eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
مسنج ای بلبل شوریده عشق خویش را با من که بوی گل تو را مست و مرا دیوانه می‌سازد @TAMASHAGAH
میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا(س) روز زن ، روز مادر بر همه مادران و بانوان و نیک اندیشان تبریک و تهنیت باد ❤️ @TAMASHAGAH
به من بیاموز مادر! ▪️به من بیاموز چگونه عطر، به گُلِ سُرخش باز می‌گردد تا من به تو باز گردم مادر! به من بیاموز چگونه خاکستر، دوباره اخگر می‌شود و رودخانه، سرچشمه وآذرخش‌ها، ابر و چگونه برگ‌های پاییز دوباره به شاخه‌ها باز می‌گردد تا من به تو بازگردم مادر!... السَّمّان،/غمنامه‌ای برای یاسمن‌ها ترجمهٔ دکتر عبد‌الحسین فرزاد] @TAMASHAGAH
4_589978212679811461.mp3
3.69M
@TAMASHAGAH ‏تسألني : ما أروع شعور في الحُب؟ فأقولُ لكَ : الأمان أن تشعرَ أن أحدهم ممسك بقلبك لا بيدك .
4_5818653841003908649.mp3
789.1K
‍ 🔊فایل صوتی : 🔅زن یعنی حضور "او" @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅نگاه زیبای حضرت مولانا به زن:   پرتوِ حقست آن معشوق نیست خالقست آن گوییا مخلوق نیست 📻 @TAMASHAGAH
🍃🍃🍃 🔆به مناسبت روزمادر🔆 مادر رب النوع ایثاروفداکاری است. همه ستایشهایی که از مادر می شود به حق است . کمی هم با رنجها ودردهایش آشناشویم دستم بگرفت وپابه پابرد تاشیوه ی راه رفتن آموخت ایرج میرزا 🔆پرده ی اول مادر غریب وتنها در سرای سالمندان به خواب عمیقی فرورفته است. .درخواب می بیند که درکنار باغچه ی پرگل ولاله ی حیاط نشسته است‌. خانه وحیاط را با عشق وشوقی وصف ناپذیر بهشت برین ساخته است. هم دربیرون ازخانه کار می کند.  هم در خانه با تمام وجود می کوشد. بچه ها باشادی بازی می کنند. گاهی کوچک ترها با گریه به مادرپناه می برند .بچه ها را زیر نظر دارد. شادی ها .غم ها .بیماری های آنهارا مرور می کند .از شب زنده داریهایش با افتخار یاد می کند. هستی خودش را درکودکانش می بیند . صدای شادی بچه ها مادر را به اوج می برد. رنجهایش همه فراموش می شود‌. در رویا یش انهارا سروسامان می دهد . هرکدام به سراغ زندگی خودشان می روند . .بهترین لحظات زندگیش عروسی فرزندانش هستند. ناگهان از خواب می پردو خودش را درسرای سالمندان می بیند. از خواب خوش مستی بیدار می شود. وبا دنیایی از رنج به درب بزرگ سرای سالمندان چشم می دوزد . .اما چندماهی است از فرزندانش خبری نیست اشک از گوشه چشمانش سرازیر می شود. درهم می شکند ،می موید. واز بی وفایی فرزندانش می نالد. اما دلش پیش آنهاست. 🔆پرده ی دوم سرمای کوهستان بیداد می کند .باد در دره می پیچدوصدای زوزه ی گرگها دردشت وحشت می آفریند. مادرعشایری فرزندش را برپشت خود بسته است ودست دردست فرزنددیگرش از گردنه کوه با لا می رود. فرزندان شوقی و عشقی دراو ایجاد کرده اند که همه ی سختیها برایش سهل می نماید. لبخند فرزندش اورا زنده وشادتر می کند. 🔆پرده ی سوم   فرزندش را در ماشین خود سوارکرده است. با چه شوقی اورا از خواب بیدار کرده است ونارامی ولجبازی های فرزند را با عشق جواب داده است . اکنون عزیز ترینش را به مدرسه می برد. ترافیک بیداد می کند. .صدای بوق ماشین ها اورا می آزارد اما لبخند فرزندش همه سختیها را برایش آسان می سازد. 🔆پرده ی چهارم فرزندانش گلهای  زندگیش هستند. .ازاینکه عاشقانه با همه و جودش برای عزیزان می کوشد .شاد وسر بلند است. شوهرمعتادش اوررا رها کرده است . باید هرروز مستخدمی خانه ی ازمابهتران را انجام دهد. تازه به دوران رسیده ها اورا تحقیر می کنند .شستن آشپزخانه .حیاط بی انتها .ظروف تلنبارشده ی مهمانها وتحقیر وتحقیر تا لقمه نانی برای فرزندانش ببرد. وشادی بچه ها و سر زنده بودن و سبکبالی فرزندانش انرژیش را دوچندان می کند. 🔆پرده ی پنجم تاریخ بیهقی مادر حسنک زنی سخت جگر آور بود.