eitaa logo
📌تقویم شیعه📜
363 دنبال‌کننده
8 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🌱 ﷽ 🌱 ✨اینجا سعی داریم وقـايـع تاریخی مرتـبـط با زندگانی معصومین علیهم‌السلام رو کاملاً مستند و معتبر ارائه بدیم. ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات شما 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🗡️ ليلة الهرير در جنگ صفين خاتمه جنگ صفين نبرد «ليلة الهرير» در شب جمعه يازدهم ماه صفر سال ۳۸ ه.ق بود. در آن شب سپاه معاويه از شدت سرما مانند سگ صدا مى‌كردند، چون «هرير» به صداى سگ مى‌گويند. امير المؤمنين عليه السّلام ذوالفقار به دست و سوار بر اسب پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله شمشير مى‌زد و به هر شمشيرى كه مى‌زد تكبير مى‌گفت و شجاعى را به خاك مى‌افكند. مقتولين به دست آن حضرت در آن شب بيش از ۵۰۰ نفر نقل شده است، و تا صبح مشغول جنگ بودند به گونه‌اى كه ذوالفقار چند مرتبه خميده شد و آن بزرگوار با زانوى مبارك آن را راست نمودند. در اين جمگ جمعى از لشكر امير المؤمنين عليه السّلام به شهادت رسيدند كه از جمله آنها عمار ياسر، اويس قرنى، هاشم مرقال، پسر هاشم، خزيمة بن ثابت، صفوان بن حذيفة و عبداللَّه بن بديل با برادرش عبدالرحمن بن بديل، عبداللَّه بن حارث برادر مالك اشتر، كه از خواص امير المؤمنين عليه السّلام بودند. از لشكر معاويه جمع كثيرى به درك واصل شدند، و اين جنگ ۱۴ ماه به طول انجاميد. سرانجام با حيله عمروعاص و نفاق عده اى مثل اشعث بن قيس كندى كار به حكميت كشيد. 📚 منتخب التواريخ: ص ۱۶۳-١۶۴ 🆔 @TaghvimShia1
. 🔸 حكمين در صفين صبح دوازدهم يا سيزدهم ماه صفر سال ۳۸ ه.ق، لشكر امير المؤمنين عليه السّلام مهياى جنگ شدند، اما عمروعاص حيله نمود و دستور داد تا قرآنها را بر سر نيزه كنند. صفوف جلو لشكر كفر ورقهائى از قرآن و در ديگر صفوف هر كس هر چه داشت بر سر نيزه كرد!! و فرياد مى‌زدند: «لا حكم الا للَّه »! منافقين مانند اشعث بن قيس، با تضعيف روحيه لشكر حضرت آنان را به اختيار حكمين ترغيب كردند. هرچه اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند كه اين نيرنگ است، و من كلام اللَّه ناطق هستم نتيجه نداد. سرانجام قرار بر اين شد كه هر لشكر حكمى از جانب خود معين كند تا حكم ايشان را هر دو طرف بپذيرند. معاويه عمروعاص را معرفى كرد و اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: «اگر ناچار هستيم، عبداللَّه بن عباس، و الاّ مالك اشتر نخعى حكم باشد». اشعث و جماعت قرّاء و حافظين كه بعداً جزء خوارج شدند راضى به هيچكدام از اين دو نشدند و گفتند: «فقط عبداللَّه بن قيس يعنى ابوموسى اشعرى». نفاق منافقين نتيجه داد و ابوموسى و عمروعاص در «دومة الجندل» كه قلعه‌اى است بين مدينه و شام، جمع شدند، و با توجه به عداوتى كه هر دو نسبت به بنى هاشم خصوصاً حضرت امير المؤمنين عليه السّلام داشتند و با مكر و حيله عمروعاص حضرت را به ظاهر عزل نمودند. ابوموسى از جمله منافقينى بود كه در شب عقبه (بعد از غدير) قصد قتل پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله را داشتند. بدين ترتيب فرداى آن روز در بين جمعيت ابوموسى به عمرو گفت: تو بايست و معاويه را از امارت خلع كن، تا من هم على بن ابى طالب عليه السّلام را خلع نمايم. عمروعاص گفت: من هرگز بر تو كه عامل ابوبكر و عمر بوده‌اى و در ايمان و هجرت بر من تقدم داشته‌اى سبقت نمى گيرم! ابن عباس گفت: ابوموسى! پسر نابغه تو را فريب ندهد، ولى او به گفته ابن عباس گوش نداد و ايستاد و انگشتر از دست بيرون كرد و گفت: من على و معاويه را از خلافت عزل نمودم و ساكت شد. عمروعاص ملعون ايستاد و گفت: «مردم شنيديد كه ابوموسى، على را از خلافت عزل كرد. من هم او را از خلافت عزل نموده، و آن را براى معاوية بن ابى سفيان ثابت مى‌نمايم كه او سزاوارتر است، و من بعنوان منصوب كردن معاويه انگشتر به دست مى كنم»! حكمين براى عوامفريبى فحش و دشنام بسيارى به يكديگر دادند و دست به گريبان يكديگر شدند و شريح قاضى تازيانه‌اى بر سر عمروعاص زد. ابوموسى از ترس اصحاب حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به مكه پناهنده شد. همه اين مطالب در حالى بود كه پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله در غزوه دومة الجندل ابوموسى را از اينكار خبر دادند و فرمودند: «حكمين در دومة الجندل گمراهند و گمراه مى‌كنند كسانى را كه از آنها تبعيت كنند». امير المؤمنين عليه السّلام پس از اين واقعه در قنوت نوافل ابوموسى و سه نفر ديگر را اين گونه لعن مى‌فرمود: «اللهم العن معاوية و عمراً و اباالاعور السلمى و ابا موسى الاشعرى». 📚 شرح ابن أبي الحديد: ج۱۳، ص ۳۱۴-٣١۵؛ تتمة المنتهى: ص ۳۰-٣١ 🆔 @TaghvimShia1
. 📝 طلب كتف توسط پيامبر (ص) در اين روز پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله دوات و كتف طلبيدند تا بنويسند كه خلافت بلافصل براى أميرالمؤمنين علی عليه‌السّلام است، ولى عمر مانع از اين كار شد و به ساحت اقدس نبوى صلى‌الله‌عليه‌وآله جسارت كرد و گفت: «إن الرَّجُلَ َلَيَهْجُر»: «اين مرد هذيان مى گويد»! همچنين پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در اين روز بر منبر رفتند و خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پيروى از قرآن و عترت فرا خواندند. 📚 بحار الانوار: ج۲۲، ص۴۷۳ 🆔 @TaghvimShia1
١. 🖤 دفن بدن مطهر پيامبر (ص) در نيمه شب اول ربيع الاول بدن مطهر خاتم الانبياء و المرسلين صلى‌الله‌عليه‌وآله را اميرالمؤمنين على بن أبیطالب عليه‌السّلام دفن فرمودند. 📚 طبقات ابن سعد: ج۲، ص۷۸ مصيبت و فاجعه رحلت پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله از يك طرف و بى‌احترامى به آن حضرت و توجه نداشتن مردم به غسل و كفن و دفن حضرت از طرف ديگر، داغهائى بود كه بر دل مبارك اميرالمؤمنين عليه‌السّلام سنگينى مى كرد. 📚خصال: ص۳۷۲ چنانكه با ياد تلخ آن روزها فرموده اند: «آيا بدن شريف پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله را رها مى‌كردم و او را دفن ننموده براى خلافت و سلطنت بعد از او نزاع مى‌كردم»؟ 📚 احتجاج: ص۷۴ شيخ مفيد مى فرمايد: «اكثر مردم در دفن پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله حاضر نشدند، و نماز بر آن حضرت نخواندند، چه اينكه بين انصار و مهاجرين مشاجره در امر خلافت بود. 📚 ارشاد مفيد: ج۱، ص۱۸۹ اعمش مى‌گويد: پيامبرشان از دنيا رفت و مردم هم و غمى نداشتند جز آنكه عده‌اى بگويند: «امير از ماست» و طايفه ديگرى بگويند: «امير از ماست». 📚 تقريب المعارف: ص۲۵۶ هنگام رحلت پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله مغيره خطاب به ابوبكر و عمر گفت: اگر بعداً با مردم كارى داريد آنها را دريابيد. لذا ابوبكر و عمر هنگام دفن پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله حاضر نبودند، بلكه ميان ديگران بودند كه در سقيفه براى خود امير انتخاب مى‌كردند، و قبل از آنكه كنار بدن حضرت حاضر شوند، بدن مطهر دفن شد. 📚 المنصف: ص۱۴ و۵۶۸ عبداللَّه بن حسن مى‌گويد: به خدا قسم ابوبكر و عمر بر پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله نماز نخواندند، و سه روز بدن مبارك آن حضرت دفن نشد، ولى با اين همه اهل سقيفه مشغول كار خود بودند. 📚 تقريب المعارف: ص۲۵۱ حضرت باقر عليه‌السّلام مى‌فرمايند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز مى خواندند، و عموم مردم حتّى خواص و نزديكان حضرت بر بدن مبارك نماز خواندند، اما هيچيك از اهل سقيفه بر غسل و كفن و دفن حضرت حاضر نشدند. اميرالمؤمنين عليه‌السّلام، بريده اسلمى را براى خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولى اعتنائى نكردند و بعد از دفن آن حضرت بيعت آنان هم تمام شد. 📚 مناقب ابن شهر آشوب: ج۱، ص۲۹۷ عايشه در اين باره اقرارى دارد كه جالب توجه است. او گفته است: «بخدا قسم ما از دفن پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله با خبر نشديم تا اينكه صداى بيل و كلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنيديم»، يعنى بعد از دفن متوجه شديم. 📚 تاريخ الاسلام (ذهبى): ج۱، ص۵۸۲ بايد از اينان كه بر سر غصب خلافت همه چيز را فراموش كرده بودند پرسيد: آيا سقيفه در حضور پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله و به سفارش حضرت بود يا غدير؟ آيا براى تشكيل شوراى سقيفه دستورى از طرف خداوند آمده بود يا درباره غدير؟ آيا در سقيفه از اكثر بلاد مسلمين حضور داشتند يا در غدير؟ آيا در سقيفه همه مردم حاضر بودند يا در غدير كه حتّى زنها هم بيعت كردند؟ 🆔 @TaghvimShia1
٢. 🌌 ليلة المبيت شب اول اين ماه پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله از شر كفار از مكه به مدينه هجرت كردند. در آن شب آقا و مولايمان اميرالمؤمنين عليه‌السّلام جان نثارى فرموده به جاى رسول گرامى اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در بستر ايشان خوابيدند. چه اينكه كفار قريش قصد كشتن حضرتش را داشتند. به اين مناسبت آيه: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ...»: «از مردم كسى هست كه جان خويش را در راه رضايت خداوند مى‌فروشد و خدا بر بندگان مهربان است»، در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شد. (سوره بقره: آيه ۲۰۷) در شبى كه اميرالمؤمنين عليه‌السّلام به جاى پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله خوابيد به جبرئيل و ميكائيل خطاب رسيد كه من بين شما دو نفر برادرى قرار دادم و عمر يكى از شما را بيش از ديگرى قرار دادم. كداميك از شما ايثار مى كند كه عمر طولانى از آن ديگرى باشد؟ هر دو عمر طولانى را اختيار كردند. خطاب آمد: «به زمين نگاه کنيد و ببينيد كه چگونه على عليه‌السّلام حيات خود را به برادرش پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله ايثار نموده و به جاى او خوابيده و جان خود را فداى او نموده است. به زمين برويد و او را از دشمنان حفظ كنيد». آنان آمدند و جبرئيل بالاى سر اميرالمؤمنين عليه‌السّلام و ميكائيل سمت پاهاى آن حضرت نشست و ندا كرد: «بخ بخ من مثلك يابن أبیطالب، خداوند در جمع ملائكه به تو مباهات فرمود». اينجا بود كه آيه شريفه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ...» نازل شد. 📚 بحارالانوار: ج۹۷، ص۱۶٨؛ ج١٩، ص٣٩ 🆔 @TaghvimShia1
۴. 🔥 هجوم به خانه وحى در اين روز اولين هجوم به خانه اميرالمؤمنين عليه‌السّلام صورت گرفت. هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه‌السّلام متوجه غسل و كفن و دفن پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله شد و غاصبين خلافت در سقيفه بودند، در شب چهارشنبه كه اول ربيع الاول بود بدن مبارك آن حضرت را دفن فرمود و طبق وصيت پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله متوجه جمع آورى قرآن شد. آن حضرت فرموده بودند: «على جان، تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمع آورى كن...». 📚 تفسير فرات: ص۳۹۸؛ در توحيد صدوق: ص۷۳ ،هفت روز؛ و در أمالى طوسى: ج۱، ص۲۶۳، نه روز آمده است. در اين ايام، سه بار به منزل آن حضرت هجوم آوردند: بار اول در روز اول ربيع بود كه براى بيعت آمدند و آن حضرت فرمود كه قسم ياد كرده‌ام كه تا جمع قرآن تمام نشود از خانه بيرون نيايم و آنان بازگشتند. پس از آن اميرالمؤمنين شبها صديقه طاهره و حسنين عليهم‌السّلام را بر در منازل اصحاب مى‌بردند و طلب يارى مى‌نمودند. 📚 كتاب سليم بن قیس: ص۱۲۸ بار دوم هفت روز بعد از دفن پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله بود كه زبير و عده‌اى ديگر در منزل اميرالمؤمنين عليه‌السّلام جمع شده بودند. آن روز زبير شمشير كشيد تا عمر را بكشد. 📚 توحيد صدوق: ص۷۳ بار سوم به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن درب منزل و ضرب و جرح صديقه طاهره سلام اللَّه عليها و كشتن حضرت محسن عليه‌السّلام، امير‌المؤمنين عليه‌السّلام را با دست بسته بيرون بردند. 📚 كتاب سليم بن قیس: ص٨٢ و٢۴٩؛ تاريخ طبرى: ج۳، ص۲۰۳ 🆔 @TaghvimShia1
٢. 💠 ورود امير المؤمنين (ع) به كوفه در اين روز در سال ۳۶ ه.ق أمير المؤمنين عليه السّلام بعد از واقعه جمل وارد كوفه شدند و آن شهر را به عنوان مقر حكومت انتخاب نمودند، و اولين خطبه را در شهر كوفه در اين روز ايراد فرمودند. 📚 بحارالانوار: ج۳۲، ص۳۵۲ 🆔 @TaghvimShia1
۱. ✨ ولادت امير المؤمنين (ع) اولين امام مؤمنين و خليفة اللَّه بلافصل بعد از رسول اللَّه خاتم النبيبن صلّى اللَّه عليه و آله، برادر، پسر عمو، وزير و داماد او سيّد الوصيين أمير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام، در روز جمعه ۱۳ رجب، ۳۰ سال بعد از عام الفيل، در بيت اللَّه الحرام، داخل كعبه معظمه به دنيا آمد، كه قبل از او و بعد از او مولودى در آنجا بدنيا نيامده و نخواهد آمد. اخبار متواتر است در اينكه فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام را در داخل كعبه به دنيا آورده است و كسى قبل از آن حضرت و بعد از آن حضرت در آن مكان به دنيا نيامده است. اسم شريفش على عليه السّلام است. على بن ابى طالب عليه السّلام در كتاب خدا ۳۰۰ اسم دارد. مشهورترين القاب آن حضرت أمير المؤمنين است و ابن شهر آشوب بيش از ۸۵۰ لقب براى آن حضرت ذكر نموده است. 📚 مناقب ابن شهر آشوب: ج۳، ص٣١٩، ٣٢١، ۳۵٣؛ ارشاد مفيد: ج۱، ص۵؛ بحار الانوار: ج۹۷، ص۳۸۳ 🆔 @TaghvimShia1
٢. 💠 القاب امير المؤمنين (ع) مشهورترين كنيه‌هاى آن حضرت ابوالحسن عليه السّلام است، اضافه بر اسامى و القابى كه آن حضرت در كتابهاى مختلف آسمانى به زبانهاى مختلف دارند. آن حضرت نزد اهل آسمان معروف به شمساطيل است. در زمين جمحائيل، در لوح قنسوم، در قلم منصوم، در عرش معين، نزد رضوان امين است، در صحف ابراهيم عليه السّلام حزبيل است، در عبرانيه بلقياطيس، در سريانيه شروحيل، در تورات ايليا، در زبور اريا، در صحف حجر عين، در قرآن على است. 📚 مناقب ابن شهر آشوب: ج۳، ص۳۱۹ 🆔 @TaghvimShia1
٣. ⚡ زلزله در مکه هنگامى حضرت فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها، حضرت علی علیه السلام را باردار شد، در مكه زلزله شد، و قريش بتها را به كوه ابوقبيس آوردند، ولى زلزله بيشتر شد و بتها به رو افتادند. آنان به ابوطالب عليه السّلام پناه بردند، و آن حضرت بالاى كوه آمد و فرمود: «مردم در اين شب اتفاق مهمى افتاده است. خداوند خلقى را آفريده كه اگر از او اطاعت نكنيد و اقرار به ولايت او ننمائيد و شهادت به امامت او ندهيد اين زلزله ساكن نمى شود. پس به اطاعت و ولايت و امامت او اقرار كنيد». سپس در حالى كه اشك مى ريخت دستان مبارك را بلند نمود و فرمود: «پروردگار و آقاى من، تو را مى خوانم به محمديت پسنديده و علويت بلند مرتبه و به فاطميت درخشنده و نورانى كه بر سرزمين تهامه به رحمت و مهربانى خويش لطف بفرمائى». ديگران آمين گفتند. دعا كه تمام شد زلزله پايان يافت. عربها در زمان جاهليت تا گرفتار مى شدند اين دعا را مى خواندند و گرفتارى برطرف مى شد. 📚 مناقب ابن شهر آشوب: ج٢، ص۱۹۶-۱۹۷؛ بحار الأنوار: ج۳۵، ص١١ 🆔 @TaghvimShia1
۴. 🔹 والدين امير المؤمنين (ع) پدر والامقام آن حضرت، سيّد بطحاء حضرت ابوطالب عليه السّلام و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد هاشم بن عبد مناف، بانوى حرم حضرت ابوطالب عليه السّلام است كه انوار امامت و ولايت اولاً از آن خزانه عصمت و حياء و عفت به ظهور آمده و اولين هاشميه اى است كه چنين اختر فروزنده اى آورد. آن حضرت نه تنها مادر أمير المؤمنين عليه السّلام بود، بلكه بعد از وفات عبدالمطلب عليه السّلام كه شش يا هشت سال از سن مبارك پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گذشته بود و آن حضرت به ابوطالب عليه السّلام سپرده شده بود، فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها در حق پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مادرى مى كرد و هميشه او را بر فرزندان خود مقدم مى داشت و همه روزه از آن حضرت علامات نبوت را مشاهده مى نمود و پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله آن حضرت را مادر خطاب مى كرد. همچنين بعد از رحلت حضرت خديجه كبرى سلام اللَّه عليها، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را به فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها سپردند. ايشان براى آن حضرت مادرى مى كرد و در دامان عزت خود آن مستوره دو جهان را با جان و دل سرپرستى مى كرد تا زمانى كه از دنيا رفت. آن حضرت در سال چهارم هجرى در مدينه طيبه از دنيا رفت، و در بقيع مدفون شد. هنگامى كه أمير المؤمنين عليه السّلام خبر فوت والده اش را به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دادند آن حضرت فرمودند: «او مادر من بود». بعد عمامه و لباسش را داد كه فاطمه سلام اللَّه عليها را به آنها كفن كنند و خود حضرت بر جنازه نماز خواند و چهل تكبير بر جنازه گفت و فرمود: «چون چهل صف از ملائكه به جنازه اش نماز خواندند چهل تكبير گفتم». بعد در قبر خوابيد و هنگام دفن او را تلقين فرمود و در باره او دعا كرد. 📚 منتخب التواريخ: ص۱۱۳؛ اعلام الورى: ج۱، ص۳۰۶ 🆔 @TaghvimShia1
۵. 🌸 مادر امير المؤمنين (ع) در كعبه در شب جمعه سيزدهم رجب، هنگامى كه جناب ابوطالب عليه السّلام خواست زنانى از قريش را براى كمك فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها بياورد، از گوشه خانه ندائى رسيد: «اى ابوطالب، صبر كن چرا كه دست نجس نبايد ولى خدا را لمس كند». صبح هنگام فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها ندائى شنيد: «اى فاطمه به خانه ما بيا». ابوطالب عليه السّلام و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آن حضرت را به مسجد الحرام آوردند. عباس بن عبدالمطلب كه به همراه جماعتى در مسجد نشسته بودند، ديدند كه فاطمه سلام اللَّه عليها وارد مسجد الحرام شد و در مقابل كعبه ايستاد و نگاهى به سوى آسمان نمود و چنين فرمود: «پروردگارا، من به تو و به پيامبران و كتابهائى كه از جانب تو آمده اند ايمان دارم. من كلام جدم ابراهيم خليل را تصديق مى كنم و او بوده كه اين خانه را بنا كرده است. تو را قسم مى دهم و از تو مى خواهم به حق كسى كه اين خانه را بنا كرد، و به حق فرزندى كه در شكم من است و با من سخن مى گويد و با گفتارش با من انس مى گيرد، و من يقين دارم كه يكى از آيات و نشانه هاى توست، كه اين ولادت را بر من آسان فرمائى». ناگهان حاضرين در مسجد الحرام ديدند كه ديوار پشت آن سمتى كه در كعبه است شكافته شد و فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها داخل شد. هر چه كردند قفل در را باز كنند ممكن نشد، و دانستند كه حكمت خداوند در كار است. فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها مى فرمايد: هنگامى كه داخل كعبه شدم ديدم حوا، ساره، آسيه، مادر موسى بن عمران و مريم مادر عيسى آمدند. آنان به من سلام كردند: «السّلام عليكِ يا ولية اللَّه» و در مقابلم نشستند. آنچه در ولادت خاتم الانبياء صلّى اللَّه عليه و آله انجام دادند در ولادت على بن ابى طالب عليه السّلام نيز انجام دادند، چه اينكه فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها در هنگام ولادت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله حضور داشت و به ابوطالب عليه السّلام ماجرا را خبر داد. حضرت ابوطالب عليه السّلام قبلاً به او فرموده بود: «۳۰ سال صبر كن تا خدا مولودى به تو عنايت كند مثل خاتم الانبياء صلّى اللَّه عليه و آله مگر در نبوّت كه وصى و وزير او خواهد شد». 📚 بحار الأنوار: ج۳۵، ص۶، ٨-٣۶؛ ارشاد مفید: ج۱، ص۵ 🆔 @TaghvimShia1
۶. 🦋 روز ولادت امير المؤمنين (ع) روز جمعه على بن ابى طالب عليه السّلام مانند خورشيد در كعبه طلوع فرمود. همين كه قدم بر زمين نهاد، به سجده افتاد و دستها را به سوى آسمان بلند نمود و فرمود: «اشهد ان لا اله الا اللَّه، و أن محمداً رسول اللَّه و اشهد ان علياً ولى محمد رسول اللَّه، بمحمد يختم اللَّه النبوة و بى يختم الوصية و انا أمير المؤمنين» «شهادت مى دهم كه خدائى جز اللَّه نيست و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله پيامبر خداوند است و على وصى محمّد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله است. به محمّد نبوّت ختم مى شود و به من وصايت كامل و تمام مى شود و منم أميرالمؤمنين عليه السّلام» سپس فرمود: «جاء الحق و زهق الباطل» «حق آمد و باطل رفت». در اين هنگام كه وجود سراپا جودش پاى بر اين عرصه خاكى نهاده بود، بتهائى كه در كعبه بود به صورت به زمين افتادند و آسمانها نورانى شد. شيطان فرياد برآورد: «واى بر بتها و بت پرستان از اين فرزند»! 📚 مناقب: ج۲، ص۱۹۸ 🆔 @TaghvimShia1
٧. ♦️ سخنان امير المؤمنين (ع) پس از ولادت آنگاه سلام بر زنان بهشتى نمود و حال آنان را پرسيد. بانوان بهشتى او را در آغوش گرفتند و حضرت با آنان تكلّم فرمودند. هنگامى كه حضرت حوا سلام اللَّه عليها او را در آغوش گرفت، آن حضرت فرمود: «سلام بر تو اى مادر، حوا»! حوا سلام اللَّه عليها پاسخ داد: سلام بر تو پسرم! على بن ابى طالب عليه السّلام از حال حضرت آدم پرسيد. حوا سلام اللَّه عليها پاسخ داد: غرق در نعمتهاى خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. در اين هنگام كه آن حضرت داخل كعبه بود ابوطالب عليه السّلام در كوچه و بازار صدا مى زد: بشارت باد شما را كه ولى خدا ظاهر شده است، همان كسى كه وصايت به او تمام و كامل مى شود. بعد از رفتن زنان بهشتى، پيامبران الهى حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت عیسی عليهم السّلام آمدند. أمير المؤمنين عليه السّلام با ديدن آنان حركتى نمود و تبسّم فرمود و آن بزرگواران بر حضرتش سلام كردند: «سلام بر تو اى ولى خدا و خليفه پيامبر خدا». حضرت در جواب فرمود: «عليكم السّلام و رحمة اللَّه و بركاته». و جداگانه بر هر يك سلام نمودند. آن بزرگواران يكى بعد از ديگرى او را در آغوش گرفتند و بوسيدند و زبان به مدح او گشودند و رفتند. سپس ملائكه آمدند و او را به آسمانها بردند، و باز آوردند و بردند و هر بار كلماتى مخصوص در فضائل و مناقب حضرت مى فرمودند. فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها مى فرمايد: بار دوم در حالتى آن حضرت را آوردند كه او را در حرير سفيد بهشتى پيچيده بودند و به من گفتند: «او را از چشم بينندگان حفظ كن كه ولى رب العالمين است. بدانكه وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه ولايت او را بپذيرد و امامت و ولايت او را تصديق كند، خوشا به حال آن كه تابع اوست و واى بر كسى كه از او رويگردان شود. مثَل او چون كشتى نوح است. هر كه به آن پيوست نجات مى يابد و هر كه از آن باز ماند غرق مى شود و سقوط مى كند». سپس در گوش او مطلبى گفتند كه من نفهميدم. بعد او را بوسيدند و برخاستند و بيرون رفتند و من ندانستم از كجا خارج شدند. 📚 روضة الواعظين: ج۱، ص۷۹؛ بحار الأنوار: ج۳۵، ص۱۳؛ على (ع) وليد الكعبة: ص۳۲ 🆔 @TaghvimShia1
٨. 🔸 سه روز در كعبه فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها بعد از سه روز كه مهمان الهى بود فرزند مبارك و محترم خود را در آغوش گرفته آماده خروج از كعبه شد كه هاتفى غيبى چنين ندا داد: «اى فاطمه، نام اين مولود را على بگذار، چرا كه من خداى على اعلى هستم. من نام او را از نام خود گرفته ام، و او را ادب آموخته‌ام و امر خود را به او سپرده ام، و او را بر غوامض علم خود آگاهى داده ام. او در خانه من بدنيا آمده است، او اول كسى است كه بر فراز خانه من اذان مى گويد، و بتها را مى شكند، و آنها را از بالاى كعبه به صورت مى اندازد. خوشا بحال كسى كه او را دوست مى دارد و از او اطاعت مى كند و او را يارى مى نمايد. واى بر كسى كه بغض او را دارد و از او سرپيچى مى كند و او را خوار مى نمايد و حق او را انكار مى نمايد». در اين سه روز در هر محفلى سخن از ولادت اين مولود مبارك و استثنائى بود، بخصوص باز نشدن قفل در كعبه، شكافته شدن ديوار كعبه در روز و ديدن آن توسّط كفار، اين مطلب را به صورت يك مسأله عمومى در آورده بود. 📚 بحار الأنوار: ج۳۵، ص۹-۳۷ 🆔 @TaghvimShia1
٩. 💫 طلوع نور على (ع) در آغوش پيامبر (ص) صبح روز چهارم در مقابل ديدگان به انتظار نشسته، ناگهان ديوار كعبه از مكان قبلى شكاف برداشت به حدى كه فاطمه بنت اسد عليه السّلام با فرزند عزيزش از آنجا خارج شدند. مردم همه نگاه مى كردند و قبل از سؤال كسى، فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها از بعضى وقايع داخل خانه خبر داد و از عظمت آن مولود و غذاهاى بهشتى و اينكه نام اين حضرت به نداى آسمانى على عليه السّلام است. ابوطالب عليه السّلام و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پيش آمدند، و فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها با مولود پيش آمد. حضرت مولى الموالى على عليه السّلام فرمودند: «السّلام عليك يا اَبَه و رحمة اللَّه و بركاته». ابوطالب عليه السّلام فرمود: «و عليك السّلام يا بُنَىّ و رحمة اللَّه و بركاته»، و آن حضرت را در آغوش گرفت. أمير المؤمنين عليه السّلام چشمان مبارك به صورت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله باز كرد و تبسّم فرمود و خود را حركتى داد و فرمود: «السّلام عليك و رحمة اللَّه و بركاته، مرا در آغوش بگير». پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پاسخ سلامش را داد و آن حضرت را در آغوش گرفت، و بوسيد و دست در دست او گذاشت. آنگاه أمير المؤمنين عليه السّلام دست راست بر گوش نهاد و اذان و اقامه فرمود و به يگانگى خداوند عزّوجل و نبوّت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله شهادت داد. سپس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى قرائت كتب آسمانى اجازه خواست. بعد از آنكه پيامبر صلی الله علیه و آله اجازه فرمود، آنچه در صحف حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السّلام بود قرائت فرمود. سپس شروع به قرائت قرآن نمود كه هنوز نازل نشده بود. آن حضرت سوره مباركه مؤمنون را آغاز كرد: «قد افلح المؤمنون...». سپس در حالتى كه آن حضرت در آغوش رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بود به خانه ابوطالب عليه السّلام باز گشتند. فاطمه بنت اسد سلام اللَّه عليها مى فرمايد: هنگامى كه از كعبه خارج شدم و فرزند را نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گذاشتم، آن حضرت با زبان مبارك دهان على عليه السّلام را باز كرد و او را با آب دهان مبارك تحنيك كرد و اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ آن حضرت گفت و فرمود: «اين مولودى است كه بر فطرت بدنيا آمده است». در روز سوم ولادت حضرت يا روز سوم خروج از كعبه و در بعضى اقوال دهم ذى الحجه، حضرت ابوطالب عليه السّلام وليمه مفصّلى داد و فرمود: «بيائيد براى وليمه على بن ابى طالب و قبلاً هفت بار كعبه را طواف كنيد و بعد بر فرزندم على عليه السّلام سلام كنيد». 📚 مناقب ابن شهر آشوب: ج۲، ص۱۹۸-١٩٩؛ بحار الأنوار: ج ۳۵، ص ۱۸، ٢٢ 🆔 @TaghvimShia1
١٠. 💎 كودكى على (ع) با پيامبر (ص) أمير المؤمنين عليه السّلام درباره دوران كودكى خود و همراه بودن با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چنين مى فرمايند: به هنگام كودكى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مرا به دامان مى گرفت، به سينه خود مى چسباند. غذا را مى جويد و به دهانم مى گذارد و از بوى خوش خويش به مشام جانم مى بويانيد. او در گفتارم دروغ و در كردارم اشتباه و نادانى نيافت. خداوند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را از هنگام شيرخوارگى با بزرگترين فرشتگان همراه كرد، تا شبانه روز او را در راه بزرگواريها و نيكيهاى جهان رهنمون باشد. من نيز از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پيروى مى كردم، چنانكه كودك شيرخوارى از مادر فرمان مى برد و از كردارهاى او پيروى مى كند. هر سال به كوه حرا مى رفت، و در اين هنگام هيچ كس جز من او را نمى ديد. 📚 نهج البلاغة، خطبه ٢٣۴ 🆔 @TaghvimShia1
. ♦️ فتح خيبر به دست امير المؤمنين (ع) در اين روز در سال ۷ ه.ق در جنگ خيبر مرحب به دست أمير المؤمنين عليه السّلام كشته شد و قلعه خيبر به دست آن حضرت فتح گرديد. چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به جنگ خيبريان رفت و قلعه قموص را محاصره كرد، ابتدا پرچم را براى مبارزه با آنان به ابوبكر دادند. ابوبكر با لشكرى رفت، ولى چون نظر به پهلوانان آنان نمود فرار كرد و لشكريان هم در پى او باز گشتند. روز بعد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پرچم را به عمر داد و او هم از ترس كشته شدن به ميدان جنگ نرسيده باز گشت. . 💠 انتخاب على (ع) براى فتح خيبر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: «فردا پرچم را به مردى مى‌دهم كه حمله هايش را تكرار كند، نه اينكه فرار كند. كسى كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش هم او را دوست دارند، و خداوند خيبر را به دست او فتح مى‌كند». همه اصحاب آرزو كردند كه اين مقام و منزلت به آنان واگذار شود. فرداى آن روز، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: على بن ابى طالب عليه السّلام كجاست؟ گفتند: چشم دردى دارد كه حركت براى آن حضرت مشكل است. خاتم الانبياء صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: او را حاضر كنيد. سلمة بن اكوع رفت و آن حضرت را آورد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سر آن حضرت را در بر گرفت و از آب دهان مبارك به چشمان نورانى حضرت خاتم الاوصياء على مرتضى عليه السّلام ماليد و فرمود: «بار الها، زحمت گرما و سرما را از او بردار». پس از آن روز بر أمير المؤمنين عليه السّلام درد چشم عارض نشد و از گرما و سرما آزرده نگشت. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله زره خود را بر او پوشانيد و ذوالفقار را بر كمر او بست و پرچم به آن حضرت سپرد و سوار بر مركبش نموده فرمود: «جبرئيل از سمت راست، ميكائيل از سمت چپ، عزرائيل از پيش رو و اسرافيل از پشت سر، و نصرت خدا بالاى سر، و دعاى من از پشت سر تو است». فرمود: يا على، مسلمانى را بر ايشان عرضه كن. . ⭕ ميدان جنگ خيبر آن حضرت رفت، و پس از موعظه و نصيحت، عده‌اى براى جنگ با او آمدند. آنان دو نفر از مسلمانان را شهيد كردند. أمير المؤمنين عليه السّلام بر آنها تاخته و آنها را كشتند. آنگاه برادر مرحب با عده‌اى آمدند. حضرت آنها را هم به درك فرستاد. مرحب كه شجاع بود به خونخواهى آمد. أمير المؤمنين عليه السّلام چنان با ذوالفقار بر سرش فرود آورد كه شمشير از حلقش گذشت و او را دو نيم ساخت و به خاك انداخت. صداى تكبير مسلمانان بلند شد. عده‌اى از يهود به دفاع آمدند و با مسلمانان به جنگ پرداختند. أمير المؤمنين عليه السّلام به مبارزه ادامه داد تا عده‌اى كشته شدند و عده‌اى به قلعه گريختند. آن حضرت با دست قدرتمند حيدرى در قلعه را كند و براى مسلمانان معبر قرار داد تا از خندق عبور كنند. حضرت چندين بار مسلمانان را از روى خندق به وسيلهٔ آن در عبور داد، با اينكه از سه روز قبل، آن حضرت گرسنه بود. 📚 فيض العلام: ص ۳۱۷-٣٢١ 🆔 @TaghvimShia1
٢. 🔹 اولين اقامه نماز در اسلام در اين روز اولين كسى كه بعد از بعثت با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نماز خواند، أمير المؤمنين عليه السّلام بود. روز دوشنبه ۲۷ رجب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مبعوث شدند و در ۲۸ رجب حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام با آن حضرت نماز اقامه فرمودند. 📚 وقايع الأيام: ج رجب، ص ۲۴۷ 🆔 @TaghvimShia1
۳. ⚔️ جنگ تبوك در اول ماه رمضان سال ۹ ه.ق جنگ تبوك به وقوع پيوست. اين جنگ را فاضحه نيز مى گويند، زيرا منافقين مدينه و كسانى كه قصد كشتن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را در عقبه داشتند رسوا و مفتضح شدند. به لشكرى كه در اين جنگ شركت كردند «جيش العسرة» مى گويند، زيرا در سختى و زحمت فراوان، با اينكه ايام جمع آورى محصول بود به جنگ رفتند. حركت لشكر در ماه رجب بود كه ۳۰ هزار نفر سواره بودند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: «كفش فراوان با خود بياوريد»، و در مسير هر دو نفر به يك خرما سد جوع مى كردند و آب هم كمياب بود. از سوى ديگر ۸۲ نفر از منافقين مدينه با عذر تراشى به جنگ نرفتند و در مدينه ماندند تا در غياب آن حضرت خانهٔ آن حضرت را غارت كنند و خانواده ايشان را از مدينه بيرون نمايند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله أمير المؤمنين عليه السّلام را به جاى خود در مدينه خليفه قرار داد و منافقين كلماتى گفتند كه خاطر مبارك أمير المؤمنين عليه السّلام را آزردند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آن حضرت فرمود: «أما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا أنه لا نبى بعدى... »؟ (آيا نمى پسندى كه براى من چنان باشى كه هارون براى موسى بود، جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست؟!) در بازگشت از تبوك چهل نفر از منافقين كه همراه حضرت بودند تصميم گرفتند وقتى شتر حضرت بالاى گردنه مى رسد كدوها را پر از ريگ نمايند و به زير دست و پاى شتر حضرت رها كنند تا شتر رم كند و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از شتر افتاده و به قتل برسد. هنگام اجراى اين توطئه شتر حضرت قدم از قدم بر نداشت و مكر منافقين شكست خورد و خداوند وجود مقدس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را حفظ كرد. از سوى ديگر منافقينى كه در مدينه مانده بودند، قصد جان أميرالمؤمنين عليه السّلام را نمودند و حفره‌اى طولانى در مسير راه مدينه حفر كردند و روى آن را با حصير پوشاندند، تا هنگامى كه أميرالمؤمنين عليه السّلام به استقبال پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مى آيد هنگام مراجعت ميان آن حفره بيفتد و آنان بر سرش بريزند و او را به قتل برسانند. ولى هنگام مراجعت اسب آن حضرت از روى حصير و گودال عبور ننمود و بار ديگر حيله منافقين باطل گرديد. در تبوك جنگى صورت نگرفت و آن حضرت با لشكر به مدينه باز گشتند. 📚 منتخب التواريخ: ص ۶۰-۶۱؛ منتهى الامال: ج۱، ص ۹۱-۹۳ 🆔 @TaghvimShia1
. 🤝 مراسم عقد اخوت در اين روز در سال اول هجرت رسول گرامى اسلام صلّى اللَّه عليه و آله بين اصحاب خود عقد اخوت بست، و أمير المؤمنين علی عليه السّلام را برادر خود گردانيد. 📚 الوقايع و الحوادث: ج۱، ص۱۱۲ 🆔 @TaghvimShia1
٣. 🎈 قتل عايشه در شب ۱۷ ماه رمضان در سال ۵۸ ه.ق در مدينه، عايشه دختر ابوبكر به دست معاويه كشته شد و به سزاى اعمالش رسيد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دوست داشت تا زنده است مرگ و دفن عايشه را ببيند. ابن ابى الحديد مى گويد: اگر خليفه دوم به جاى على عليه السّلام بود هر آينه عايشه را تكه تكه مى كرد. معاويه چون خواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد، عايشه آن را انكار كرد و معاويه را تهديد كرد و گفت: برادرم محمد را كشتى، و براى يزيد بيعت مى گيرى؟ معاويه ترسيد كه مبادا او ايجاد فتنه كند. لذا در خانه خود چاهى كند و آن را پر از آهك كرد و فرشى قيمتى بر روى آن پهن نمود و تختى بر آن نهاد و عايشه را وقت نماز عشا به خانه خود خواند. وقتى عايشه وارد شد، معاويه او را به نشستن بر آن تخت تعارف كرد. همين كه روى آن نشست، فرو رفت و به چاه افتاد و هلاك شد و معاويه در چاه چندين نيزه مسموم تعبيه كرده بود و هنگامى كه عايشه در چاه افتاد فوراً كار او ساخته شد. عايشه در زمان حيات پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با آن حضرت رفتار نامناسبى داشت. با أمير المؤمنين عليه السّلام و حضرت صديقه سلام اللَّه عليها و همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله رفتارهاى زشت و كينه توزانه‌اى روا داشت. واقعه جمل و كشته شدن حدود بيست هزار نفر از مسلمين به خاطر فتنه او از كارهاى معروف اوست. وقتى حضرت زهرا سلام اللَّه عليها به شهادت رسيد، همسران رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله براى سر سلامتى أمير المؤمنين عليه السّلام آمدند جز عايشه كه اظهار مريضى كرد و سخنى گفت كه دلالت بر خوشحالى او داشت. از مشخص ترين نشانه‌هاى بغض و كينه او نسبت به أمير المؤمنين عليه السّلام اين بود كه غلامش را «عبدالرحمن» نام نهاد و گفت: اين نام گذارى را به خاطر محبّتم به قاتل على بن ابى طالب يعنى عبدالرحمن بن ملجم انجام دادم. 📚 شرح ابن ابى الحديد: ج۹، ص۱۹۸ و ج۱۷، ص۲۵۴؛ رياحين الشريعة: ج۲، ص۳۵۷؛ فيض العلام: ص۳۶ 🆔 @TaghvimShia1
. 🏴 ضربت خوردن امير المؤمنين (ع) در ۱۹ ماه رمضان سال ۴۰ ه.ق در نماز صبح در مسجد كوفه با شمشيرى مسموم به دست ناپاك ابن ملجم بر فرق مبارك أمير المؤمنين عليه السّلام ضربت وارد شد. در ۱۳ ماه رمضان سال ۴۰ ه.ق حضرت مولى الموحدين على بن ابى طالب أمير المؤمنين عليه السّلام بعد از فارغ شدن از جنگ نهروان از شهادت خود خبر دادند. در آن روز حضرت بر فراز منبر بعد از بيان كلماتى دُرر بار در حقايق اسلام، در آخر بيانات شريف خود، به فرزندشان امام حسن مجتبى عليه السّلام فرمودند: تا امروز چند روز از ماه مبارك رمضان مى‌گذرد؟ امام مجتبى عليه السّلام فرمودند: ۱۳ روز گذشته است. از امام حسين عليه السّلام پرسيدند: چند روز باقى مانده است؟ امام حسين عليه السّلام فرمود: ۱۷ روز باقى مانده است. در اين هنگام أمير المؤمنين عليه السّلام دست به محاسن مبارك گرفتند و فرمودند: نزديك است اين موى من به خون سرم خضاب شود. در شب ۱۶ ماه رمضان سال ۴۰ ه.ق أمير المؤمنين عليه السّلام در خواب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را ديدند، و آن حضرت به نزديك شدن ملاقاتشان در بهشت به أمير المؤمنين عليه السّلام بشارت دادند، و أمير المؤمنين عليه السّلام به دخترشان امّ كلثوم سلام اللَّه عليها خبر دادند. در شب نوزدهم أمير المؤمنين عليه السّلام روزه را در منزل امّ كلثوم سلام اللَّه عليها افطار نمودند. در شب ۱۹ ماه رمضان سال ۴۰ ه.ق وردان و شبيب كه با ابن ملجم در شهادت أمير المؤمنين عليه السّلام همراه بودند، در حين درگيرى كشته شدند. در سال چهلم گروهى از خوارج در مكه جمع شدند و بر كشتگان نهروان گريستند. سه نفر از آنان با هم پيمان بستند كه در يك شب أمير المؤمنين عليه السّلام، و عمروعاص و معاويه را بكشند. ابن ملجم كشتن أمير المؤمنين عليه السّلام را بر عهده گرفت و وارد كوفه شد و با كمك قطام بنت اخضر كه ابن ملجم قصد ازدواج با او را داشت، و با همدستى شبيب بن بجره و وردان بن مجاله تصميم خود را عملى كرد. در صبح روز نوزدهم بعد از اذان صبح، أمير المؤمنين عليه السّلام وارد مسجد شد و صداى نازنين ايشان به «يا ايها الناس، الصلاة» بلند شد. سپس آن حضرت مشغول نماز شد. هنگامى كه در ركعت اول سر از سجده برداشت شبيب بر آن حضرت حمله ور شد، ولى شمشيرش خطا كرد. بلافاصله ابن ملجم لعنة اللَّه حمله كرد و شمشير او فرق مبارك آن حضرت را شكافت و محاسن شريفش به خون فرق مباركش خضاب شد، صداى مباركش بلند شد: «بسم اللَّه و باللَّه و على ملة رسول اللَّه، فزت و رب الكعبة» (سوگند به پروردگار كعبه كه رستگار شدم). صداى جبرئيل بلند شد: «تهدمت و اللَّه اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى، قتل ابن عم المصطفى، قتل الوصى المجتبى، قتل على المرتضى، قتله اشقى الاشقياء». (به خدا سوگند ستونهاى هدايت در هم شكست و نشانه‏هاى تقوى محو شد و دستاويز محكمى كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد. پسر عم مصطفى صلى الله عليه و آله كشته شد،على مرتضى به شهادت رسيد و بدبخت‏ترين اشقياء او را شهيد نمود). 📚 الوقايع و الحوادث: ج۱، ص١٣٩، ١٩٠، ۲۴۲ 🆔 @TaghvimShia1
. 💢 فتح مكه در سال ۸ ه.ق فتح مكه واقع شد. در اين فتح بزرگ تعداد مسلمانان ۱۲ هزار نفر، و شهدا ۲ نفر بودند. علت شهادت آن دو اين بود كه همراه لشكر نبودند و از آخر مكه وارد شده بودند، و لذا مورد هجوم قرار گرفته شهيد شدند. در اين روز أمير المؤمنين عليه السّلام به امر مبارك خاتم الانبياء صلّى اللَّه عليه و آله، براى شكستن بتهائى كه در كعبه بود، پاى مبارك خود را بر كتف شريف اشرف مخلوقات نهاد. علامه مجلسى رحمة اللَّه از تاريخ طبرى نقل مى فرمايد: هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نظر مباركش بر اين قرار گرفت كه به طرف مكه حركت كند، عمر را طلبيد و به او فرمود: به مكه برو و اشراف قريش را از حال ما با خبر كن. عمر گفت: من بر جانم از اشراف قريش مى ترسم! هنگامى كه مسلمانان وارد مكه شدند شعار مى دادند: «اليوم يوم الملحمة»: «امروز روز در هم كوبيدن است». پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: شعار را عوض كنيد و بگوئيد: «اليوم يوم المرحمة»: «امروز روز رحمت است». بعد فرمود: ابوسفيان و خانه اش در امانند، و هر كس داخل خانه او رفت در امان است. همچنين فرمودند: همه در امانند به جز يك نفر به نام «هبار بن اسود» و بعضى معاويه را هم ذكر كرده اند. علت اين برخورد شديد با هبار آن بود كه در يكى از جنگهاى مسلمين با كفار قريش عده‌اى اسير از كفار گرفتند و داخل اسرا داماد بزرگ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله شوهر زينب دخترشان بود. حضرت فرمودند: هر كس فديه بفرستد او را آزاد مى كنيم. بين آنچه از مكه به عنوان فديه فرستاده بودند گردنبند حضرت خديجه سلام اللَّه عليها به چشم مى خورد كه به دخترش زينب داده بود. هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آن گردنبند را ديدند به ياد جناب خديجه سلام اللَّه عليها افتادند و گريستند. آنگاه از مسلمين خواستند آن فديه را كه يادگار خديجه سلام اللَّه عليها است، به آن حضرت ببخشند، و آنان قبول كردند. سپس قرار شد اسرا را آزاد كنند، در مقابل اين كه هر يك از زنان مسلمان كه در مكه اسلام را پذيرفته، اگر خواست بيايد آزاد باشد. قرار بر اين شد كه أمير المؤمنين عليه السّلام بروند و هودج فواطم را بياورند. آن حضرت به تنهائى رفتند و زينب دختر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و ديگر هاشميات را آوردند، همينكه مقدارى از مكه بيرون آمدند ابوسفيان لعنت اللَّه عليه گفت: پسر عمويش محمّد صلّى اللَّه عليه و آله جوانهاى شما را گمراه كرد و مسلمان شدند. حال اين جوان يعنى على عليه السّلام در روز روشن آمده و بستگانش را مى برد، جلو او را بگيريد. آنها آمدند تا مانع آن حضرت شوند. أمير المؤمنين عليه السّلام دفاع فرمودند. بعضى زخمى و بعضى به درك واصل شدند، در اين اثنا هبار بن اسود به هودج هاشميات حمله كرد و نيزه اى حواله هودج زينب دختر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نمود. أمير المؤمنين عليه السّلام حمله‌اى به هبار كردند و او را فرارى دادند. زينب در اين حمله ترسيد و چون ششماه حامله بود، هنگامى كه وارد مدينه شدند بعد از زمانى بچه سقط شده و از دنيا رحلت كرد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «خون هبار بن اسود مهدور است»، و هر كس هر جا او را ديد بكشد. ابن ابى الحديد به استادش مى گويد: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به خاطر ترساندن زينب و سقط جنين او، ريختن خون هبار را جايز دانست. اگر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله زنده بود، آيا ريختن خون آن كس را كه فاطمه سلام اللَّه عليها را ترسانيد، جايز نمى دانست؟ 📚 بحار الأنوار: ج۲۰، ص ۱۱۱-۱۴۳، ج۲۱، ص۱۴۳، ج٣۵، ص۲۸۷ و ج۹۷، ص۱۶۷ و ٣٨۴؛ شرح ابن ابى الحديد: ج۱۴، ص۱۹۳؛ احقاق الحق: ص۲۶۵ 🆔 @TaghvimShia1
١. ⚔️ حركت به سوى جنگ صفين در سال ۳۶ ه.ق در چنين روزى أمير المؤمنين عليه السّلام براى رفتن به صفين آماده شدند، و ابو مسعود عقبة بن عامر انصارى را در كوفه جانشين خويش قرار دادند. 📚 تتمة المنتهى: ص ۲۳ 🆔 @TaghvimShia1