eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 "اگر به دنبال عیب هستی؛ از آینه استفاده کن نه ذره بین...؟! عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فرو بر به گریبان خویش... https://eitaa.com/TAMASHAGAH ☘☘☘☘
تماشاگه راز
در حلقه‌ی کعبه، حلقه کن دست کز حلقه‌ی غم بِدو توان رَست گو یارب از این گزاف کاری توفیق دهم به رستگا
🍃💐 یارب به خدایی خداییت وانگه به کمال پادشاییت کز عشق به غایتی رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم گرچه ز شراب عشق مستم عاشق تر از این کنم که هستم گنجوی و مجنون
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🌺🍂 🍀 🍂 🌺 ای زبان پارسی افسونگری هر چه گویم از تو ، زان افزون تری یادم آمد کز زمان کودکی می شنیدم از تو نام تو به توان بخشیده ای از توان؛برتر ، روان بخشیده ای هم بهره جست از مایه ات سرو او بالید زیر سایه ات پرورده ی دامان تو در دبستان طفل ابجد خوان تو از بر شد به بام آسمان نردبانش خود تو بودی ای زبان چالش به نیروی تو بود آب این سرچشمه از جوی تو بود عطر از شمیم بوی توست این نسیم از کوی تو وز سوی توست بر سر خوان تو ، مهمان تو بود گر هم ثنا خوان تو بود خیمه زد هم بر بام تو بود نیز  مست از جام تو داشت گر نامی از تو داشت توسنش این تیزگامی از تو داشت را هم تو مبدأ بوده ای گر فزون شد ، تو بر آن افزوده ای این همه سوداگر سود تو اند خوشه چین خرمن جود تو اند ... 🍀 🌺🍂 🍂🍀🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
🍃💐 عاشق شٖده ام بر تو تدبیر چه فرمایی؟ از راه صلاح آیـم یـا از ره رسـوایی؟
ز سوز بهتر در جهان چیست که بی او گل نخندید ابر نگریست طبایع جز کشش کاری ندانند حکیمان این کشش را خوانند گر اندیشه کنی از راه بینش به است ایستاده آفرینش گر از آسمان آزاد بودی کجا هرگز زمین آباد بودی چو من بی خود را جان ندیدم دلی بفروختم جانی خریدم کمر بستم به این داستان را صلای در دادم جهان را https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹🌹 روستايى به شهر آمد و مهمان شهرى شد. شهرى او را حلوا آورد‌ و روستايى با اشتها بخورد آن را، گفت: اى شهرى، من روز و شب‌ به گَزَر خوردن آموخته بودم، اين ساعت طعم حلوا چشيدم، لذت گَزَر از چشمم افتاد. اكنون هر بارى حلوا نخواهم يافتن، و آنچه داشتم بر دلم سرد شد. چه چاره كنم؟‌ چون روستايى حلوا چشيد،‌ بعد از اين ميل شهر كند؛ زيرا شهرى دلش را برد، ناچار در پى دل بيايد. 🟢 در قرآن از اهل دنيا به " اصحاب قريه" و اهل روستا تعبير شده است و عارفان هر هفت اقليم زمين را دِهى ويران خوانده اند: در هوس اين دو سه ويرانه ده كار فلك بود گره در گره 🟢حال اگر روستاييان عالم، كه اينجا به ريشه علفى خو گرفته اند، لقمه‌ای از حلوای معرفت بچشند و جرعه‌ای از شراب عشق بنوشند، آن علف بر دل ایشان سرد شود و‌ سالک شهر عشق گردند، چنانکه در نیایشی اشاره کرده است: ای خدای بی نظیر، ایثار کن، گوش را چون بهره دادی زین سخن. چون به ما بویی رسانیدی از این، در مبند این مشک را ای ربّ دین 🟢برگرفته از کتاب " گزیده فیه ما فیه " شرح و توضیح دکتر الهی قمشه ای 🌹🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تو را جویم ز هر نقشی که دانم تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️ فـلک جز عـشـق محرابـی ندارد https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 مرا هم جان تویی هم زندگانی گر آخر کس نمی‌داند، تو دانی به هشیاری و مستی گاه و بیگاه نکردم جز خیالت را نظرگاه کسی جز من گر این شربت چشیدی سر و کارش به رسوایی کشیدی خسرو و شیرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرمایی؟ از راه صلاح آیم یا از در رسوایی؟ تا جان و دلم باشد من جان و دلت جویم یا من به کنار افتم یا تو به میان آیی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گیرم که ز دانه خوشه خیزد در قالب صورتش که ریزد در پرده این خیال گردان آخر سببی است حال گردان
هوالحی💐 تو با چندان عنایت‌ها که داری ضعیفان را کجا ضایع گذاری بدین امیدهای شاخ در شاخ کَرَم‌های تو ما را کرد گستاخ و گرنه ما کدامین خاک باشیم که از دیوار تو رنگی تراشیم خلاصی ده که روی از خود بتابیم به خدمت کردنت توفیق یابیم /خمسه https://eitaa.com/TAMASHAGAH
جهان آلوده ی خواب است و من در وهم خود بیدار.. سپهری _پرده_ اسرار _شو ما _همه _خفتیم _تو _بیدار _شو گنجوی @TAMASHAGAH
‌منظومۀ «خسرو و شيرين» نظامي، یکی از زيباترين منظومه‌های عاشقانه در ادب فارسي است . "خسرو پرويز"، شهريار خوش‌گذران ساساني دل در گرو محبت "شيرين"، شاهزاده‌اي ارمني دارد . در ميانه‌ی راهِ، عاشقي به نام فرهاد، فريفته‌ی شيرين می‌شود و خسرو براي برداشتن رقيب از سر راه، او را به كندن كوه بيستون می‌گمارد... شیرین درتاریخ چندان نامی ندارد نظامی، شیرین را شیرین می کند.. نظامی درغم از دست دادن همسرش آفاق که سخت شیفته ی اوست شیرین را می آفریند. وباتوصیف حسن وکمال وزیبایی شیرین آفاقش را پیش چشم دارد درمناظره ی زیر که یکی از بهترین مناظره های ادبیات فارسی است‌ خسرو سعی می کند با این مناظره فرهادرا از عشق شیرین باز دارد. اما فرهاد که عاشقی است از جان گذشته محکمترین جوابهارا به خسرومی دهد. قدرت عشق سبب می شود‌. که فرهاد از قدرتمند ترین پادشاه زمان نترسد. و با جوابهای استوارومحکم خسرورا محکوم کند. چنانچه خسرو دربیت آخر بگوید درمیان موجودات خاکی وآبی حاضرجواب تر از فرهاد ندیده ام .... ابیات زیر بخشی از «مناظرۀ خسرو با فرهاد» می باشد که در منظومۀ خسرو و شیرین آمده است: نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند بگفتا جان فروشی در ادب نیست بگفت از عشقبازان این عجب نیست بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟ بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان بگفتا عشق شیرین بر تو چونست بگفت از جان شیرینم فزونست بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب بگفت آری چو خواب آید کجا خواب بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک بگفت آنگه که باشم خفته در خاک بگفتا گر خرامی در سرایش بگفت اندازم این سر زیر پایش بگفتا گر کند چشم تو را ریش بگفت این چشم دیگر دارمش پیش بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ بگفتا گر نیابی سوی او راه بگفت از دور شاید دید در ماه بگفتا دوری از مه نیست در خور بگفت آشفته از مه دور بهتر بگفتا گر بخواهد هر چه داری بگفت این از خدا خواهم به زاری بگفتا گر به سر یابیش خوشنود بگفت از گردن این وام افکنم زود بگفتا دوستیش از طبع بگذار بگفت از دوستان ناید چنین کار بگفت آسوده شو که این کار خامست بگفت آسودگی بر من حرام است بگفتا رو صبوری کن درین درد بگفت از جان صبوری چون توان کرد بگفت از صبر کردن کس خجل نیست بگفت این دل تواند کرد دل نیست بگفت از عشق کارت سخت‌زار است بگفت از عاشقی خوشتر چکار است بگفتا جان مده بس دل که با اوست بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست بگفتا در غمش می‌ترسی از کس بگفت از محنت هجران او بس بگفتا هیچ هم خوابیت باید بگفت ار من نباشم نیز شاید بگفتا چونی از عشق جمالش بگفت آن کس نداند جز خیالش بگفت از دل جدا کن عشق شیرین بگفتا چون زیم بی‌جان شیرین بگفت او آن من شد زو مکن یاد بگفت این کی کند بیچاره فرهاد بگفت ار من کنم در وی نگاهی بگفت آفاق را سوزم به آهی چو عاجز گشت خسرو در جوابش نیامد بیش پرسیدن صوابش به یاران گفت کز خاکی و آبی ندیدم کس بدین حاضر جوابی @TAMASHAGAH
چون به ترازوی عشق هر دو برابر شدیم مهر تو کم می‌شود عشق من افزون چراست ؟! @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅عشق و بالندگی کسی کز عشق خالی شد فسرده‌ست گرش صد جان بُود بی‌عشق مرده‌ست 📻 @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 مرا هم جان تویی هم زندگانی گر آخر کس نمی‌داند، تو دانی به هشیاری و مستی گاه و بیگاه نکردم جز خیالت را نظرگاه کسی جز من گر این شربت چشیدی سر و کارش به رسوایی کشیدی خسرو و شیرین @TAMASHAGAH
مرا گویی که چونی؟ چونم ای دوست؟! جگر پر درد و دل پرخونم ، ای دوست! @TAMASHAGAH
🍃یارب به خدایی خدایی‌ت وآنگه به کمال پادشا‌یی‌ت 🍃کز عشق به غایتی رسانم کو ماند اگر چه من نمانم 🍃از چشمهٔ عشق ده مرا نور وین سرمه مکن ز چشم من دور 🍃گرچه ز شراب عشق مستم عاشق‌تر ازین کنم که هستم 🍃گویند که خو ز عشق واکن لیلی‌طلبی ز دل رها کن 🍃یارب تو مرا به روی لیلی هر لحظه بده زیاده میلی 🍃از عمر من آنچه هست بر جای بستان و به عمر لیلی افزای 🍃گرچه شده‌ام چو مویش از غم یک موی نخواهم از سرش کم 🍃از حلقهٔ او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی 🍃بی‌بادهٔ او مباد جامم بی‌سکهٔ او مباد نامم 🍃جانم فدی جمال بادش گر خون خورَدم حلال بادش 🍃گرچه ز غمش چو شمع سوزم هم بی غم او مباد روزم 🍃عشقی که چنین به جای خود باد چندانکه بود یکی به صد باد گنجوی @TAMASHAGAH