💫✨💫✨💫
قصّه یِ پیوندِ دلِ من با دلِ تو
می رود تا به آغازِ ازل...
به همان بودنِ جاوید
در آن بی مرزی مبهم، به زمانِ بی زمانی
به آن غایتِ بی حدیِ مطلق!
پیش از این بودنِ مرموزِ دو عالم
می رسد به همان بود که بود
وَ به غیرش، هیچ نبود....
به همان جا که تو، من بودیُ و من، تو!
تو یکی بودیُ و من، در یکِ تو
من به شوقِ تو به تو پیچیده
تو به عشقی به من تابیده
من به تو،
تو به من، دَرهَمُ و یک "بودِ" به غایت پیچیده!
تو به من میل نمودی، منِ در تو!
من به تو میل نمودم، تویِ در من!
من به تو شوقِ تماشا بنمودم
وَ تو بر من وَ به آنی، تو به من
به همان خویشِ خودت امر نمودی
که: "درآ "
و من، آن خویشِ به فرمانِ تو زِ تو
خیزیدمُ و آن،
" آ " بشدم!
به همان امرِ به اِظهار که خواندی،
منِ عاشق به ظهوری سرِ طاعت به فرودی، زِ وجودت تاباندم؛
اَلِفِ نورِ نگاهت بشدم، برِ آن "خود" بنشستم
وَ "خودآ " را، متجلّی بنمودم
نقشِ تو بودمُ و از تو، به تو بر می گشتم
من تو را با همان جوهرِ جاری زِ دَمت،
مُتِرَسِّم بنمودم
و تو.... بر من...
به تماشا حاضر؛
عکسِ خود می دیدی که ابد آخِر آن بودُ و ازل، اولِ آن
وَ من، از آن ازلِ تا به ابد گسترده
با تو پیوسته و یکدل
همنفس با دمِ تو، قلمِ اَلف، به رَسَم تابانده
من و تو نه دوتا، بلکه یکیم،
یک وجودِ حقیقیِ به هم بافته ایم!
قصّه یِ پیوندِ دلِ من با دلِ تو
از ازل تا به ابد به درازای زمان
به بلندای عدم و به گستردگیِ بودِ لاوصفِ وجود، قدمت دارد؛
نه به یک حادثه آمد که حکایت شودُ و صاحبِ ختم
بُدِه است از قِدَمُ و باز بماند زِ عدم!
قصّه یِ پیوند دلِ من با دلِ تو
قصّه یِ یک دلِ تابنده یِ یکتاست، که بود
که حکایت زِ خودش گفته نمودَست به این عالمِ دور!
قصّه یِ بود و نبود
قصّه یِ عشقِ هم او هست، که بود!
الحمدلله رب العالمین 🙏
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
رکعتان فی العشق.لا یصح وضوئهما الا بالدم.
عشق دو رکعت است که
وضوی آن درست نیاید الا به خون.
🌹منصور حلاج
تذکره الاولیاء عطار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
📖 نوشته بر دریا
میراث عرفانی ابوالحسن_خرقانی
دکتر شفیعی کدکنی
🦋ـــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــ🦋
حق گفت: بندهی من، چون بِراهی نشینی همراهت مَنم
و چون به منزلِ شور آیی، میزبانت منم
و چون سخنگویی، شنوندهی سخنت منم
و چون اندیشه کنی، دانندهی اندیشهات منم
و چون به من دَرگُریزی، دستگیرت منم
و چون از من ترسی، ایمن کنندهات منم
و چون به من امید داری، وفا کنندهات منم.
من با توام، تو نیز با من باش
که به آبادانی با توام و به ویرانی با توام.
پس طریقِ یقین گیر تا راه بر تو کوتاه گردد.
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
یــک وفــا مــی آر و مــی بــر صــد هــزار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نار خندان باغ را خندان کند
صحبت مردانت از مردان کند
"گر تو سنگ صخره و مرمر شوی"
"چون به صاحب دل رسی گوهر شوی"
مهر پاکان درمیان جان نشان
دل مده الا به مهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو اومیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
#مولانا _مثنوی دفتر اول
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
همان رنگ و همان روی
همان برگ و همان بار
همان خندهٔ خاموش در او خفته بسی راز
همان شرم و همان ناز
همان برگ سپید به مثل ژالهٔ ژاله به مثل اشک نگونسار
همان جلوه و رخسار
نه پژمرده شود هیچ
نه افسرده، که افسردگی روی
خورد آب ز پژمردگی دل
ولی در پس این چهره دلی نیست
گرش برگ و بری هست
ز آب و ز گلی نیست
هم از دور به بینش
به منظر بنشان و به نظاره بنشینش
ولی قصه ز امیدهایی که در او بسته دلت، هیچ مگویش
مبویش
که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند
مبر دست به سویش
که در دست تو جز کاغذ رنگین ورقی چند، نماند
#مهدی_اخوان_ثالث
#آخر_شاهنامه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH