مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان
هنوز وصف جمالت نمیرسد به نهایت...
#حضرت_سعدی
هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ آشِنٰا...
ماندنم هر لحظه با دلشوره همراه است، لیک
حال من تنها فقط با رفتنم خوش میشود...
#غریبه
چو بستی در به روی من به کوی صبر، رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو ؟!
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینهی دل روبهرو کردم
فرود آ ای عزیزِ دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شستوشو کردم...
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم...
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم...