ولایت ، توتیای چشم
#بازنشر طرح به مناسبت سالروز تولد شهید عباس صابری❤️ 🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدعباس صابری 🌹🍃 🌺🌺🌺
🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را #عباس گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد اما با #توسل به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت.
🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی #جبهه شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله #شهدا را دید و جاماندن شد #داغ دلش😞
🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، #شلمچه و #طلائیه راهی شد...👣
🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، #پلاک های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از #روضه را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و #استخوانی باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸
🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان #شهادت خواست. شاید اشک ریخت، #دعا خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊
🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام #علی_اکبر حسین و به دست دیگر به نام #قاسم بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد #کربلا گریه می کرد، اشک ریخت😭
🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی #فکه شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار #مین در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم #علمدار دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش #حسین بود...🌹
🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا #تشییع...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی #کربلا از سرزمین های جنوب میاد. از فکه....
شلمچه...
طلائیه.....
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🍃به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_عباس_صابری
📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱
📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵
📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🖤 راوی این داستان
#لبابه همسر حضرت
#عباس (علیه السلام) است.
💢💥وقتی همسرم عباس با لبخند از سخت گیری های مادرش در تربیت فرزندان می گفت؛
و می گفت که مادرش نخستین مربی شمشیر زنی و تیراندازی او و برادرانش بوده
نمی توانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم؛
و این تندیس بی نقص لطافت و زنانگی،
نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد .
همواره صحبت های از این دست را ترفندی از جانب همسرم می دانستم؛
که شاید می خواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد .
امروز دربازار مدینه با دو زن مسافر از قبیله بنی کلاب ملاقات کردم .
وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیه(حضرت ام البنین) هستم؛
با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند؛
و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل اولین سؤالشان مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد:
هنوز هم شمشیر می بنده؟!
شمشیر ؟؟؟!
نه!
پس برادرش درست می گفت که بعد از ازدواج تغییر کرده.
یعنی می گوئید مادر همسرم جنگیدن می داند؟!
از حیرت ؛
سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند.
یکی از آنها به عذر خواهی از خنده بی اختیار و بی مقدمه شان ؛
روی مرا بوسید و گفت :
شما دختران شهر چه قدر ساده اید ؟!
قبیله ما ( بنی کلاب ) به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است؛
و تقریبا تمام زنان قبیله نیز کما بیش با شمشیر زنی و تیراندازی و نیزه داری آشنایند؛
اما فاطمه از نسل ملاعب الاسنه (به بازی گیرنده نیزه ها) است؛
و خانواده اش نه فقط در میان قبیله ما و کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند.
فاطمه(حضرت ام البنین) در شمشیر زنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود؛
که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند.
بعد در حالی که می خندید ادامه داد :
هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت.
به خواستگاران جسور و نام آور سایر قبایل هم جواب رد می داد .
وقتی ما و خانواده اش از او می پرسیدیم که چرا ازدواج نمی کنی ؟!
می گفت :
#مردی نمی بینم.
اگر مردی به خواستگاری ام بیاید ازدواج می کنم .
من که انگار افسانه ای شیرین می شنیدم؛
گویی یکباره از یاد بردم که این بخش ناشنیده ای از زندگی مادر همسرم است؛
لذا با بی تابی پرسیدم خب ؛
بگوئید آخر چه شد ؟!
خب معلوم است آخرش چه شد .
وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمومنین علی (علیه السلام) به خواستگاری فاطمه آمد ؛
او از فرط شادمانی و رضایت ؛
گریست؛
و گفت :
خدا را سپاس من به مرد راضی بودم؛
ولی او
#مرد_مردان را نصیب من کرد.
📚بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه) به قلم ابوالفضل زرویی نصر آبادی
🌹سالروز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) بر شما تسلیت باد.
💚وروزتکریم مادران وهمسران شهدا نیزگرامی باد.💚