چنان شنودم  که دوسه ماه از او این حدیث (بردار کردن حسنک )را او نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکردو ماتم  پسر  سخت نیکو بداشت. 🔆پرده ی  ششم مردم شادند و رقص و آواز فضای خانه را پرکرده است . مادر آرام وقرار نداردهمه جا هست وهیچ جانیست پسرش را به تنهایی بزرگ کرده است. پسر بالیده وبا افتخار درس خوانده است . برای پسرش هم پدربوده هم مادر آرزویش براورده شده وعروس می آورد. درپوست نمی گنجد آن همه درد ورنج وزحمت وتنهایی وبی کسی تمام شده است. می چرخدومی دودوتلاش می کندوبه عرش سیر می کند. 🔆پرده ی هفتم هشت ساعت  درکلاس تدریس کرده است. خسته وامانده ولی باشوقی و عشقی که به دانش اموزان دارد گویا اصلا خسته نیست. خستگی نمی شناسد .شب ها به مطالعه وبررسی درسهای فردا می پردازد و تانیمه های شب می خواندومی نویسد . حتی روزهای تعطیل هم دلش پیش دانش اموزان است. با شادی هایشان خندیده است و با غمهایشان گریسته است. به خانه که می رسد نیمه جانی دارد. چون با همه وجودو توان تدریس کرده است‌ اما شوق به فرزندانش خستگی را از وجودش برده است و به محض ورود کارهای خانه و مراقبت از فرزندان را می آغازد. گویا رب النوع ایثار و تلاش است تقدیم به مادران  که مهر و ایثار وعشق و شوق را به دیگران آموختند.. @TAMASHAGAH
الهی ؛ نوازنده غریبان تویی و من غریبم ! دردم دوا کن ، که تویی طبیبم! عبدالله انصاری @TAMASHAGAH
روزی خواهم آمد و پيامی خواهم آورد. در رگ‌ها، نور خواهم ريخت. و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سيب آوردم، سيب سرخ خورشيد. خواهم آمد، گل ياسی به گدا خواهم داد. زن زيبای جذامی را گوشواری ديگر خواهم بخشيد. كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ! دوره گردی خواهم شد كوچه‌ها را خواهم گشت جار خواهم زد: آی شبنم، شبنم،‌شبنم! رهگذاری خواهد گفت: راستی را، شب تاريكی است، كهكشانی خواهم دادش. روی پل دختركی بی پاست، دب اكبر را بر گردن او خواهم آويخت.  هر چه دشنام، از لب ها خواهم برچيد. هر چه ديوار، از جا خواهم بركند. رهزنان را خواهم گفت: كاروانی آمد بارش لبخند! ابر را، پاره خواهم كرد. من گره خواهم زد، چشمان را با خورشيد، دل‌ها را با عشق، سايه‌ها را با آب، شاخه‌ها را با باد. و بهم خواهم پيوست، خواب كودک را با زمزمه‌ی زنجره‌ها بادبادک‌ها، به هوا خواهم برد. گلدان‌ها، آب خواهم داد. خواهم آمد، پيش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ريخت. ماديانی تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد. خر فرتوتی در راه، من مگس‌هايش را خواهم زد.  خواهم آمد سر هر ديواری، ميخكی خواهم كاشت. پای هر پنجره‌ای، شعری خواهم خواند. هر كلاغی را، كاجی خواهم داد. مار را خواهم گفت: چه شكوهی دارد غوک! آشتی خواهم داد. آشنا خواهم كرد. راه خواهم رفت. نور خواهم خورد. دوست خواهم داشت... سپهری @TAMASHAGAH
غزل ۳۲۲ /مولانای جان آمده‌اَم که تا به خود، گوش کَشانْ کَشانَمَت بی دل و بیخودت کُنم، در دل و جانْ نِشانَمَت آمده‌اَم بهارِ خوش، پیشِ تو ای درختِ گُل تا که کِنار گیرَمَت؛ خوش خوش و می‌فَشانَمَت آمده‌اَم که تا تو را، جِلوْه دَهَم دَر این سَرا همچو دُعایِ عاشقان، فوقِ فَلَک رَسانَمَت آمده‌اَم که بوسه ای از صَنَمی رُبوده‌ای بازبِدِه به خوشدلی خواجه که واسَتانَمَت گُل چه بُوَد که گُل تویی، ناطقِ امرِ قُل تویی گَر دِگَری نَدانَدت، چون تو منی بِدانَمَت جان و رَوانِ من تویی، فاتحه خوانِ من تویی فاتحه شو تو یک سَری، تا که به دل بِخوانَمَت گویِ مَنیّ و می‌دَوی، در چوگانِ حُکْمِ من در پِیِ تو هَمی‌دَوَم، گَر چه که می‌دَوانَمَت 🌼🍃🌼🍃🌼 سلااام به آنان که بوی خوش مهربانی دارند و تمام نمی شوند روز و روزگارتان قرین عافیت و آرامش 💐✋ @TAMASHAGAH
لا تَسْتَطیع أنْ تُحِبُّها بِأسلوبٍ طبیعي، تِلكَ الّتي تَفْهَمُ الشِعْر. نمی‌توانی به شیوه‌ی معمولی دوستش بداری، زنی را که می‌فهمد. @TAMASHAGAH