یوسف مصری را دوستی از سفر رسید گفت: جهت من چه ارمغان آوردی ؟
گفت: چیست که ترا نیست و تو بدان محتاجی الاّ جهت آنک از تو خوبتر هیچ نیست .
آینه آورده ام تاهر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا در وی خود را ببیند.
فیه ما فیه
#مولانای جان
روی تو را و یاس و سحر را
کنار هم
هر روز دیدهام
با این سه تابناک، دل و جانِ خویش را
سویِ بهشتِ نور و طراوت کشیدهام
ای خوشتر از سپیدهدم...
ای خوبتر ز یاس...
تا با منی چه کار به یاس و سپیدهدم!
#فریدون مشیری
@TAMASHAGAH
♥️
الهی!
الهی!
در آن خلوتِ باشکوه و غریبت
که خالیست حتی ز پروردگانِ نجیبت
در آن گوشهٔ خالی از هرچه باد و مبادا
که دیروزِ او واپسینتر ز فردا
که تاریکِ او روشناتر ز خورشید
که بیمش همان چشمهٔ سبزِ امید
در آن جمعِ خلوت
در آن بینیازی ز معنا و صورت
در آن شب که روشنتر است از طلوعِ شقایق
در آن انقلابِ حقایق
در آن بیشهٔ ناتمامِ رسیدن
در آن لحظهٔ غفلتِ گندم و میوه چیدن
در آن آرزوی ز فرجامْ دورِ پریدن
الهی
نمیدانم آیا که روحِ عزیزِ تو در ما چه دیده است؟
نمیدانم آیا که بوی خوشت همچنان بر گِلِ ما وزیده است؟
نمیدانم اما تو میدانی اما
ولی، کاش، اما
در آن لحظههایی که در حضرتت آهی از ما رسیده است
که پیری به یک نیمشعری به عرشِ بلندت پریده است
بپردازی از غم زمان را
که ما خستهایم و ندانیم جز تو امان را
الهی!
ببخشای بر عشق، کلِ جهان را
#جویا_معروفی
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅خداوندا...
در این منزل، برافروز از کرَم نوری
که تا گم کردۀ خود را، بیابد عقلِ انسانی
#حضرت_مولانا
@TAMASHAGAH
4_347594542238665064.mp3
5.59M
ساز و آواز عبدالحسین مختاباد
خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد
همیشه سر به گریبان ماتمی دارد
تو مرد صحبت دل نیستی، چه میدانی
که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
هزار جان مقدس فدای تیغ تو باد
که در گشایش دلها عجب دمی دارد!
لب پیاله نمیآید از نشاط به هم
زمین میکده خوش خاک بیغمی دارد!
تو محو عالم فکر خودی، نمیدانی
که فکر صائب ما نیز عالمی دارد
صائب تبریزی
@TAMASHAGAH
🔸
⭕️ #سماع_مولانا
در مجلس مولانا هرکس به سماع وی در میآمد از تأثیر شور و هیجان وی به آتش و شعلهیی رقصان تبدیل میشد. دست که میافشاند از هر چه تعلقهای دنیوی بود اظهار بینیازی میکرد. پای را که بر زمین میزد خودی خود را در زیر پا لگدکوب مینمود. جهیدنش در آن حال رمز شوق و دست افشاندش نشانهیی از ذوق وصال بود. تعادل و انضباط نسلهای بعد این رمزها را تحت نظامهای قالبی درنیاورده بود. سراسر حال سماع تجسم یک غزل بود که «سماعزن» (= سماعگر) آن را همراه قوال و به پیروی از حالات و اذواق مولانا با حرکات پرشور دست و پای خویش به بیان میآورد.
