای شیخ! آن نظر از آن میخواهم
تا سر و رویم نیکو شود
شیخ را از آن سخن عظیم خوش آمد.
گفت: «راست گفتی»
(ذکر بایزید بسطامی، تذکرة الاولیاء)
الحق چه دعای لطیف و زیبایی :
خدای من، محبوب من...
در من نگر، تا زیبا شوم.
من از نگاه تو زیبا میشوم.
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️
عشق، زندگی من است...
امشب با دوست خلوت کردم
و میان ما
رازی است لطیفتر از وزش نسیم
محبوبم،چشمم را تنها به روی تو گرداندم
تا همهی زیباییها را یکجا در وجود تو ببینم
ابن فارض
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
#حافظ_خوانی
#دکتر_رشید_کاکاوند
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️
موسی سوخته ی عشق،
ساعتی زیر آن درخت بایستاد.
درختی که در باغِ وصلت بود
در زمین محبت بود
و شاخش بر آسمان صفوت بود
برگش زلفت و قربت بود.
شکوفهاش نسیم روح و بهجت بود
میوهاش: إِنِّی أَنَا الله بود.
موسی زیر آن درخت
متلاشی صفات شده، فانی ذات گشت...
ای عاشق دل سوخته اندوه مدار
روزی به مراد عاشقان گردد کار
آن گه ندا آمد که یا موسی در دست چه داری؟
گفت عصاء من. یا موسی چه کنی تو بدین عصا؟
گفت: چون مانده شوم تکیه بر آن کنم.
یا موسی از دست بیفکن تا چه بینی؟
موسی عصا بیفکند ثعبان گشت
و به موسی نهیب برد، بترسید و برمید.
فرمان آمد که یا موسی ندانستی که
هر که تکیه بر غیر ما کند ترس و غم بیند؟
پس ندا آمد یا موسی عصا می دار
و مهر عصا در دل مدار و آن را پناه خود مگیر
از روی اشارت به دنیا دار می گوید:
دنیا می دار و مهر دنیا در دل مدار
و آن را پناه خود مساز.
#کشف_الاسرار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅بعضی وقت ها خودت را جا بگذار...
هر جا که نگاه من و عُرفی به هم افتاد
بر هم نِگرستیم و گِرستیم و گذشتیم
#کتاب_باز
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
گر تواش وعدهٔ دیدار ندادی امشب
پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است
عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
در همه شهر ندیدهست کسی مستی من
زان که مست می عشق از همه هشیارتر است
#فروغی_بسطامی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅
در مناجات گفتی:
الهی مرا نعمت دادی
شکر نکردم،
بدان که شکر نکردم
نعمت از من بازنگرفتی.
بلا بر من گماشتی،
صبر نکردم،
بلا دایم نگردانیدی
بدان که صبر نکردم.
الهی...
از تو چه آید به جز کرم؟
ذکر حسن بصری
#تذکرة_الاولیاء_عطار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️
ای عشق
پناهگاه پنداشتمت...
#فریدون_مشیری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜
مرا هم جان تویی هم زندگانی
گر آخر کس نمیداند، تو دانی
به هشیاری و مستی گاه و بیگاه
نکردم جز خیالت را نظرگاه
کسی جز من گر این شربت چشیدی
سر و کارش به رسوایی کشیدی
#نظامی
خسرو و شیرین
♥️
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من بیخبر فتاد
بسیار کس شدند اسیر کمند عشق
تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
عشق آمد آن چنان به دلم درزد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق
مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
#سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یک یک به درفتاد
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔅
ای درویش...
جمله ذرّات عالم، مست عشقند
که اگر عشق نبودی نبات نروییدی
و حیوان نزاییدی و فلک نگردیدی.
تخم هر نباتی و میوۀ هر درختی
و نطفۀ هر حیوانی مملوّ از عشقند.
نه بر دیگری عاشقند، بر خود عاشقند
و طالب دیدار خودند و می خواهند خود را
چنان که خودَند، ببینند.
پس به این سبب هر یک از افراد موجودات
در سیر و سفرند و روی در نهایت خود دارند
و طالب کمال خودند تا خود را برخود ظاهر گردانند
و معشوق را در نظر عاشق جلوه دهند.
پس خود می زایند و خود می رویند و خود می پویند.
و چون سیر و سفر هر یک به نهایت میرسد
باز از سر آغاز میکنند از جهت آن که
عاشق را از دیدار معشوق هرگز سیری نباشد
بلکه هر نوبت که جمال معشوق را مییابد،
لذّتی نو و ذوقی دیگر می یابد.
عشق است که جان عالم است
و عشق است که دارای عالم است
و عشق است که جنبانندۀ عالم است.
به چندین هزار صفت و اسامی، موصوف و مسمّاست.
و از این جا گفته اند که عاشق، وی است
و معشوق هم وی است
و محبّ، وی و محبوب هم وی است.
بیان التنزیل
شیخ عزیز الدین نسفی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH