🌼🍃
من از دیوانگی
خالی نخواهم بود تا هستم
که رویت میکند هشیار
و بویت میکند مستم
اوحدی مراغه ای
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم
چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ شرم دارد که چرا همیشکفتم
چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل
همه خلق را خبر شد غم دل که مینهفتم
به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی
همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم
دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید
بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم
نشنیدهای که فرهاد چگونه سنگ سفتی
نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم
نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت
تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم
حضرت سعدى🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرتزدهٔ صورت زیبای توام
فروغی_بسطامی
🍃🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن، که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سرِ زلف تو شدم سودایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
#عراقی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔅
معشوق در هاهوت،
عاشق در لاهوت،
عارف در جبروت،
واصف در ملکوت،
واقف در ناسوت؛
نزول تا اینجا بود.
چون وقوف یافت، به وصف شتافت
و در رؤیتِ معشوق، عاشق خود را یافت
و چون خود را یافت، معشوق را یافت.
ناگاه سپاه غيرت از کمينگاه وحدت بتاخت
و همه را زیر تیغ ساخته،
به جز شاهِ عشق هیچ نگذاشت.
و «کُنت کَنزاً مخفیاً» عروج کرد
#شرح_رساله_معرفت
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
مراوده و ارتباط ما با پرورگار
به چیزی شبیه ارتباط با یک دوست میماند؛
در ابتدا، هزاران حرف برای گفتن هست
و چیزهای بسیاری برای پرسیدن،
اما دیری نمیپاید که این گفتگوها کم و کمتر میشود
اما لذت با هم بودن همچنان برقرار است.
همه حرفها زده شده و از هر دری سخن به میان آمده
و به پایان رسیده است
اما خرسندی از دیدار یکدیگر
و احساس آشنایی و الفتی که هر یک با دیگری دارد
و لذت برخورداری از دوستیای صادقانه و شیرین،
با لبی خاموش و بیآن که سخنی رد و بدل شود
نیز احساس میشود.
سکوت، خود زبانی فصیح
و قابل درک برای هر دو است.
هر یک، دیگری را همراهی شفیق
و یار غار خویش میداند
و دلها پیوسته برای هم میتپد
و گویی دوتناند و یکدل.
از کتاب : عشق، نیایش (دو جستار عارفانه)
فرانسوا فنلون، یوهانس کلپیوس
ترجمه: لیلا آقایانی چاوشی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_6037415882806789665.mp3
3.84M
🕊
صد دهل میزنند در دل ما
بانگ آن بشنویم ما فردا
آتش عشق زن در این پنبه
همچو حلاج و همچو اهل صفا
چون ملاقات عشق نزدیکست
خوش لقا شو برای روز لقا
مرگ ما شادی و ملاقاتست
گر تو را ماتمست رو زین جا
چونک زندان ماست این دنیا
عیش باشد خراب زندانها
آنک زندان او چنین خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در این زندان
که در این جا وفا نکرد وفا
#حضرت_مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یکی به گوشه چشم التفات کن ما را
که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند...
حضرت سعدی🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مــن عــاشــق روی تــوام کایـنگــونه بر دف میزنم
میسوزم و برهر تسلای جگر دف میزنم دف میزنم
🍀🍀🍀