به این رقص و وجد آکنده از شور و هیجان هم مولانا نه به چشم مجرد یک نمایش رمزی، بلکه به دیده یک تزکیۀ روحانی و یک عبادت عاری از ترتیب و آداب مینگریست. در این طرز عبادت، رقص همراه با حرکات سریع و بیخودوار سالک آنچه را هرگونه دعایی از بیانش باز پس میماند گرم و تند و سوزان و عاری از تعقيد و لغزش به تقریر میآورد. رقص یک دعای مجسم، یک نماز بیخودانه بود. تغزلی خاموش اما سرشار از احساس و اندیشه بود. مناجات مستانهیی بود که تحت تأثير شور و هیجان سماعگر به آهنگ و حرکت مبدل شده بود. زبانی آکنده از حمد و ثنا بود که چون یک دهان به پهنای فلک نیافته بود، به جای کام و لب سماعزن تمام وجود او را همراه دست و پا و سر و شانهاش تحت فرمان خویش درآورده بود. استغاثهیی تضرع آمیز از زبان روح بود که از اعماق ورطه یک وجود متلاطم و بیقرار برمیخاست و چون زبان و دهان نمیتوانست طنین گران آهنگ آن را تکرار کند تمام جسم استغاثهگر را به پیچ و تاب در میآورد. (ص۱۷۶)
سماع مولانا، چنانکه احوال او و یارانش نشان میداد، از هیچ گونه اندیشه خوشباشی و لذتجویی ناشی نمیشد و ذوق اشتغال به لهو یا فکر جستجوی آسایش و غفلت داعی و محرک آن نبود. این سماع خود مبارزه و تلاش ریاضت کشانهیی بود که جسم را تلطیف میکرد، تبدیل به روح میکرد، و برای آن از میان آنچه به آلودگی و گناه تعلق داشت راه ناشناختهیی به سوی خدا میگشود. کشمکش و تقلایی جانکاه بود که استغراق در آن به انسان امکان میداد تا جزء عنصری خود را با پر و بالی که روح، در آن لحظههای هیجان، به آن عاریه میدهد به عالم مافوق عناصر ملحق نماید. خیز و جهشی بود که سالک راه خدا را به اوج حیات انسان میرسانید، تبدیل به ملائکه و روح میکرد و از آنجا پلهپله تا بام رفيع آسمانها میبرد. (ص۱۸۰)
📕 از کتاب پلهپله تا ملاقات خدا
✍ #دکتر_عبدالحسین_زرینکوب
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حافظ به «یوسففروشان» خُرده میگیرد و میگوید آخر بهتر از «یوسف» چه میخواستید؟ و چه چیز میتوانست بهای یوسف باشد؟:
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زرِ ناسَره بفروخته بود
[ناسَره: معیوب و ناخالص]
#دکتر_الهی_قمشهای
@TAMASHAGAH
انسانی که در دلش نغمه و آهنگی نیست یا از نغمه و آهنگ به وجد نمیآید، شایستهترین فرد برای هرگونه خدعه و جنایت و تجاوز و غارت است؛ روحش چون شبْ سیاه و ملالانگیز، و دلش چون شهریارِ تاریکی، تیره و ظلمانی است.
چنین انسانی را هرگز اعتماد نشاید کرد.
تاجرِ ونیزی
#ویلیام_شکسپیر
@TAMASHAGAH
درخورِ پروانهی من نیست سوزِ هر چراغ
خویش را بر شعلهی آوازِ بلبل میزنم
#صائب_تبریزی
@TAMASHAGAH
🌱
کسی می تواند درپای عشق بمیرد که پیش از آن، زندگی در پیش چشمهایش ،مرده باشد.
#شاندل
@TAMASHAGAH
مرا ز یاد تو برد و تو را ز دیدۀ من
زمانه بیشتر از این ستم چه خواهدکرد؟
#صائب_تبریزی
@TAMASHAGAH
خوش آنکه مست حيا با تو هم شراب شوم
تو رفته رفته شوی آتش و من آب شوم
چو من صنمکدهای در خور عمارت نیست
نه کعبهام، بگذارید تا خراب شوم.
به ذوق نیستی از بس ملول از هستی خویشم
دو عالم راچوخود از خویشتن بیزار میخواهم.
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب
ابرم که تلخ گیرم و شیرین عوض دهم.
درین مقامِ خروش و فغان خموش چو رنگم
که گر شکسته شوم خلق نشنوند صدایم.
عقلم ره سودا زده، کو شور جنونی
تا سوی تو آشفتهتر از موی تو آیم.
نه آشوب دلی، نی درد دینی، بیسبب هردم
به چشم عاریت چون زاهد سالوس میگریم.
چه حکمت است ندانم که در پیالهٔ قسمت
شراب تا نشود خون، نمیرود به گلویم.
آغشتهٔ هزار کدورت به زیر چرخ
مانند دُرد در ته مینا نشستهایم.
ما کار دهر بسته به مویی گرفتهایم
پای خُمیّ و دست سبویی گرفتهایم
تا بنگریم نقش جهان را رقم برآب
چون سبزه جای بر لب جویی گرفتهایم
شاید به روز حشر شود دستگیر ما
پاداش آنکه دست سبویی گرفتهایم.
گزیده ابیات #طالب آملی
#صیادان معنی
@TAMASHAGAH
جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم
"حافظ"✨
کتاب نخستین اکتشاف بشر برای ثبت اندیشههای خود بوده است. با ایجاد خط و ثبت وقایع گذشته، زمانِ حال به آینده پیوند خورد، و تاریخ ایجاد گردید.
از آن پس، بشر از مرحلهی "یک زمانی" گذشت و "چند زمانی" شد، و توانست نسلهای آینده را از حال خود با خبر دارد. کتابخانه مهمّترین نشانهی تمدّن قرار گرفت.
از آن زمان تاکنون هزاران سال گذشته است، ولی کتاب به عنوان نخستین عامل ثبت اندیشه، اعتبار خود را از دست نداده است.
در دورهی معاصر رقيبهایی به عنوان تلویزیون و اینترنت و ویدئو به بازار آمدهاند، امّا هیچ یک از آنها نتوانستهاند جای کتاب را بگیرند. زیرا خواندن با تأنّی وارد سراچهی ذهن میشود و تفکّر را به پویش میآورد، در حالی که تماشا و تصویر، از طریقِ تجسّم، القاء فكر میکند که این مجالی برای تأمّل باقی نمیگذارد. به این حساب، هنوز بهترین وسیله برای تبادل و پخش اندیشه، کتاب است. تعدّد کتابخانه و کتابخوان نشانهی پیشرفتگی و خِرَدورزی یک قوم شناخته میشود.
این است که ما در بعضی از شهرهای پیشرفتهی جهان، در هر محلّه یک کتابخانهی عمومی میبینیم که کتابهای مهم و کتابهای روز را در معرض دید خواننده میگذارند، و گاه کتابفروشیهایی به وسعت یک زمین والیبال دیده میشوند.
این حرف دیروز و امروز نیست. هر زمان بر حسب امکانات خود چنین بوده. حافظ ششصد سال پیش میگفت:
جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم
تا حریفانِ دغا را به جهان کم بینم
باید آرزو کرد که در هر شهر، کتابخانههای عمومی تعدّد پیدا کنند و كانونی باشند برای جوانان که بهترین وقت خود را در آنجا بگذرانند.
زندگی برگذر است، بنابراین از دو چیز نباید غافل بود:
پرورشِ تن از طریق ورزش و پرورشِ روان از طریق آموختن.
و از یاد نبرد که هیچ پیشرفتِ واقعی و از جمله پیشرفتِ مادّی و اقتصادی، بدون کمک فرهنگ، میسّر نیست و اعتبار یک جامعه نه تنها به رونقِ بازار، بلکه به رونقِ معرفت است که باز هم حافظ میگفت:
گوهرِ معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیبِ دگران است نصابِ زر و سیم
#حافظ
محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@TAMASHAGAH
سه رباعی از مولوی
اندر ره حق،چو چست وچالاک شوی
نور فلکی ،باز به افلاک شوی
عرش است نشیمن تو شرمت ناید
چون سایه مقیم خطه ی خاک شوی
🔆
من عاشقی از کمال توآموزم
بیت وغزل از جمال تو آموزم
درپرده دل،خیال رقص تو کند
من رقص هم از خیال تو آموزم
🔆
برما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی عشق وشور مستی همه هست
ای دوست چواز زمانه مقصود تویی
جای گله نیست،چون توهستی،همه هست
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبینمت از دور و زیاد است همین هم
این سوختهدل ساخته با کمتر از این هم
صدبار صدایت زدم اما نشنیدی
یک چشم بگردان به منِ گوشهنشین هم
عشقی که زمینی نشود فایدهاش چیست؟
ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم
گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم
از روح و روان هم،
تن و جان هم، دل و دین هم
از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم
از چشمهی تردید به دریای یقین هم
ای زاهد اگر منکر عشقی،
به جهنم!
ما با تو نیاییم به فردوس برین هم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕊❤️🔥
📻 #فاضل_نظری
@TAMASHAGAH
🍃🍃🍃
هوالعزیز
سوگندبه قلم وآنچه بدان می نویسند
قران کریم
تنها درسی که دانش آموز می آفریند وخلق می کند ودنیایی تازه ای را به وجودمی آورد نگارش است .
یکی از معانی انشا آفریدن است.
ازوقتی که نگارش ازحالت سنتی خودخارج شده ودرس نگارش
چشم به عمل ونوشتن دوخته است
عده ای از عزیزان همراه با کتاب نگارش با همه ی کاستی هایی که داشت .
کار کردند وبا دانش آموزان نوشتند.
ولذت نوشتن را به آنها چشاندند.
عده ای ساعتهای نگارش را فدای کنکور کردند .
اکنون که درس فارسی نگرانی کنکور را ندارد.
هرچند حذف این درس از کنکور از اهمیت ادبیات درنظر اولیا ودانش آموزان ومدیران کاست .
واهمیت معدل نهایی این درس کمی به اهمیت درس افزود.
اکنون که نگرانی کنکور نیست هرچند ممکن است دوباره برگردد به گذشته
بهترنیست معلمان محترم اگر بتوانند فارغ البال دردرس نگارش
به نوازش قلم بپردازند.
ودستی به سروگوش قلم بکشند
خودشان بنویسند ودانش آموزان را وادار به نوشتن کنند بخصوص دانش آموزان علاقمند را .
حتی اگر درهر کلاسی دونفرشیفته ی نویسندگی باشند .وادامه بدهند .کافی است.
دنیای نویسندگی هم عالمی دارد.
دکترشریعتی می نویسد(قلم توتم من است.من می نویسم پس هستم.)
دنیای تخیل هم زیباست دری است به
پرواز آسمان اندیشه.
چشمه آزاداندیشی را می توان بانوشتن به جوشش واداشت
نوشتن
به نظردرابتدا سخت می آ یدیا زمان برایمان رام نیست.
ولی اگرخطرکردیدمی شود لذت نوشتن و اندیشه را می چشید
نوشتن فرصتی که باخودت خلوت کنی
وآبشار اندیشه را فرصت دهی تا ازقله ی فکر به عمق جامعه سرازیرشود
به قول عطارنیشابوری
توپای به راه درنه وهیچ مپرس
خود،راه بگوید که چون بایدرفت
اگرتوصیف وسفرنامه ونوشته خودمان را
درکلاس بخوانیم .
هم الگویی است برای
دانش اموزان هم روز به روز توسن سرکش قلم را رامتر می کنیم و روان ترمی می نویسیم.
ازهم اکنون قلم را بردارید .اگرسفری به یادماندنی داشته اید.
یا اولین روز ی که قدم به کلاس گذاشته اید.
یا برداشت خودتان را ازشعر.یا فیلم
یا نقدهای عالمانه ای که برکتاب درسی
داریدبنویسید.
باقلم می توان دردل کرد
.حال دل با توگفتنم هوس است.
عده ای تنهایی خودرا باقلم قسمت می کنند.
قلم همدمی یگ رنگ است وقتی غمی از دل انسان به نگارش دراید سبک ترمی شود
.گوییا همدردی یافته ای.
بنویسید با طرح کلی شروع کنید.
نوشتن نیاز به مطالعه را بیشترمی کند.
ازمطلبی که دوست دارید.
شروع کنید
ابتدا بنویسید بعدویرایش کنید.
همراه با دانش اموزان سرکلاس
بنویسید
آثارنویسندگان بزرگ ایرانی وخارجی را بخوانید
وبه شگردهای این بزرگان دقت
کنید وبنویسید
درشروع تقلیدعیبی ندارد
ولی بعدازمدتی
باخلاقیت سبک خودرا طرح ریزی کنید
دوستان بزرگوارن قلم درانتظارشماست
قلم را منتظر نگذارید
با مشکلات وسختی های زندگی ؛ نوشتن هنر است
بسیاری از نویسندگان برجسته درمشکلات بالیده اند.
قلم را دریابید تا قلم شمارا دریابد.
مگر نه اینکه تمدن بشری وشاهکارهای ادبی واندیشه های والاوناب آدمی را
قلم برای ما جاودانه کرده است
بهروز باشیدونویسا.
ل.ب
@TAMASHAGAH
تا کی غم آن خُورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح بادهِ که معلومم نیست
کاین دَم که فرو بَرَم ، بَرآرم یا نه
[حکیم عُمرخیام نیشابوری]
@TAMASHAGAH
ما همچون کاسه ایم،بر سرِ آب!
رفتنِ کاسه،بر سرِ آب به حُکمِ کاسه نیست؛به حُکمِ آب است!
بعضی می دانند،بر سرِ آب اند ؛ بعضی نمی دانند!
#مولانای جان/فیه مافیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل سوی تو آورده پناه از غم دنیا
این طفل یتیم است در آغوش بگیرش
🕊
#فاضل_نظری
@TAMASHAGAH
🔅بهترین معنی برای امامت:
میفرماید: حضرت علی (ع) که حسنهای از حسنات سیدالمرسلین از حیث حیطت و کلیت است. یعنی قرب حق و مقام (يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي) یا به اصطلاح عرفا همان مقام فناء فی الله است. شخصِ کامل کسی است که همه چیز را پشت سر گذاشته و جز حق نمیبیند.
حضرت امیر میفرماید من با همه انبیاء بودهام اما سرّاً بودم. یعنی در باطن آنها بودهام. اما حالا با حضرت ختمی مرتبت، ظاهر شدم. یعنی حضرت امیر از سرّ به عَلَن آمده است. به همین دلیل شأن حضرت امیر است که باب مدینة النبی باشد.
یعنی نبوت چون همه ارزشهای الهی را آورده است، مدینه است. مدینه به معنای تمدن است. آیا انسان با ارزشها متمدن میشود یا با خواستههای نفسانی؟
حال برای وارد شدن به این تمدن الهی از چه راهی وارد شویم؟ باب ورودش کجاست؟ حضرت مولا امیرالمومنین است. اگر نبود این ارزشهای الهی، انسان با خود صلح نمیکرد.
#دکتر_دینانی
#برنامه_معرفت
@TAMASHAGAH